eitaa logo
•{کَربَلا| 𝗸𝗮𝗿𝗯𝗮𝗹𝗮}•
101 دنبال‌کننده
10.4هزار عکس
4.8هزار ویدیو
87 فایل
- بہ‌نـٰامِ‌خـٰالقِ‌مَھـدۍ🌹 ُأَلَا بِذِكْرِ اللَّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ آگاه باشید تنها با یاد خدا دلها آرامش می یابد سوره رعد آیه۲۸ کانال قرآنی و ..پایگاه حضرت معصومه سلام الله علیها،کوی جهان🌱 @Dehlavie
مشاهده در ایتا
دانلود
💐🍀🌺🌴🌺🍀💐 انقلاب ما را پابرجا و تضمین کرده است و به همین دلیل ما را آسیب ناپذیر کرده است . شادی روح 🌴 @dashtejonoon1🕊🌹
🇮🇷🕊🌹🇮🇷🌹🕊🇮🇷 🌹 ساعت ۳/۵ بعد از نیمه شب امام ‌خمینی (ره) با یک فروند هواپیمای ایرفرانس فرودگاه پاریس را به مقصد تهران ترک کردند میلیونها استقبال کننده در مسیر حرکت امام ‌خمینی (ره) در انتظار هستند. 🌷 4 صبح فردا،دیدار با امام ‌خمینی (ره) در تهران 🌹 مدیر عامل تلویزیون : مراسم استقبال امام ‌ (ره) از رادیو و تلویزیون پخش می شود 🌷 خبرنگاران خارجی از پاریس وارد تهران شدند 🌹 حرکت وسایل سنگین نظامی و شایعه کودتا در تهران 🌷 کودتای آمریکایی در شرف انجام است 🌹 آیت الله طالقانی (ره) : براداران ارتشی به روی مردم تیغ نگشایید 🌷 دستور تخلیه آمریکایی ها از ایران صادر شد 🌹 بیش از ۱۲۰۰ آمریکائی با سه هواپیمای نظامی تهران را به مقصد کشور خود ترک کردند. 🌷 برنامه های درازمدت دولت بختیار اعلام شد 🌹 جمع زیادی از شیعیان لبنان با ارسال نامه‌ای به مراجع قم اعلام کردند، حاضرند در کنار ملت ایران با رژیم پهلوی مبارزه کنند و در این راه به شهادت برسند. شادی روح و 🇮🇷 @dashtejonoon1🌹🇮🇷
🇮🇷🌹🕊🇮🇷🕊🌹🇮🇷 این دلقکهای آمریکایی به دروغ و با رذالت میگویند که ما در کنار ایرانیم... اگر در کنار مردم هم باشید برای این است که خنجر زهرآلود خود را به سینه‌ی مردم فرو کنید. البتّه تا حالا نتوانسته‌اید، بعد از این هم حتماً نخواهید توانست هیچ بکنید . سلامتی و تعجیل در فرج و سلامتی نائب بر حقش 💐 🇮🇷 🌹 🇮🇷 🌼 🇮🇷 🌺 🇮🇷 🇮🇷 @dashtejonoon1🇮🇷🌹
💐🍀🌺🌴🌺🍀💐 پدر يعنی تپش درقلب ... يعنی تسلط بر زمانه احساس خوب تکيه برکوه يعنی تسلّی وقتِ اندوه يعنی زِ من نام و نشانه پدريعنی فدای اهل يعنی تمام هستیِ من لطف بر آدميزاد کانون مِهر و و اِمداد خانواده پدر يک فوق العاده ‍ سُرخ است صورت را به سيلی رُخَم یک وقت نباشد زرد و نيلی لطف روی زمين است هميشه لايق صدآفرين است خوشا آنان "پدر" درخانه دارند درونِ خانه يک دارند شادیِ روح 💐 💐
🥀🕊🌴🌹🌴🕊🥀 در روز ۱۲ فروردین ۱۳۳۴ ه.ش در شهرضا در خانواده ای مستضعف و متدین بدنیا آمد. او در رحم مادر بود كه پدر و مادرش عازم كربلای معلّی و زیارت قبر سالار و دیگر آن دیار شدند و مادر با تنفس شمیم روح بخش كربلا، عطر عاشورایی را به این امانت الهی دمید. در سایه محبّت های پدر ومادر پاكدامن، وارسته و مهربانش دوران كودكی را پشت سر گذاشت و بعد وارد مدرسه شد. در دوران تحصیلش از هوش وداستعداد فوق العاده ای برخوردار