eitaa logo
کانون غرب‌ شناسی و اندیشۀاسلامی
1.5هزار دنبال‌کننده
7.3هزار عکس
9.2هزار ویدیو
583 فایل
✅ در این کانال مباحث مختلف و مهم پیرامون شناخت تمدن وعالَم #غرب، تفکر و فرهنگ، علوم‌انسانی، تمدن اسلامی، معارف مهدویت و تحلیل انقلاب اسلامی بر اساس فلسفۀ تاریخ و اندیشه ناب اسلامی ارائه می‌شود. @GhalbeSalimeSalman
مشاهده در ایتا
دانلود
💠 》》شما در ضمن صحبت قبل از مصاحبه به عاشورا اشاره داشتید. یک سؤال: ادبیات لیبرال، ادبیات چیره‌ی فلسفه‌ی سیاسی زمان ماست که یکی از شاخص‌های آن مرگ انقلاب‌هاست. با این توصیف عاشورا در این زمان به چه کار می‌اید؟ : عاشورا روز آشکارگی عظمت انسان و آزادگی اوست. 》》اما شما معتقدید، آزادی امروزین که برگرفته از آزادی پس از قرن هجده است، مفهوم جدیدی است. : بله، ولی آزادی به معنای آزادگی، مفهوم کهن است. آزادگی صفت خاص آدمیان در همه‌ی زمان‌هاست و حال آنکه آزادی به عصر جدید تعلق دارد. 》》به عنوان آخرین سؤال: می‌خواهم بدانم امام حسین (ع) برای فیلسوفی چون رضا داوری اردکانی چه بهره‌ای دارد؟ : بهره به زندگی عادی تعلق دارد. وقتی در برابر عظمت قرار می‌گیریم، سودای سود و زیان از میان برمی‌خیزد. شما یک‌بار از نسبت علم و عمل پرسیدید. در کربلا علم و عمل یکی شد و حقیقت و خیر و جمال یک‌جا جلوه کردند و شاهدش اینکه بانوی کربلا «ما رایت الا جمیلا» گفت. برای من که سرم در کتاب و درس و فلسفه است و قدری هم به سیاست نزدیک شده‌ام، مسئله این است که کار امام حسین (ع) نجات تاریخ است و نجات تاریخ به همه‌ی ما مربوط می‌شود. وقتی زمان و تاریخ به تباهی و تبهکاری می‌افتد، باید تاریخ را نجات داد. در این اوقات کسانی پیدا می‌شوند که رشته‌ای را که در حال گسیختن است، نگاه می‌دارند. امام حسین (ع) منجی تاریخ اسلام است؛ به این دلیل نه فقط یک مسلمان شیعه، بلکه هیچکس نمی‌تواند نسبت به عاشورا بی‌تفاوت باشد و آن را ندیده بگیرد؛ اما برای اینکه اشاره‌ای به بهره و بهره‌مندی هم کرده باشیم، می‌گویم که اگر کسی عظمت عاشورا را درک کند، از برکات آن نیز بهره‌مند می‌شود. بخشی از مصاحبه با سال ۱۳۸۹ @KanooneQarbshenasiAndisheIslami
📩🖋پیام رئیس فرهنگستان علوم بدین شرح است: «بسیار خوشوقتم که فرصت یافته ­ام نکته ­ای چند در باب گذشته و آینده وضع میان فرهنگی فلسفه دوره اسلامی با تأکید بر تفاوت­ های این فلسفه با فلسفه استادان یونانی بنیانگذار فلسفه بیان کنم. کاش می ­توانستم در مجلس گرامی شما حاضر شوم و ملاقات به یاد ماندنی با پروفسور گئورگ اشتنگر را تجدید کنم و از محضر ایشان و دیگر استادان و صاحبنظران شرکت­ کننده در کنفرانس بهره­ مند شوم. می­دانیم که فلسفه منشأ چه تحول بزرگی در تاریخ بشر بوده و اثر بزرگی در نزدیک شدن فرهنگ ­ها به یکدیگر و ظهور فرهنگ جهانی داشته است. درست است که اندیشه تاریخی در آغاز تفکر فلسفی جایی نداشته و در این اواخر و در دوره جدید ظاهر شده است اما فلسفه از آغاز، به زمان و تاریخ و فرهنگ تعلق داشته است. به آثار افلاطون و ارسطو نظر کنیم تا دریابیم که تفکر آنان اشکارا ناظر به پایدیای یونانی برای طرح بهترین نحوه زندگی در بهترین مدینه ممکن بوده است. اگر ارسطو گفت الهیات اشرف علوم است زیرا که بی­سودترین آنهاست نمی ­خواست بگوید که الهیات با وجود و زندگی بشر نسبت ندارد بلکه نظرش این بود که کمال آدمی نه در سود و سودا بلکه در گذشت از آنهاست. علم در نظر فیلسوف دانستنی های پراکنده و جدا از یکدیگر نیست بلکه یک وحدت است و این وحدت از بالاترین