چشمشون که به مهدی افتاد از خوشحالی بال درآوُردن..
دوره اش کردن و شروع کردن به شعار دادن:
"فرمانده ی آزاده آمادهایم آماده"
هر کسی هم که دستش به مهدی می رسید امان نمی داد شروع می کرد به بوسیدن
مخمصه ای بود برای خودش..
خلاصه به هر سختیای که بود از چنگ بچه های بسیجی خلاص شد، اما به جای اینکه
از این همه ابراز محبت خوشحال باشه
با چشم هایی پر از اشک
به خودش نهیب میزد:
مهدی..
خیال نکنی کسی شدی که اینا اینقدر بهت اهمیت میدن تو هیچی نیستی..
تو خاک پای این بسیجی هایی..
#شهید_مهدیزینالدین🕊🌹
#میخواهم_مثل_تو_باشم
#زندگی_به_سبک_شهدا
چشمشان که به مهدی افتاد از خوشحالی باݪ درآوردند، دوره اش کردند و شروع کردند به شعار دادن:
"فرمانده آزاده آمادهایم آماده!"
هر کسی هم که دستش به مهدی می رسید
امان نمیداد شروع میکرد به بوسیدن
مخمصه ای بود برای خودش خلاصه به هر سختی ای که بود از چنگ بچه هایِ بسیجی خلاص شد
اما به جای اینکه از این همه ابراز محبت خوشحال باشد
با چشمانی پر از اشک به خودش نهیب می زد:
مهدی..!
خیال نکنی کسی شدی که اینا اینقدر بهت اهمیت میدن تو هیچی نیستی تو خاک پایِ این بسیجی هایی...
#شهید_مهدیزینالدین🕊🌹
#میخواهم_مثل_تو_باشم
#زندگی_به_سبک_شهدا