وقتی حرف از حضرت زهرا سلام الله شد، پدر ساکت شد و دیگر حرفی نزد.
مصطفی وسایلش را برداشت و راهی محل سپاه و سپس عازم پادگان آموزشی شد.
او سپس به نیروهای رزمنده پیوست و تقریبا دو سال به صورت بسیجی در تمامی عملیات های جبهه حضور داشت. او ساده وپاک دل بود، حضور در میان رزمندگان او را بااخلاص تر نموده بود. همه از ایمان این روستازاده صحبت می کردند.
فروردین ۱۳۶۲ برای آخرین بار با خانواده خداحافظی کرد و راهی منطقه فکه شمالی شد. عملیات والفجر۱ آخرین حضور او در دنیای خاکی بود. اصابت ترکش او را به جمع خوبان ملحق کرد.
پیکرش تشییع شد و به عنوان تنها شهید روستا، در همان روستا و در نزدیک جاده به خاک سپرده شد.
چند سال بعد، بی آبی باعث شد که اکثر اهالی به دیگر روستاها مهاجرت کردند. پدر و مادر و خانواده او نیز به روستایی در ده کیلومتری رفتند و گرد غربت بر کل روستا نشست. منطقه کویری بود و بادهای شدید می وزید.
هربار که به مزار مصطفی می رفتند، یک وجب خاک روی سنگ مزارش بود. همه میگفتند: مصطفی دیگر از یادها رفته، حیف شد و...
اما خدا چیز دیگری می خواست! او را آسمانی ها بهتر از ما می شناختند. نباید در دنیا هم گمنام بماند...
https://eitaa.com/karamat_shohada
14.66M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
✍شهیدی که به واسطه لقمه حلال پدر اهل مکاشفه بود...
#شهید_کاظم_عاملو
https://eitaa.com/karamat_shohada
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌹پیش بینی عجیب شهید اندرزگو درمورد آینده انقلاب(از زبان همسرش):۲سال بعداز انقلاب سیدعلی نامی رئیس جمهور خواهدشد و بعداز چند سال #امام_زمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف)ظهور میکنند.
https://eitaa.com/karamat_shohada
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💥روایتگری معجزات شهدا💥
📌شفا گرفتن مادر شهید
🏴🎙خاطرهای از حجت الاسلام سعید آزاده
دربارهی مادر
شهید محمد کیهانی
که میخواست در پیاده روی اربعین شرکت کنه
و دکتر بهش گفته بود شما نمیتونید در پیاده روی شرکت کنید...
صل الله علیک یا اباعبدالله الحسین
https://eitaa.com/karamat_shohada
12.82M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
معجزه عشق
شهیدی که خدا را عاشق خود کرده بود.❤️
لحظات حیرت انگیز کلیپ زیر رو تقدیم به
«#اَلَّلهُمعجِّللِوَلیِڪَالفرَج»
خواهشا صد بار گوش کنید
#شهید_ناصرالدین_باغانی
https://eitaa.com/karamat_shohada
علیرضا کربلا میده...
وقت خداحافظی مادرش ازش پرسید
علیرضا
کی برمیگردی؟
گفت: وقتی راه کربلا باز شد
مادر اون روز معنی این حرفو نفهمید
پیکر علیرضای ۱۶ ساله ۱۶ سال بعد
مصادف با اعزام اولین کاروان به کربلا
در فکه شمالی پیدا شد...
کاش #شهید_علیرضا_کریمی
برا ما هم یه زیارت اربعین کربلا بنویسه
https://eitaa.com/karamat_shohada
شهید مجتبی علمدار از یاران امام زمان عج بودند
https://eitaa.com/karamat_shohada
🌹شهیدان زندهاند
پیکرش را با دو شهید دیگر تحویل بنیاد شهید داده و گذاشته بودند سردخانه. نگهبان سردخانه میگفت: یکیشان آمد به خوابم و گفت: جنازهی من رو فعلاً تحویل خانوادهام ندید! از خواب بیدار شدم.
هر چه فکر کردم کدام یک از این دو نفر بوده، نفهمیدم؛ گفتم ولش کن خواب بوده دیگه. فردا قرار بود جنازهها رو تحویل بدیم که شب دوباره خواب شهید رو دیدم. دوباره همون جمله رو بهم گفت. اینبار فوراً اسمشو پرسیدم.
گفت: امیرناصر سلیمانی. از خواب پریدم، رفتم سراغ جنازهها. روی سینه یکیشان نوشته بود «شهید امیر ناصر سلیمانی».بعدها متوجه شدم توی اون تاریخ، خانوادهاش در تدارک مراسم ازدواج پسرشان بودند؛ شهید خواسته بود مراسم برادرش بهم نخوره.
شهید امیرناصر سلیمانی
https://eitaa.com/karamat_shohada
🔺بایدبه شهیدان و زندهبودنشان ایمان بیاوریم...
"محسن زیارتی درخانواده ای نسبتا مرفه بزرگ شد، اما از قبل شروع جنگ عاشق شهادت بود، اوبرای بدست آوردن شهادت، شبها نماز امام زمان را میخواند.