بود و با موفقیت تمام دوران دبستان و دبیرستان را پشت سر گذاشت. هنگام فراغت از تحصیل به ویژه در تعطیلات تابستانی با كار و تلاش فراوان مخارج شخصی خود را برای تحصیل بدست می آورد و از این راه به خانواده زحمتكش خود كمك قابل توجه ای میكرد. او با شور ونشاط و مهر و محبت و صمیمیتی كه داشت به محیط گرم خانواده صفا و صمیمیت دیگری می بخشید. پدرش از دوران كودكی او چنین می گوید: هنگامی كه خسته از كار روزانه به خانه برمی گشتم، دیدن فرزندم تمامی خستگیها و مرارت ها را از وجودم پاك می كرد و اگر شبی او را نمی دیدم برایم بسیار تلخ و ناگوار بود. اشتیاق به قرآن و فراگیری آن باعث میشد كه از مادرش با اصرار بخواهد كه به او قرآن یاد بدهد و او را در حفظ سوره ها كمك كند. این علاقه تا حدی بود كه از آغاز رفتن به دبیرستان توانست قرائت كتاب آسمانی قرآن را كاملا فرا گیرد و برخی از سوره های كوچك را نیز حفظ كند. شادی روح و 🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🌷🌷
هدایت شده از دشت جنون
🌷🕊🌴🥀🌴🕊🌷 همواره مي‌گفت : برخي سكوت‌ها و حرف‌هاي نابه‌جا ، كوچكي هستند كه تكرار مي‌كنيم و برايمان عادت مي‌شود ، بزرگ را اگر انسان خيلي آلوده نشده باشد متوجه مي‌شود ، اين كوچك هستند كه متوجه نمي‌شويد . 🌹 🕊 شادی روح و 🌷 @dashtejonoon1🌹🕊
•{کَربَلا| 𝗸𝗮𝗿𝗯𝗮𝗹𝗮}•
🥀🕊🌹🌴🌹🕊🥀 #روز_اول_مدرسه فاطمه جان دخترکم عروسکم عسلکم.... نمیخوای بیدار بشی مام
🥀🕊🌹🌴🌹🕊🥀 همش واسه من درد آور بود... نمی تونستم ببینیم..... بغض کرده بودم.... دلم حسابی گرفته بود.... احساس خواری می کردم.... احساس شرمساری..... احساس حقارت..... احساس بی کسی..... دلم می خواست از همه گله کنم دلم می خواست به هم اخم کنم دلم می خواست فریاد بزنم دلم می خواست بلند گریه کنم و بگم........ بالاخره وارد کلاس شدم.... مامانم بوسیدم و رفت.... معلم وارد کلاس شد... سلام.... صبح بخیر... همگی خوش اومدین.... بچه ها می خوایم با هم بیشتر آشنا بشیم از همین جلو.... یکی یکی خودتونو معرفی کنین شروع کردن.... نفر اول : مرجان فلاح نام پدر: ابراهیم شغل پدرتونم بگین یادداشت کنم.... وااااااااااااای....استرس کل وجودمو گرفت.... این چه سؤالی بود آخه.... عاقبت نوبت من شد..... اسمت چیه ؟ فاطمه فامیلیت؟إإإإ الان میگم!!!این هنگ کرده بودم.... زبونم قفل شده بود..... معلم فامیلیم رو از رو دفترش خوند... آب شدم از خجالت..... اسم بابات چیه ؟ تندی گفتم علی وااااااااااااای خداااااجون شغلش رو چی بگم..... الانه که بپرسه...... خب فاطمه خانوم بابات چیکارس؟! سرم رو انداختم پایین..... اشکام سرازیر شد خانوم اجازه....... خانوم اجازه...... خانوم اجازه..... بابای من شغلش..... دوست داشتم بگم بابام با خدا معامله کرده...... خانوم اجازه من که.... آخه..... چیزه..... خااااانوووووم.....بخدا....من یتیمم.... بابا نداااااارم..... خااااااانووووم اجازه..... شغل باباااااااای من باهمه ی شغلها فرق می‌کنه بخدا.... خااااااانووووم....اجازه....خانوم.... شغلِ بابای من .... خااااااانووووم.....اجازه......خانوم... بابای من جاموووووونده.... خاااانوم دست رو دلم نذار..... که من یه سنگ قبرم از بابام ندااااارم..... آخه بابای من یه و دیگه گریه امانم نداد .... شادی روح و و سلامتی 🌷
