eitaa logo
اقیانوس
131 دنبال‌کننده
2.7هزار عکس
526 ویدیو
14 فایل
دنیا‌دریاست🌊 و‌در‌دل‌این‌دریا‌ی‌عمیق ما‌ماهی‌های‌تشنه‌لب‌مشتاق‌آنیم‌که به‌ساحل‌امن‌تو‌برسیم✨ ما‌به‌گرمای‌ساحلت‌راضی‌تریم‌تا خنکای‌آب‌دنیا... ای‌حضرت‌ #اقیانوس
مشاهده در ایتا
دانلود
🍃🌷 ﷽ 📜 گنج گرانبها روزي پادشاهي به اطرافيانش گفت كه اگر از كسي عيب و ايرادي ببيند، آن شخص بايد يك درهم تاوان بدهد. يكي از شحنه ها (نگهبان) مردي را عريان ديد و گفت: بايد به دستور پادشاه يك درهم بپردازي. مرد گفت: چه....چه...چرا بايد بدهم؟! شحنه گفت دو درهم بايد بدهي چون لكنت هم داري. شحنه گريبان مرد راگرفت؛ او خواست دفاع كند، معلوم شد دستش هم بالا نمي آيد. شحنه گفت حالا بايد سه درهم بدهي! در اين گير و دار كلاه از سر مرد افتاد و آن مرد كچل بود. شحنه طلب چهار درهم كرد. مرد بينوا خواست بگريزد، كاشف به عمل آمد كه لنگ و چلاق هم هست. شحنه گفت از جايت تكان نخور كه تو گنجي بسيار پر بها هستي.!!! پ. ن✍ متأسفانه برخي در پيدا كردن عيب و ايراد در ديگران چنان مشتاق و جدي هستند كه انگار گنجي را جست و جو مي كنند ⭐️😔 @karan_be_karan 🌼🌺🌸🌼🌺🌸🌼
🍃🌷 ﷽ 📜 گردوی بی مغز! ملا مهرعلی خویی، روزی در ڪوچه دید دو ڪودڪ بر سر یڪ گردو با هم دعوا می‌ڪنند... به خاطر یڪ گردو یڪی زد چشم دیگری را با چوب ڪور کرد. یڪی را درد چشم گرفت و دیگری را ترس چشم درآوردن، گردو را روی زمین رها ڪردند و از محل دور شدند... ملا رفت گردو را برداشت و شڪست و دید، گردو از مغز تهی است. گریه ڪرد. پرسیدند تو چرا گریه میڪنی؟! گفت: از نادانی و حس ڪودڪانه، سر گردویی دعوا می‌ڪردند ڪه پوچ بود و مغزی هم نداشت... دنیا نیز چنین است، مانند گردویی است بدون مغز! که بر سر آن می‌جنگیم و وقتی خسته شدیم و آسیب به خود رساندیم و یا پیر شدیم، چنین رها ڪرده و برای همیشه می رویم... حواستون به گردوهای پوچ زندگیتون باشه🙄🙄🙄 @karan_be_karan
🍃🌷 ﷽ 📜 یک درس آموزنده پيامبر خدا صلي الله عليه و آله سحرگاه به شخصي وعده داد كه در كنار تخته سنگ بزرگي منتظر آن شخص باشد، آن مرد رفت و برنگشت، تا اين كه آفتاب بالا آمد و هوا گرم شد، اصحاب ديدند حضرت از شدت گرما سخت ناراحت است. عرض كردند: يا رسول الله! پدر و مادرمان به فدايت باد! اگر تغيير مكان داده به سايه تشريف ببري بهتر است. پيامبر اسلام حاضر نشد جايش را عوض كند و فرمود: من به آن شخص وعده داده ام در اين مكان منتظرش باشم و اگر نيامد تا هنگام مرگ اينجا خواهم بود تا روز قيامت از همين مكان برانگيخته شوم. 📚بحارالانوار جلد ۵ خلف وعده نکنیمـ 🤦‍♂ 👇 🌸 @karan_be_karan
