مصطفی هیچ وقت به این فکر نمیکرد که مثلا اگر در فلان محله کار فرهنگی کنه ممکنه بازدهی خوبی نداشته باشه. زمانی خودم به او اعتراض کردم و گفتم که مثلا پارک، جای کار فرهنگی نیست یا هیچ امیدی به نتیجه در محلهای که انتخاب کرده وجود نداره. اما تاکید میکرد نتیجهی کاری که میکنه، دست خداست و خودش و بقیه ، کارهای نیستن. میگفت: اگر خدا بخواد خودش درست میشه . و وظیفه داره کاری رو که روی دوشش هست انجام بده ، بعد از اون هر چیزی که خدا بخواد همون میشه.
مصطفی محلهای دورافتاده رو در کهنز شهریار برای کار فرهنگی انتخاب کرده بود. وقتی در جمع خانمها یا در جمعهای خانوادگی این موضوع را مطرح میکردم، همه تعجب میکردن و میگفتن اونجا که واقعا امیدی به نتیجه گیری نیست! حتی میگفتن کسی از بچههای اون محل انتظاری نداره.
دو سال و نیم بود که مصطفی حضور فیزیکی کمتری در اون منطقه داشت. در این مدت وقتی مادران اون بچهها رو میدیدم از کارهای مصطفی تشکر میکردن و میگفتن اگه او نبود، معلوم نبود که آینده بچههای محل چی میشد.
میگفتن مدیون آقا مصطفی هستن که بچههاشون رو بسیجی کرده. وقتی این حرفها رو به مصطفی منتقل میکردم ناراحت میشد و میگفت که همه اینها کار خدا بوده .
میگفت اگه خدا میخواست میتونست حرفها و کارهاش رو بیاثر کنه. دیدگاه او به کار فرهنگی اینطور بود.
#شهیدمصطفیصدرزاده
#میخواهم_مثل_تو_باشم
#زندگی_به_سبک_شهدا