سردرگمی جبهه انقلاب؛ از خودشناسی تا خودیشناسی!
سالهاست که با جلوههای مختلف ظهور، و صفکشیهای سیاسی کشور را جهت میدهد. چه زمانی که چهرۀ «راست- چپ» به خود گرفت و چه روزی که با نقاب «اصولگرا- اصلاحطلب» آمد، در حقیقت همان «خودی- غیرخودی» بود؛ همان خطکشی که بر طرفین خود احکام متفاوتی حمل کرده و حرمت یا جواز پرسش، نقد، افشاگری و حتی تخریب اشخاص را در نسبت با مصادیق خود معین میکند.
مادامی که جبهۀ انقلاب دچار #فقر_خودشناسی است، تاکید هرچه بیشتر بر این دوگانه، انحراف بیشتر از اصول انقلاب را موجب میشود.
چراکه شناخت "خودی"، فرع بر شناخت خود است.
جبهۀ[ادعایی]انقلاب باید برای یکبار هم که شده، روشن کند که میخواهد "خود" را در آینۀ ملاکها و ارزشهای اصیل و بیانشدۀ رهبران انقلاب بیابد، یا در مشهورات متأخر کانالهای سیاسینویس.
بداند که مرزهای این جبهه را قرار است اصولی نظیر تقوا، عدالتطلبی، سادهزیستی، پاکدستی، فسادستیزی، استکبارستیزی، اعتقاد و التزام به ولایت و... در ساحت واقع مشخص کند، یا چفیه و شعار برای تشخیص حدومرز این جبههبندی کفایت میکند؟
و در یک کلام باید آشکار شود که بناست شناخت حق، معیار شناخت اهلش قرار گیرد، یا رویه و کنشهای اهالی این جبهۀ فرضی، دایرۀ حق را تعیین کند.
در غیر اینصورت، اینبار دیگر نه مفاهیمی نظیر «اصولگرایی»، که مستقیما مفهوم «انقلاب» بهدست مدعیانش به مسلخ میرود!
علیایحال اگر مرزی روشن نشود، جبههای معنا ندارد تا حساب افراد داخل و خارج آن را جدا کنیم. در نتیجه "خودی" و "غیر"ی نیست تا در قبالشان سیاست سکوت یا فریاد درپیش گیریم!
از برکات این مرزبندی و التفات به اصول، اولا شناخت و تفکیک خودی از خودینما، و ثانیا درک این نکته است:
«اگر جبههای، تخریب و بیاخلاقی درقبال "غیرخودی" را جایز، و پرسش از "خودی" را حرام بداند، یقینا از آنِ انقلاب نیست.»
🌐 کانون غربشناسی و اندیشه اسلامی
@gharbshenasi_razavi