🌹🕊🌴🥀🌴🕊🌹 است ... وعده دیدار با ! تو هم دلت پر ڪشید ؛ به ڪربلا که نشد برویم به گلزار می‌ شود ... شادی روح همه شهدا مادران وپدران شهدا
🕊🌹🌴🥀🌴🌹🕊 ما به منطقه طلائیه رفتیم. مدتی بود که هر چه تلاش می کردیم بی فایده بود. خودشان را نشان نمی دادند. شب در مقر سوره واقعه را خواندیم و خوابیدیم. صبح روز بعد در مکانی که محل نگهداری بود نماز را خواندیم. سپس در حضور یکی از برادران با حال عجیبی خواندن را شروع کرد. وقتی به سلام پایانی رسید با حال خاصی گفت : "السلام علیک یا اباعبدالله و علی ارواح التی ..." که یکباره پیکر یک به زمین افتاد! حال همه بچه ها تغییر کرده بود . بعد از اتمام برنامه با توکل بر خدا و با روحیه ای عالی مشغول کار شدیم . باورش سخت است . اما اولین بیل که به زمین خورد یکی از بچه ها فریاد زد : ... ... ... به اتفاق بچه ها با دست خاکها را کنار زدیم . شور و حال عجیبی در بین بچه ها بود . همه می گفتند : کار خودش را کرد . پیکر کاملا از خاک خارج شد . اما هر چه گشتیم از او خبری نبود! او یک بود . ما پس از پایان همگی را به حق سید و سالار قسم داده بودیم . حالا به همراه پیکر این به جز سربند زیبای کتابچه ای بود که تعجب ما را بیشتر کرد . روی آن کتابچه نوشته شده بود : 📚 کتاب شهید گمنام، صفحه ۱۵۸ - ۱۵۹ شادی روح و 🌴 @dashtejonoon1🌹🕊
🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷 ، سالگرد سه رویداد مهم در تاریخ ایران است . تبعید به تركیه در ۱۳ آبان ۱۳۴۳ كشتار در ۱۳ آبان ۱۳۵۷ در دانشگاه تهران تسخیر در ۱۳ آبان ۱۳۵۸ هویت هر سه ، مبارزه با استكبار و عوامل آن است و به همین دلیل این روز مبارزه با استكبار نامیده می‌شود . و یاد و خاطره خصوصاً و گرامی باد . شادی روح و 🌴 🌴💐 🌴🌹🌴 💠کانال قرآنی سلام الله علیها https://eitaa.com/karbala_1400
🇮🇷🌹🕊🇮🇷🕊🌹🇮🇷 🕊🌹با محسن رفته بوددیم زیارت امام رضا (ع). محسن محو تماشای امام رضا (ع) بود و من غرق در آینه کاری های حرم. بهش گفتم: ببین چقدر کار کردند. نگاهی کرد و گفت: آره! قشنگه. اما زیبایی اش برای این است که کسی نمی تواند خودش را توی این آئینه های شکسته ببیند. زائر اگر بخواهد سیمش به امام رضا (ع) وصل شود، باید دل شکسته باشد. بعد ادامه داد: من از امام رضا (ع) چیزی خواسته ام که ان شاءالله به زودی برآورده می کنند.  از زیارت که برگشتیم، یک ماه نشد که خواسته اش برآورده شد. میل شهادت داشت. 📚کتاب خط عاشقی ۳؛ " شادی روح و 🇮🇷 💠کانال قرآنی سلام الله علیها https://eitaa.com/karbala_1400