محسن درفتح المبین درسال ۶۱ به آرزویش رسید. از آن تاریخ بارها و بارها شاهدبودم که به سراغ رزمندگان می آمد و در عالم خواب یا ... چیز هایی میگفت که آنها را برای شهادت آماده میکرد.
یکبار خودم درخواب دیدمش، پرسیدم کمتر پیش ما میای. گفت:اینجا خیلی کار داریم. گفتم چکار میکنید؟
گفت: از این بالا نگاه میکنیم هرجا کسی کمکی خواسته باشه،کمکش میکنیم.
بعدگفت: الان سوالی داری؟کمکی میخوای؟گفتم: این مسئله قبر هنوز برای من حل نشده. گفت: بیا تابرات حلش کنم.
توی خواب من رابه بالای یک قبربرد و پاهایش را دوطرف قبرگذاشت.
گفت:کف قبر رانگاه کن، باانگشت کف قبر رو مثل کشویی کنار زد و نورشدیدی بیرون زد؛
آن نورخیلی لطیف وزیبا بود،طوری بود که دستش وقتی داخل نوربود طرف دیگر دستش هم نورانی بودو...
این خواب اینقدربرای من تاثیرداشت که عاشق قبرشدم.
من شاهدبودم که محسن زیارتی مشکل بسیاری ازرزمندگان راحل کردوآنها را آماده شهادت نمود.نمیدانم به آنهاچه چیزی نشان میداد یا چه چیزی میگفت. اما با یک اشاره، مشکل آنها رابر طرف و عاشق شهادت میکرد.
راوی حجت الاسلام پناهیان
منبع:کتاب بازگشت، انتشارات شهیدابراهیم هادی
https://eitaa.com/karamat_shohada
🚨 نگران آقای خامنهای نباش!
عزیزی نقل میکرد دربهشت زهرا تهران بودم، پیرمرد باصفایی دیدم که با ادب خاصی بالای این مزار ایستاده ودعا میخونه،نگاهم بهش بود ومدّتها که دور زدم دیدم دست به سینه هنوز بالای مزار هست،بعد پایان دعا متوجه من شد.صدام کرد وگفت:پسرم ازت میخوام هروقت اومدی برای این شهید فاتحه بخونی
گفتم چشم،میشه خواهش کنم دلیلش رو بگید.
گفت من سالها بود بعد ازفتنه۸۸ برای آقا و سلامتی جسمی و تعرض احتمالی به جانشان خیلی نگران بودم واضطراب درونی داشتم،روزی شهیدی با همین شمایل به خوابم اومد و شماره ردیف وقطعه هم بهم گفت.ازم پرسید چرا نگران آقای خامنهای هستی؟!نگران نباش من خودم محافظش هستم.بار اوّل توجهی به خواب نکردم تااینکه دوباره همان خواب تکرار شد، همان هفته پنجشنبه با حفظ کردن شماره ردیف وقطعه اومدم بهشت زهرا ودقیقاً همان چهره رو روی قبر دیدم،دیدم تو توضیحات شهید نوشته«محافظ رئیس جمهور محترم حجت الاسلام سید علی خامنهای»
⭕️ ازاون موقع به بعد دیگه خوفی ازتعرض به جان آقا ندارم و درعوض مدام به این شهید سر میزنم و دعاگوش هستم،به هرکسی هم که بتونم میگم
https://eitaa.com/karamat_shohada
#شهیدی_که_بین زمین و آسمان در حال عبادت بود.
🍃شهید احمدعلی نیری یکی از شاگردان خاص مرحوم آیت الله حق شناس بود ؛ وقتی مردم دیدند که آیت الله حق شناس در مراسم ترحیم این شهید بزگوار حضور یافت و ابعادی از شخصیت او را برای مردم بیان کرد ، تازه فهمیدند که چه گوهری از دست رفته است!
☘مرحوم آیت الله حق شناس درباره شهید نیری گفت: " در این تهران بگردید. ببینید کسی مانند این احمد آقا پیدا می شود یا نه؟"
در بخشی از کتاب عارفانه نوشته شده است: آیت الله حق شناس ، در مجلس ختم این شهید با آهی از حسرت که در فراق احمد بود ، بیان داشتند: رفقا! آیت الله بروجردی حساب و کتاب داشتند. اما من نمی دانم این جوان چه کرده بود؟ چه کرد که به اینجا رسید؟!"
🍀سپس در همان شب در منزل این شهید بزرگوار روبه برادرش اظهار داشتند: "من یک نیمه شب زودتر از ساعت نماز راهی مسجد شدم. به جز بنده وخادم مسجد ، این شهید بزرگوار هم کلید مسجد را داشت. به محض اینکه در را باز کردم ، دیدم شخصی در مسجد مشغول نماز است. دیدم که یک جوانی در حال سجده است. اما نه روی زمین ! بلکه بین زمین و آسمان مشغول تسبیح حضرت حق است. جلوتر که رفتم دیدم احمدآقا است. بعد که نمازش تمام شد پیش من آمد و گفت تا زنده ام به کسی حرفی نزنید...."
📚کتاب عارفانه
شهید#احمدعلی_نیری🕊🌹
https://eitaa.com/karamat_shohada