شما را از #منافقان می‌ترسانم! زیرا؛ • آنها گمراه و گمراه کننده‌اند. • خطاکارند و به خطاکاری تشویق میکنند! • به رنگ‌های گوناگون ظاهر میشوند. • برای شکستن شما، از هر پناهگاهی استفاده میکنند. • قلب هایشان بیمار و ظاهرشان " آراسته " است! _امیرمسلمین،امام‌علی‌علیه‌السلام نهج‌البلاغه،خطبه۱۹۴

✨🌘✨✨🌘✨✨🌘✨✨🌘✨🌘✨✨ ✨🌘 #قسمت‌سی‌وشش سراب🕳 فنجون قهوه رو روی میز گذاشتم و بلند شدم. گلناز نگاه سوالی بهم انداخت. _کجا؟ از در و دیوار اتاقت سیر نشدی؟ یه نیم ساعت بشین پیش هم باشیم. الان که من اصلاً حوصله و اعصاب ندارم، دوباره پیله شده! نمی‌شه پیچوندشم. سعی کردم خودم رو خونسرد نشون بدم تا گلناز متوجه عجله داشتنم نشه. لبخندی زدم: _دیونه که نشدم بخوام خودم رو توی اتاق حبس کنم. کارهام رو انجام میدم. گلوش رو صاف کرد: _تو که کلاً سرت توی لپ‌تاپته، بیارش همین جا. من هم شاید بلد باشم کمکت کنم. بی‌صدا خندیدم. چه گیری افتادم! اگر امشب نتونم به حاجتی زنگ بزنم و تکلیف این آشفتگی ذهنم رو مشخص نکنم، تا صبح از فکر و خیال‌هایی که توی سرم می‌چرخه کلافه و بدخواب می‌شم. گلناز دوباره حس کنجکاویش فعال شده، تا سر از کارم در نیاره بی‌خیال نمی‌شه. داداش اینام بیان پایین، دیگه تا فردا صبح هیچ کاری نمی‌تونم بکنم. _اگر کمک خواستم حتماً بهت می‌گم. فنجونش رو برداشت و جرعه‌ای از قهوه‌ش رو خورد: _تا تو میایی، منم برم یه زنگ به مهدی بزنم. از شنیدن حرفش خوشحال شدم. وای! خوبه کوتاه امد. سرم رو تکون دادم. سمت اتاق رفتم که با صدای ندا گفتن مامان، روی پاشنه پا چرخیدم. انگار امروز همه‌چیز دست به دست هم داده تا من نتونم به حاجتی زنگ بزنم! _جانم؟ _جانت سلامت. گلناز کجاست؟ _رفت یه زنگ به مهدی بزنه. _امشب تا نادر اینجاست گوشی و درس و کار کنار بذارید. مامان نگران دلنیا ناراحت بشه! _چشم. خیالتون راحت. هر وقت بیان پایین، از توی هال تکون نمی‌خورم، خوبه؟ لبخند پر از رضایتی روی لبش نشست: _چشمت بی بلا. در اتاق رو بستم. با قدم‌های بلند سمت تخت رفتم. سریع گوشیم رو برداشتم و انگشتم رو روی صفحه کشیدم. روی شماره حاجتی زدم. بعد از خوردن چند بوق، صدای بوق تماس قطع شد. کلافه نوچی کردم و دوباره شماره رو گرفتم: _خدا کنه قبل از اومدن داداش اینابتونم با حاجتی حرف بزنم، وگرنه تحمل کردن دورهمی امشب خیلی برام سخت می‌شه. صدای حاجتی توی گوشی پیچید: _الو سلام ندا خانم ناخواسته لبخند روی لبم نشست: _سلام آقا عرفان. ببخشید تماس گرفته بودید. گوشی روی سکوت بود متوجه نشده بودم. بعد از چند ثانیه سکوت جواب داد: _خواهش می‌کنم. من از امروز که باهاتون صحبت کردم، ذهنم درگیر حرف‌های شما شده. زنگ زدم چند تا سوال ازتون بپرسم. نـــــویـــسنـــده: هـــ. مــ" ✨براساس واقعیت✨ ▪کُپی حَرام اَست▪ و پیگرد الهی و قانونی دارد▪ قسمت اول https://eitaa.com/karbala_ya_hosein/54932 ✨ ✨🌘🌘✨🌘🌘✨ ✨🌘🌘✨🌘🌘✨🌘✨🌘✨

