eitaa logo
کانال تخصصی بانوان عالمین
64 دنبال‌کننده
6.3هزار عکس
2.2هزار ویدیو
33 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
سلااااااااااااااااااااام😍😍😍😍 🍁به آذر ماه آخرین ماه از فصل پاییز خوش آمدین🍁 💕✨صبح اولین روز از آذر ماهتون بخیر وعافیت 🍁✨از خـدا میخواهم 💕✨هر آنچه آرزو داریـد 🍁✨بی دلیل نصیبتان شود 💕✨عشق و آرامش 🍁✨در کنارتان 💕✨عزت و خوشبختی 🍁✨همراهتان 💕✨سلامتی و تندرستی 🍁✨همیشہ در وجودتان باشـد 💕✨دوشنبه تون زیبـا و پر برکت آرزوی بهترینها در این ماه برای شما عزیزان دل ❤️🌹
صفحه ۷ سوره بقره
AUD-20211122-WA0008.mp3
1.95M
‏🔸ترتیل صفحه 7 قرآن کریم با صدای استاد حامد ولی زاده 🎼 مقام موسیقایی: ماهور 🔸به همراه ترجمه گویای فارسی با صدای مرحوم استاد اسماعیل قادرپناه ☘️☘️☘️☘️
🍛 😋 🔸گوشت رو که من از ماهیچه استفاده کردم رو میذاریم با پیاز برگ بو هل دارچین فلفل سیاه و زردچوبه و نمک خوب بپزه. رشته فرنگی یا همون رشته سوپ رو خرد میکنیم و با روغن تفت میدیم تا رنگش تیره بشه. بعد چند قاشق محلول زعفران روش میریزیم. برنج رو بصورت ابکش درست میکنیم دستور اصلی رشته رو بعد از ابکش کردن برنج لابلای پلو میدن ولی بنظرم اگه کمی هم با برنج بجوشه و بعد ابکش کنیم بهتر میپزه. حالا برنج رو که با رشته مخلوط شده رو لابلاش پیاز داغ و ادویه پلویی میپاشیم و میذاریم دم بکشه. گوشت رو از آبش جدا کرده و با ادویه سرخ میکنیم. پیاز داغ هم با کشمش درست میکنیم برای روی بریانی.مغز بادام هندی و پسته هم با کمی گلاب خیس میکنیم با روغن کمی تفت میدیم و محلول زعفران اضافه میکنیم. حالا پلو رو میکشیم گوشت رو روی پلو گذاشته و با پیازداغ و کشمش و مغزها تزئین میکنیم.از لپه هم برای این پلو میشه استفاده کرد
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
جدی گرفته‌ایم زندگیِ دنیایے را و شوخی گرفتیم قیامت را ڪاش قبل از اینڪه بیدارمان ڪنند بیدار شویم ! شهید حسین‌ معزغلامے 🌷🌷🌷🌷
○خانم معلمی تعریف می‌کرد : 💎 در مدرسه ابتدایی بودم ؛ مدتی بود تعدادی از بچه‌ها را برای یک سرود آماده می‌کردم . به نیّت اینکه آخر سال مراسمی گرفته شود برایشان .. پدر و مادرشان هم برای مراسم دعوت شده بودند و بچّه‌ها در مقابل معلّمان و اولیاء سرود را اجرا خواهند کرد .. چندین بار تمرین کردیم و سرود رو کامل یاد گرفتند . روز مراسم بچه‌ها را آوردم و مرتبشان کردم .. باهم در مقابل اولیاء و معلّمان شروع به خواندن سرود کردند ... ناگهان دختری از جمع جدا شد و بجای خواندن سرود شروع کرد به حرکت انجام دادن جلوی جمع . دست و پا تکان می‌داد و خودش رو عقب جلو می‌کرد و حرکات عجیبی انجام می‌داد .. بچه‌ها هم سرود را می‌خواندن و ریز می‌خندیدند ، کمی مانده بود بخاطر خنده‌شان هرچه رشته کرده بودم پنبه شود .! سرم از غصه سنگین شده بود و نمی‌تونستم جلوی چشم مردم یک تنبیه حسابیش هم بکنم ... خب چرا این بچّه این کار رو می‌کنه ؟! چرا شرم نمی‌کنه از رفتارش؟! این که قبلش بچّه ی زرنگ و عاقلی بود !! نمونه ای خوب و تو دل بروی بچّه‌ها بود !! رفتم روبرویش ، بهش اشاراتی کردم ، هیچی نمی‌فهمید ... به قدری عصبانی‌ام کرده بود که آب دهانم را نمی‌توانستم قورت دهم . خونسردی خود را حفظ کردم ، آرام رفتم سراغش و دستش را گرفتم ، انگار جیوه بود خودش را از دستم رها کرد و رفت آن طرف‌تر و دوباره شروع کرد .! فضا پر از خنده حاضران شده بود ، همه سیر خندیدند ... نگاهی گرداندنم ؛ مدیر را دیدم .. رنگش عوض شده بود ، از عصبانیت و شرم عرق‌هایش سرازیر بود . از صندلیش بلند شد و آمد کنارم ، سرش را نزدیک کرد و گفت : فقط این مراسم تمام شود ، ببین با این بچه چکار کنم ؟! اخراجش می‌کنم ، تا عمر دارد نباید برگردد مدرسه ... من هم کمی روغنش را زیاد کردم تا اخراج آن دانش‌آموز حتمی شود .. حالا اون کسی که کنارم بود ، مادر بچّه بود ، رفته بود جلو و تمام جوگیر شده بود .. بسیار پرشور می‌خندید و کف می‌زد ، دخترک هم با تشویق مادر گرمتر از پیش شده بود .. همین که سرود تمام شد پریدم بالای سن و بازوی بچه را گرفتم و گفتم : چرا اینجوری کردی؟! چرا با دوستانت سرود را نخواندی؟! دخترک جواب داد : آخر مادرم اینجاست ، برای مادرم این ‌کار را می‌کردم !! معلّم گفت : با این جوابش بیشتر عصبانی شده و توی دلم گفتم : آخر ندید بَدید همه مثل تو مادر یا پدرشان اینجاست ، چرا آنها اینچنین نمی‌کنند و خود را لوس نمی‌کنند ؟! چشمام گرد شد و خواستم پایین بکشمش که گفت : خانم صبر کن بگذار مادرم متوجه نشود ، خودم توضیح می‌دهم ؛ مادر من مثل بقّیه مادرها نیست ، مادر من "کرولال" است ، چیزی نمی‌شنود و من با آن حرکاتم شادی و کلمات زیبای سرود را برایش ترجمه می‌کردم ... تا او هم مثل بقّیه ی مادران این شادی را حس کند .! این کار من رقص و پایکوبی نبود ، این زبان اشاره است ، زبان کرولال‌ها همین که این حرف‌ها را زد از جا جهیدم ، دست خودم نبود با صدای بلند گریستم ، و دختر را محکم بغل کردم !! آفرین دختر ، چقدر باهوش ، مادرش چقدر برایش عزیز ، ببین به چه چیزی فکر کرده ؟!!! فضای مراسم پر شد از پچ‌پچ و درگوشی حرف زدن و ... تا اینکه همه موضوع را فهمیدند ، نه تنها من که هرکس آنجا بود از اولیا و معلّمان همه را گریاند !! از همه جالبتر اینکه مدیر آمد و عنوان دانش‌آموز نمونه را به او عطا کرد !!! با مادرش دست همدیگر را گرفتند و رفتند ، گاهی جلوتر از مادرش می‌رفت و برای مادرش جست و خیز می‌کرد تا مادرش را شاد کند !! درس اخلاقی زود عصبانی نشو ، زود از کوره در نرو ، تلاش کن زود قضاوت نکنی ، صبر کن تا همه‌ی زوایا برایت روشن شود تا ماجرا را درست بفهمی !!..
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
هدایت شده از شهیده،،
6.2M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
همیشه دیگران مقصر نیستن❕❌ °• خواستن خودمان شرط است 🙃 °• این فیلم، نوش روحتون :) °• "ببینید و ببینانید :)" °•@namaktab_ir
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌹 الْسَلٰامُ عَلَیْکَ یٰاابٰاعَبْدالّله الْحُسَین ازکـویرِ خشك بـر دریا سـلام هـرنـفـس بـر زاده ى زهـرا سـلام بازمـی گـویم بـه تو از راه دور یاحـسـیـن بـن عـلـی(ع)آقاسـلام 🌹 السَّلامُ عَلَيْكَ يا اَبا عَبْدِاللهِ وَعَلَى الاَْرْواحِ الَّتي حَلَّتْ بِفِنائِكَ عَلَيْكَ مِنّي سَلامُ اللهِ اَبَداً ما بَقيتُ وَبَقِيَ اللَّيْلُ وَالنَّهارُ وَلا جَعَلَهُ اللهُ آخِرَ الْعَهْدِ مِنّي لِزِيارَتِكُمْ..