🍃🌷 ﷽ 📜 قوانين آسان شخصي يكي از قوانين مذهبي را شكسته و خطا كار شده بود. خدمت پيغمبر صلي الله عليه و آله رسيد و گفت: هلاك شدم! هلاك شدم! پيغمبر صلي الله عليه و آله پرسيد: چه كار كرده اي؟ مرد گفت: در ماه رمضان با زنم همبستر شده ام. اكنون چاره چيست؟ حضرت فرمود: يك نفر غلام بخر و آزاد كن! مرد گفت: نمي توانم. پيامبر صلي الله عليه و آله: دو ماه روزه بگير! مرد: تواناي دو ماه روزه گرفتن ندارم. پيامبر صلي الله عليه و آله: برو شصت فقير را غذا بده! مرد: براي خوراك دادن شصت نفر فقير وسيله اي ندارم. پيامبر صلي الله عليه و آله كمي سكوت كرد. در اين وقت شخص ديگري وارد شد و يك سبد خرما به پيغمبر تقديم كرد. حضرت فرمود: اين سبد خرما را ببر و در بين مردم فقير تقسيم كن! مرد عرض كرد: اي پيامبر خدا! در سراسر اين شهر هيچ كس از من فقيرتر نيست. حضرت خنديد و گفت: بسيار خوب، برو اين خرماها را ميان زن و فرزندانت تقسيم كن. 📚 بحارالانوار جلد ۵
🍃🌷 ﷽ حضرت على عليه السلام در زمانى كه عهده دار امور مملكت پهناور اسلامى بود، به قنبر فرمود: براى من و تو پيراهن لازم است، چون لباس هر دو نفر ما در حدى كهنه شده كه قابل استفاده نيست. پس به بازار پيراهن فروشان رفتند و دو پيراهن قيمت كردند يكى به دو درهم و يكى به سه درهم و هر دو را خريدند، سه درهمى را به قنبر مرحمت كرد و فرمود: بپوش. عرض كرد: على جان! شما عهده دار رياست كل كشورى پيراهن قيمتى تر زيبنده شماست. فرمود: قنبر! من به پيرى نزديك شده ام و تو جوانى، پيراهن كم قيمت تر برازنده من و پر قيمت تر زيبنده تو است!! 📎عرفان اسلامى، ج ١٣
🍃🌷 ﷽ 📜٣ داستان ٣ ثانیه ای روزى روستاييان تصميم گرفتند براى بارش باران دعا كنند در روزی که براى دعا جمع شدند تنها يك پسربچه با خود چتر داشت. 🌸این یعنی ایمان...✨ كودك يك ساله اى را تصور كنيد زمانی كه شما اورابه هوا پرت ميكنيد او می خندد زيرا ميداند اورا خواهيد گرفت. 🌸اين يعنى اعتماد...✨ هر شب ما به رختخواب می رويم ما هيچ اطمينانى نداريم كه فردا صبح زنده برمی خيزيم با اين حال هر شب ساعت را براى فردا كوك می كنيم. 🌸اين يعنى اميد...✨ برايتان " ، و به خدا " را آرزو می کنم
🍃🌷 ﷽ 📜 هدیه ی مردی مقابل گل فروشی ايستاد.او می خواست دسته گلی برای مادرش که در شهر ديگری بود سفارش دهد تا برايش پست شود . وقتی از گل فروشی خارج شد ٬ دختری را ديد که در کنار درب نشسته بود و گريه می کرد. مرد نزديک دختر رفت و از او پرسيد : دختر خوب چرا گريه می کنی ؟ دختر گفت : می خواستم برای مادرم يک شاخه گل بخرم ولی پولم کم است . مرد لبخندی زد و گفت :با من بيا٬ من برای تو يک دسته گل خيلی قشنگ می خرم تا آن را به مادرت بدهی. وقتی از گل فروشی خارج می شدند دختر در حالی که دسته گل را در دستش گرفته بود لبخندی حاکی از خوشحالی و رضايت بر لب داشت. مرد به دختر گفت : می خواهی تو را برسانم ؟ دختر گفت نه ، تا قبر مادرم راهی نيست! مرد ديگرنمی توانست چيزی بگويد٬ بغض گلويش را گرفت و دلش شکست. طاقت نياورد٬ به گل فروشی برگشت٬ دسته گل را پس گرفت و ۲۰۰ کيلومتر رانندگی کرد تا خودش آن را به دست مادرش هديه بدهد. شکسپير می گويد: به جای تاج گل بزرگی که پس از مرگم برای تابوتم می آوری، شاخه ای از آن را همين امروز به من هديه کن
