📌 مراسم #عید_بیعت
☀️ سالروز آغاز امامت امام زمان عجلالله تعالی فرجهالشریف
👤 سخنران: حجتالاسلام سید علیرضا حسینی
👤مداح: حاج جعفر طاهری
🔹مکان : چهاردانگه. شهرک گلشهر. جنب میدان شهدا. حسینیه فاطمه زهرا سلام الله علیها
📅 زمان: شنبه ۲۴ مهر ۱۴۰۰ ساعت: ۱۵
🌸 مراسم ویژه خواهران میباشد 🌸
⚠️ طبق دستور ستاد ملی مبارزه با کرونا مراسم با رعایت پروتکلهای بهداشتی برگزار میگردد.
#هیئت_محبان_الائمه_شهر_چهاردانگه
@moheban1361
🌸 ساده ترین نماز شب 🌸
اگر تازه میخواهی به نماز شب خوانها بپیوندی میتونی از بیدار شدن چند دقیقه قبل از اذان صبح و نشستن در سجاده شروع کنی.
حداقل نماز شب این است که دو رکعت نماز به نام «شفع» مانند نماز صبح بخوانی و پس از آن یک رکعت نماز به نام « وتر» میخوانید .در این نماز یک رکعتی پس از حمد و سوره قنوت می گیرید و در قنوت هر چه دوست دارید از خدا می خواهید(حتی به زبان فارسی می توانید دعا کنید) اما بهتر است هفتاد مرتبه استغفرالله ربی و اتوب الیه بگویید،
البته در نمازهاي مستحبي مثل نماز شب می توان سوره و قنوت را هم نخواند_پس از رکوع و دوسجده تشهد خوانده و سلام می دهید.
#نماز_شب
💞با ما همراه باشید💞
👨💻پایگاه مجازی آموزشی عملی نماز
https://shad.ir/amozeshnamazmedu
🔘روز سیزدهم چله زیارت عاشورا
🌷#شهیدسیدابوالفضل_کاظمی_فیضی
🌷#مرحومه_رقیه_توسلیان
🌷#مرحوم_سیدجوادکاظمی
شمسی: یکشنبه - ۲۵ مهر ۱۴۰۰
10 ربیع الاول 1443
سلامتی وفرج امام زمان عجل الله وحاجت روایی اعضا صلوات🌷
#الّلهُــمَّعَجِّــلْلِوَلِیِّکَــــالْفَـــرَج🌤
🌷اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ
وآلِ مُحَمَّدٍ وعَجِّلْ فَرَجَهُمْ🌷
🇮🇷🌷
Karbala
https://eitaa.com/karbala_1400
🌸بسم الرب شهداء والصدیقین🌸
شکر گزاری پدر شهید 🥀
همیشه دوست داشتم خبر شهادت سیدابوالفضل رو خودمون به مردم اطلاع بدیم و هر لحظه آمادگی شنیدن خبر شهادتش رو داشتیم. در عملیات کربلای 5 هر سه برادرم در جبهه بودند. مادرم به منزل برادرم سید کاظم رفته بود. چون برادرم در جبهه بود و مادرم میخواست در کنار خانواده او باشد. خواهرم هم در منزل ما بود چون همسر ایشان هم به جبهه رفته بود. همان شب نزدیک اذان صبح بود که صدای در خانه به گوش رسید. پدرم هراسان به سمت در رفت و با دیدن برادر زاده ام تعجب کرد. گفت: حسین جان شمایی؟ من فکر کردم عمو ابوالفضل از جبهه آمده. حسین دستپاچه جواب داد: بله آقا بزرگ منم. میخواستم بگم پدرم از جبهه آمده و گفته به شما بگویم که به منزل ما بیایید. ما وقتی متوجه موضوع شدیم همه با عجله به منزل برادرم آقا سید جلال رفتیم و از او حال برادرهایمان را جویا شدیم. به آقا سید جلال اطلاع داده بودند که یکی از برادرهایت شهید شده برای همین اضطراب تمام وجودش را فرا گرفته بود و توان سخن گفتن نداشت.
