هدایت شده از گمشده
طورْ
همه درْ گُذارِ طوری، به جهانِ سروْ خویی
تو بگو_بگو که گویی، چه کسی به گفتگویی
ارِنی چرا نگفتن؟ به کسی که غیر او نیست!
تو نبین به غیرِ او را، نه ببین چو تار مویی
نه هوسْ بهانه سازد، نه خرابه هایِ حسرت
تو که دیده اتْ نشویی، همه در سرابْ شویی!!
تو و آنْ سکوتِ من من! چه جوابِ لنْ ترانی...
همه عمرْ سرْ سِپردی، به خیالِ های و هویی
چه دمی که آهْ باشد، طلبی که چاهْ باشد
به نگاهِ گورِ حسرت! چه ندیده ای بجویی؟
تو و حاجتِ ترانی، نه جواب لن ترانی
که اگرْ همین شنیدن! بشوی تمامِ اویی!
تو گدای روی جانان، چه ندیده ها شنیدن؟
تو ببین شنیده ها را، که به سر کشی سبویی
همه بندگی نشاند، به دو چشم و گوش و قلبت
به وجود در سجودت، تو وُ آنچه که برویی
به تمام آنچه خواهی، رهِ دلْ تبشْ چنان است
چه دمی گناهِ دیدن، چه به جستجو هوویی
همه غیر او به خاری، همه کسْ تباهْ گردد
مگر آن شمیم وصلی، که رساندت به بویی
ز نشان آل رحمت، به صحابه ی هدایت
تو بجو نشان راهی، که درآیدت به کویی
همه این بگو مگو را، من (گمشده) غریبم!
که ندانم آنْ صدایی، که به غیرِ او بگویی...
1403/08/21
#گمشده
#طور
https://eitaa.com/gomshode_sher
https://eitaa.com/joinchat/3351708230C80fac9f05b