🍃🌷 ﷽ 📜 صدقه مردی داشت گوسفندی را از کامیون پایین می آورد تا آن را برای روز عید قربانی کند . گوسفند ازدست مرد جدا شد و فرار کرد.مردشروع کردبه دنبال کردن گوسفند تا اینکه گوسفند وارد خانه یتیمان فقیری شد . عادت مادرشان این بود که هر روز کنار در می ایستاد و منتظر می ماند تا کسی غذا و صدقه ای را برایشان بگذارد و او هم بردارد. همسایه ها هم به آن عادت کرده بودند. هنگامی که گوسفند وارد حیاط شد مادر یتیمان بیرون آمد و نگاه کرد .ناگهان همسایه شان ابو محمد را دید که خسته و کوفته کنار در ایستاده . زن گفت ای ابو محمد خداوند صدقه ات را قبول کند .او خیال کرد که مرد گوسفند را به عنوان صدقه برای یتیمان آورده .مرد هم نتوانست چیزی بگوید جز اینکه گفت :خدا قبول می کند . ای خواهرم مرا به خاطر کمکاری و کوتاهی در حق یتیمانت ببخش. بعدا مرد رو به قبله کرد و گفت خدایا ازم قبول کن. روز بعد مرد بیرون رفت تا گوسفند دیگری را بخرد و قربانی کند. کامیونی پر از گوسفند دید که ایستاده . گوسفندی چاق و چنبه تر از گوسفند قبلی انتخاب کرد. فروشنده گفت بگیر و قبول کن و دیگه با هم منازعه نکنیم. مرد گوسفند را برد وسوار ماشین کرد. برگشت تا قیمتش را حساب کند .فروشنده گفت این گوسفند مجانی است و دلیلش هم این است که امسال خداوند بچه گوسفندان زیادی به من ارزانی نمود و نذر کردم که اگر گوسفندان زیادی داشتم به اولین مشتری که به او گوسفند بفروشم هدیه باشد . پس این نصیب توست ... صدقه را بنگر که چه چیزیست ! دهید چونکه مثل لباس بدون جیب است ! ‌‌‌‌‌‌‌
🍃🌷 ﷽ 📜 تقوا «مردی به زاهدی گفت: تقوا را توصیف کن. او گفت: اگر به سرزمینی پر خار وارد شوی، چگونه رفتار می کنی؟ او گفت: پرهیز و حذر می کنم. زاهد گفت: در دنیا نیز چنین کن که تقوا همین است». 📜 ذکر و یاد خدا «شخصی خدمت آیت اللّه میرزا عبدالعلی تهرانی رحمه الله رسید و از ایشان تقاضای موعظه کرد. آقا فرمود: روزی سه دقیقه به یاد خدا باش. بعد از لحظاتی فرمود: اگر دو دقیقه هم شد، عیبی ندارد».
🍃🌷 ﷽ 📜 تو نیکی می کن و... 🌸🍃🌸🍃 شخصی که در بنی اسرائیل مشهور به گناه بود. روزی بر سر چاهی رسید و سگی را تشنه یافت. عمامه خود را از سر باز کرد و به کاسه ای بست و داخل چاه کرد و از آن آب کشید و سگ را سیراب نمود. خداوند این عمل او را پذیرفت و به واسطه یکی از انبیاء ، به وی خبر داد که من سعی فلان کس را پسندیدم و راضی شدم و به خاطر محبتی که به مخلوق من نمود، او را آمرزیدم. چون آن شخص عاصی از وحی خدا با خبر شد ، توبه نمود و از نیکان گردید..