چند ساعتی اوضاع به همین حالت گذشت تا اینکه بعد از نماز صبح برادرم گفت: میخواهم چیزی را به شما بگویم. سیدابوالفضل مجروح شده و در یکی از بیمارستانها بستری است. ناگهان پدرم گفت :پسرم تا به حال سابقه نداشته سید ابوالفصل مجروح شود و اینطور به ما اطلاع دهد. من میدانم او شهید شده...
در همان لحظه بدون اینکه منتظر جواب برادرم باشد رو به قبله روی زمین نشست دستانش را بالا برد و گفت: الحمدالله... خدایا شکر که سید ابوالفضل به آرزویش رسید... و بعد همانطور که اشک از چشمانش سرازیر شد گفت : خدایا خودت این قربانی را از ما قبول کن. سه مرتبه این جمله را تکرار کرد.
تا روشنایی هوا بیدار بودیم . پسر عمویم را به دنبال مادرم فرستادیم تا او را از منزل برادرم آقا سید کاظم به منزلمان برگردانند. ایشان به مادرم گفته بود: عمو سید جلال برگشته و شیمیایی شده. بیا برویم تا او را ببینی. مادرم گفته بود: او شیمیایی برادرش شده. سید ابوالفضل من شهید شده و او برگشته تا خبر شهادت او را بدهد. خودم چند روز پیش خواب شهادتش را دیده بودم و منتظر همچین خبری بودم. طی مسیر فقط این جمله را تکرار میکرده که سید ابوالفضل شهید شده. وقتی مادرم برگشت ما همه در منزل آقا سید جلال جمع بودیم. برادر بزرگترم گفت: مادر اگر اجازه بفرمایی ما شناسنامه سید ابوالفضل را ببریم تا پیکر ایشان را تحویل بگیریم. مادرم گفت: قبل از آن اول یک قربانی برایش تهیه کنید و بعد به دنبالش بروید. همیشه آرزوی دامادی اش را داشتیم به خاطر همین وقتی شهیدمان را آوردند در حیاط خانه خودمان در دستهایش حنا گذاشتیم و نقل دامادی روی پیکرش ریختیم. طبق گفته مادرم سید ابوالفضل هنگام اذان ظهر به دنیا آمده بود و هنگام اذان ظهر هم با تشییع جنازه بسیار با شکوه اهالی محل، به خاک سپرده شد.
روز قبل از خاکسپاری که من هنوز از شهادت برادرم اطلاعی نداشتم، با یکی از دوستان در امامزاده بر سر مزار یکی از شهدا بودیم که من به پایین قبر آن شهید اشاره کردم و به دوستم گفتم: به نظرت اینجا مزار کدام یک از شهدا میشود؟ مکانی که من به آن اشاره کردم و در آن ایستاده بودم دقیقا جایی بود که فردای همان روز مزار ابدی شهید سید ابوالفضل شد.
🎙راوی: خواهر شهید سید ابوالفضل کاظمی
روحش شاد و یادش گرامی باد💐
#هیئت_محبان_الائمه_شهر_چهاردانگه
@moheban1361
35.26M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#دلگویه_خواهرانه
#یک_شهید_یک_خاطره
🌺شهید سید ابوالفضل کاظمی به روایت خواهر شهید
#شادی_روحش_صلوات
#هیئت_محبان_الائمه_شهر_چهاردانگه
@moheban1361
🌷#شهیدسیدابوالفضل_کاظمی_فیضی درسال ۱۳۴۲درشهرستان ساوه بدنیاآمدودرحالی که تادوم دبیرستان درس خوانده بودبه عضویت سپاه پاسداران انقلاب اسلامی دریگان رزم درآمد وی ازدوران نوجوانی هیچگاه نمازش قضانمی شدوعلاقه شدیدی به ائمه اطهارعلیه السلام داشت وی دارای اخلاق حسنه وفضایل نیکواواهل نمازشب بودوسرانجام ،درکسوت پاسداری درتاریخ 1365/10/22 درعملیات پیروزمندانه کربلای ۵به شهادت رسیدوپیکرش درگلزارشهدای امامزاده عباس علیه السلام به خاک سپرده شد.