بندگان بخشنده ی خداوند سلام❤️ عرض خدمت وارادت خدمت آقارسول‌الله جانمون😍 عزیزانم برای #جشن‌نیمه‌ی‌شعبان‌قراره #چلچراغ‌روشن‌کنیم هر #نذر و#نیتی دارین ان شاالله قربت الی الله #به‌نیت‌فرج‌مولاجانمون وهرخواسته ای که مدنظرتون هست بگین یاعلی و واریزی هاتونو انجام بدید بنویسین برای جشن نیمه شعبان شماره کارت بزنید روش کپی میشه: گروه جهادی‌حضرت‌مادر

5892107046105584

اگر برای کارت گروه جهادی واریز نشدبه این کارت واریز بزنید محمدی

5894631547765255

الهی بقدری زیاد جمع بشه بتونیم برای جشن های نیمه شعبان بقیه ها مکان ها هم واریزی داشته باشیم 😍🤲 رسید برای ادمین بفرستید 🙏 @Karbala15

عزیزان #۱۷میلیون ۴۰۰کم داریم برای تسویه قسمتی از بدهی این خانواده تا روز شنبه وقت داریم #عزیزان‌کمک‌هاتون‌رومی‌تونین‌نذر #رضایت‌وشفاعت‌چهارده‌معصوم‌کنید هر عزیزی در حد توانش هست کمک کنه بتونیم قدمی براشون برداریم برای واریزی ها حتما به ادمین بگید کمک یا صدقه یا برای نیمه شعبان @Karbala15 ممنون از حضور نورانی و پر برکتتون🌸🙏

فرصتی جهت ایجاد کسب و کار ثابت با درآمد عالی + سرمایه گذاری با سود عالی در بستر ارز دیجیتال بر پایه هوش مصنوعی در فضایی امن، با ریسک صفر و پر سود https://eitaa.com/SFQ14a https://eitaa.com/SFQ14a https://eitaa.com/SFQ14a https://eitaa.com/SFQ14a https://eitaa.com/SFQ14a بسیار آسان و راحت 0تا100 اموزش توسط ادمین کانال 🌺🌺

بندگان بخشنده ی خداوند سلام❤️ عرض خدمت وارادت خدمت آقارسول‌الله جانمون😍 عزیزانم برای #جشن‌نیمه‌ی‌شعبان‌قراره #چلچراغ‌روشن‌کنیم هر #نذر و#نیتی دارین ان شاالله قربت الی الله #به‌نیت‌فرج‌مولاجانمون وهرخواسته ای که مدنظرتون هست بگین یاعلی و واریزی هاتونو انجام بدید بنویسین برای جشن نیمه شعبان شماره کارت بزنید روش کپی میشه: گروه جهادی‌حضرت‌مادر

5892107046105584

اگر برای کارت گروه جهادی واریز نشدبه این کارت واریز بزنید محمدی

5894631547765255

الهی بقدری زیاد جمع بشه بتونیم برای جشن های نیمه شعبان بقیه ها مکان ها هم واریزی داشته باشیم 😍🤲 رسید برای ادمین بفرستید 🙏 @Karbala15

بندگان بخشنده ی خداوند سلام❤️ عرض خدمت وارادت خدمت آقارسول‌الله جانمون😍 عزیزانم برای #جشن‌نیمه‌ی‌شعبان‌قراره #چلچراغ‌روشن‌کنیم هر #نذر و#نیتی دارین ان شاالله قربت الی الله #به‌نیت‌فرج‌مولاجانمون وهرخواسته ای که مدنظرتون هست بگین یاعلی و واریزی هاتونو انجام بدید بنویسین برای جشن نیمه شعبان شماره کارت بزنید روش کپی میشه: گروه جهادی‌حضرت‌مادر

5892107046105584

اگر برای کارت گروه جهادی واریز نشدبه این کارت واریز بزنید محمدی

5894631547765255

الهی بقدری زیاد جمع بشه بتونیم برای جشن های نیمه شعبان بقیه ها مکان ها هم واریزی داشته باشیم 😍🤲 رسید برای ادمین بفرستید 🙏 @Karbala15