تا پست­ترین مراتب وجود را در بر می­ گیرد. اسلاف ما در ایران نیز وقتی به فلسفه یونانی توجه کردند و آن را فراگرفتند (و این توجه به فلسفه خود حادثه مهم و قابل تأملی است) در عین اینکه جوهر آن را حفظ کردند مبادی و مسائلش را با درک جهان خود دریافتند و تفسیر کردند. فلسفه اسلامی از تلاقی میان دو روح و دو فرهنگ که تفاوت ذاتی با یکدیگر داشتند به وجود آمد. تفاوت این دو روح را بعضی فیلسوفان و نویسندگان به صراحت ذکر و تصدیق کرده­اند. در فلسفه اسلامی این دو روح به یکدیگر نزدیک شدند و امکان هم­سخنی پیدا کردند. با توجه به این معنی فلسفه اسلامی یک فلسفه میان فرهنگی است. بعد از افلاطون و ارسطو و از زمان رواقیان و افلوطین همه فلسفه ­ها میان فرهنگی است. منتهی در زمانی که تفکر دچار افسردگی و جمود و قشریت می­شود. نیروی میان فرهنگی بودنش را از دست می­ دهد. اکنون این نیرو رو به ضعف دارد اما هنوز می­­توان به آن امید داشت. کاش اهل فلسفه می­توانستند بنشینند و درباره وضع روحی و فکری جهان توسعه ­نیافته و نسبت این وضع با جهان متجدد غربی و مخصوصاً در باب شرایط امکان خروج از توسعه ­نیافتگی تأمل و تحقیق کنند. توسعه­ نیافتگی مسئله این یا آن منطقه جغرافیایی نیست بلکه سرنوشت جهان کنونی به آن بستگی پیدا کرده است. توسعه­ نیافتگی نه صرف یک وضع اجتماعی اقتصادی بلکه یک امر فرهنگی و مخصوصاً میان فرهنگی است. کشورهای توسعه­ نیافته میان قدیم و جدید مانده ­اند و به تفکری نیاز دارند که راه خروج از این وضع را به آنها نشان دهد. به این جهت همه جهان و مخصوصاً ما برای آینده­ مان به فلسفه نیاز داریم و از آن نمی­توانیم چشم امید برداریم. چنانکه می ­دانید مابعدالطبیعه یونانی در بیرون از اروپا تنها در جهان ایرانی- اسلامی مورد توجه قرار گرفته و با این توجه فلسفه­ ای قوام پیدا کرده که در تاریخ هزار ساله­ اش در عین تعلق به تعالیم استادان یونانی طرحی دیگر در انداخته است. به همه مسائل مربوط به فلسفه یونانی و اسلامی در صفحات محدود نمی­توان پرداخت. خوشبختانه مسائل فلسفه همه به هم بسته ­اند و می­ توان با ذکر اصول و مبادی فلسفه هر دوران و طرح کلی­ ترین مسائلش جوهر و مقصد آن را درک و گزارش کرد مشکل اینست که وقتی فلسفه به صورت مجموعه ­ای از مسائل و احکام درست درمی­ آید، دیگر به اصل و آغاز چنانکه باید توجه نمی­شود. استادان فلسفه اسلامی مسائل و مبادی فلسفه خود را می­شناسند اما اینکه فلسفه اسلامی بر مبنای کدام اصول و چگونه بنیاد شده است و اساسی­ ترین مسائل آن کدامند و از کجا آمده­اند و مخصوصاً به تحولی که در زبان فلسفه و در تعابیر و قضایا به وجود آمده است، در نظرشان اهمیت چندان ندارد و به آن توجه نکرده ­اند. در مقابل بعضی از شرق شناسان و اسلام شناسان نیز فلسفه اسلامی را تقلیدی از فلسفه یونانی دانسته و وجوه اختلاف را به دستکاری در آراء یونانیان (به حکم رعایت اصول اعتقادی اسلامی و حفظ ظاهر) بازگردانده­ اند. کاش اینها یک بار از خود می­پرسیدند که انگیزه جهان اسلام از توجه به فلسفه چه بود و این طلب از کجا آمد. جای انکار ندارد که فیلسوفان جهان اسلام، فلسفه را از یونانیان آموختند اما در مرحله آموزش متوقف نشدند و به علم آموختنی اکتفا نکردند بلکه با تنفس در هوای جهان خود و در هم­سخنی با استادان یونانی تفکر کردند و به فلسفه ­ای که با فرهنگ ایرانی- اسلامی تناسب داشت رسیدند. در این تحول همچنان بحث در وجود و اعراض ذاتی آن بود. یعنی فیلسوفان جهان اسلام هم موضوع و مسائل فلسفه را