•{کَربَلا| 𝗸𝗮𝗿𝗯𝗮𝗹𝗮}•
🌷#شهیدسیدابوالفضل_کاظمی_فیضی درسال ۱۳۴۲درشهرستان ساوه بدنیاآمدودرحالی که تادوم دبیرستان درس خوانده ب
🌷فرموده یکی ازدوستانش که درشرح حال شهیدنوشته🌷
چون سخن بروصف این عارف رسید
هم قلم بشکست وهم کاغذدرید
دروصف همسنگرارجمندش میگوید:اوهمیشه نمازش رابه جماعت می خواندباسوزدل عزاداری میکرد،نورایمان درچهره تابناک اوبارزومشخص بودتاجایی که دوستان درپنهان وآشکارازاوالتماس دعاداشتند نمازشب اوهیچگاه ترک نمیشدبه لحاظ مبارزه بانفس ،خضوع وخشوعی که داشت ازیادخداغافل نمیشد.
ازاوخواستندکه فرماندهی گروهان رابپذیرد،اوقبول نکرد،امادرحدیک فرمانده وبیشتردرعملیات وانجام امورکارمیکردوهمتی والاداشت اوباهمرزمان شهیدش حماسه آفریدند،مخصوصاباحاج حمیدفرمانده ی گروهان که به قول حضرت امام رضوان الله تعالی علیه :آن دودرشادی وصلشان عندربهم یرزقون هستند.
روحش شادوراهش پررهروباد
شادی روحش صلوات🌷
🌷اَللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدٍ
🌷وَ آلِ مُحَمَّدٍ
🌷وَعَجِّلْ فَرَجَهُمْ
سیره زندگی
#شهید_سید_ابوالفضل_کاظمی
گوش به فرمان ولی زمانش بود و همیشه آروزی شهادت داشت. وقتی مجروح میشد، جبهه را ترک نمیکرد و جنگ را فرصتی برای قرب الهی میدانست.
در منزل جای مخصوصی برای عبادت داشت تا با خداوند خالصانه نجوا کند. نماز شبهایش را با گریه به پایان میرساند. اکثر روزها، روزه بود ولی همیشه در صحنه بودنش زبانزد خاص و عام بود. کمک به نیازمندان را مخفیانه انجام میداد تا مبادا از اخلاصش کاسته شود. به قدری به حجاب اهمیت میداد که همیشه هدیهاش برای دختر بچهها مقنعه بود و آنها را با لبخند به داشتن حجاب تشویق میکرد.
روحش شاد و یادش گرامی🌹
#شهید_سید_ابوالفضل_کاظمی
همیشه درپایان نامه هاکلمه ی شهیدراکناراسمش می نوشت تاخانواده آمادگی شنیدن خبرشهادتش راداشته باشندچندهفته بعدازشهادتش یکی ازهمرزمان ودوستان نزدیک شهیدبه دیدارخانواده آمده بودوازاحوالات سیدابوالفضل درمیدان جنگ تعریف می کرداین دوست عزیزحاج حمیدفرمانده گروهان عابث بودکه خودایشان هم بعدهابه فیض شهادت نائل شد این شهیددرصحبت هایش اشاره به چهره مظلوم ونورانی خاص سیدابوالفضل داشت وگفت شب قبل ازعملیات نورانیت ایشان بیشترشده بود درآن شب بی قراری خاصی داشت وبرای شهادت لحظه شماری می کرد
ادامه👇
زمانی که برای عملیات آماده می شدیم چندبارباخاک تیمم کردمن به ایشان گفتم سیددراین عملیات یابه کربلامیرسیم یااینکه شهیدمی شویم سیددرجواب گفته حالاتاکربلا ،گویالحظه شهادت خودرااحساس کرده بودسیدعزیزدرووقت اذان ظهربه آرزوی دیرینه خودرسیدبعدازشهادت پی به رازتیمم های ایشان بردندگویااین تیمم هاغسل شهادت بودتاجان عزیزخودراپاک ومطهرکندوبه دیدارلقاءالله برود
روحش شاد🌷
🌷یادی که دردلهاهرگز نمی رودیادشهیدان است 🌷
شوری که دردلهاپایان نمیابدیادشهیدان است🌷
شادی روح شهداصلوات🌷🇮🇷