✨🌘✨✨🌘✨✨🌘✨✨🌘✨🌘✨✨ ✨🌘 #قسمت‌سی‌وهفت سراب🕳 نفس رو محکم بیرون فرستادم. من خوش‌خیال فکر می‌کردم پیگیر شده و جواب گرفته که زنگ زده! _ندا خانم؟ سکوتم رو شکستم: _بفرمایید. سوال در چه موردی؟ _آقای کیانی گفتن من و ایشون همدیگر رو دیدیم؟ _گفتن تلفنی با هم صحبت کردید. صدای متعجبش بلند شد: _مطمئن هستید اشتباه نمی‌کنید؟ من و سهیل خیلی وقته اصلاً تلفنی با همدیگه صحبت نکردیم. چند وقت پیش بچه‌های گروه گفتن یه قرار دورهمی برای پروژه بذاریم، سهیل هم گفته بود میاد، ولی فعلاً دورهمی هم برگزار نشده. آب دهنم رو قورت دادم. شروع به مرور حرف‌های سهیل کردم: _آقا عرفان، یه روز که مازیار پیرزاده و سهیل با هم بودن، شما باهاشون حرف زدید. متفکرانه اسم مازیار رو تکرار کرد: _مازیار که هر چند روز یه بار زنگ می‌زنه، ولی سهیل چند وقتی هست ازش بی‌خبرم. آخرین باری که با مازیار حرف زدم، چند روز پیش بود که جلسه داشتم، بهش گفتم بعد باهاش تماس می‌گیرم که پرسید چه خبر از ندا خانم؟ ازش خبر داری؟ گفتم بله در ارتباط هستیم. دیگه خداحافظی کرد و گفت بعد با هم حرف می‌زنیم. لبم رو به دندون گرفتم و کف دستم رو محکم به پیشونیم زدم. ای مازیار عوضی! عرفان از در ارتباط بودن منظورش کارهای درس و دانشگاه بوده، ولی اون طوری دیگه برای سهیل توضیح داده که ذهنیتش رو نسبت به من بد کند. _خانم بخرد؟ رشته افکارم باصداش پاره کرد. _بله؟ _شنیدید چی گفتم؟ زبانم که خشک شده بود را روی لبم کشیدم: _بله شنیدم. امروز دیگه مطمئن شدم این پیرزاده چه آدم… در اتاق باز شد گلناز یهویی داخل امدم، حرفم رو قطع کردم و گوشی رو پایین آوردم و نگاه دلخوری بهش انداختم. اخم نمایشی کرد: _خوبه والا! حنجره همه‌ما پاره شد انقدر صدات زدیم، بعد تو قیافه می‌گیری! زود باش بیا بیرون. مامان کارت داره. به در اتاق اشاره کردم: _برو الان میام. _امیدوارم الانت نشه چند ساعت دیگه! به محض بیرون رفتنش نگاهی به صفحه گوشی انداختم: _ببخشید آقای حاجتی، یک کاری برام پیش اومده، بعد باهاتون تماس می‌گیرم. _خواهش می‌کنم. فقط گفتید پیرزاده چی؟ نفس عصبی کشیدم، با حرص و جوش گفتم: _یه آدم عوضی و بی‌خوده. حاجتی با لحن پر از تعجبی گفت: _عه! چرا؟ مگه چکار کرده؟ _بعداً براتون توضیح می‌دم. فعلاً باید برم. خدا نگهدار. _باشه پس منتظرتونم. خداحافظ. نـــــویـــسنـــده: هـــ. مــ" ✨براساس واقعیت✨ ▪کُپی حَرام اَست▪ و پیگرد الهی و قانونی دارد▪ قسمت اول https://eitaa.com/karbala_ya_hosein/54932 ✨ ✨🌘🌘✨🌘🌘✨ ✨🌘🌘✨🌘🌘✨🌘✨🌘✨

بندگان بخشنده ی خداوند سلام❤️ عرض خدمت وارادت خدمت آقارسول‌الله جانمون😍 عزیزانم برای #جشن‌نیمه‌ی‌شعبان‌قراره #چلچراغ‌روشن‌کنیم هر #نذر و#نیتی دارین ان شاالله قربت الی الله #به‌نیت‌فرج‌مولاجانمون وهرخواسته ای که مدنظرتون هست بگین یاعلی و واریزی هاتونو انجام بدید بنویسین برای جشن نیمه شعبان شماره کارت بزنید روش کپی میشه: گروه جهادی‌حضرت‌مادر

5892107046105584

اگر برای کارت گروه جهادی واریز نشدبه این کارت واریز بزنید محمدی

5894631547765255

الهی بقدری زیاد جمع بشه بتونیم برای جشن های نیمه شعبان بقیه ها مکان ها هم واریزی داشته باشیم 😍🤲 رسید برای ادمین بفرستید 🙏 @Karbala15