eitaa logo
شـــهــیــدانـــه🌱
10.9هزار دنبال‌کننده
9.5هزار عکس
2.1هزار ویدیو
35 فایل
کدشامدکانال 1-1-874270-64-0-1 رمان به قلم هانیه‌محمدے #مــهربانــو کپی حرام است و نویسنده راضی نیستن ❣حــامـےمــن❣مسیراشتباه❣گذر از طوفان https://eitaa.com/anjoman_romam_eta/4 زیرمجموعه https://eitaa.com/joinchat/886768578Caaa1711609 تبلیغات @Karbala15
مشاهده در ایتا
دانلود
-‌ کجاش‌واسلامےرفتی‌کھ‌طلبش‌واز ‌ اسلام‌داری؟ =)
شـــهــیــدانـــه🌱
-‌ کجاش‌واسلامےرفتی‌کھ‌طلبش‌واز ‌ اسلام‌داری؟ =)
اگر‌امام‌حسین‌از‌آن‌ِ‌ما‌بود مردمان‌را‌با‌حسین‌به‌مسیحیت فرا‌میخواندیم...! شما‌شیعیان‌قدر‌حسین‌را‌نمیدانید :)) -آنتوان‌بارا
اے مجانینِ حسینی،حسنی گریه کنید ‌‌روضه امشب ز یتیم است،شبِ پنجم شد
روز چهارم 1. سخن پراکنی عبیدالله بن زیاد ملعون برضد امام حسین علیه السّلام در مسجد کوفه و مسدود شدن راه های ورودی و خروجی کوفه به دستور او. 2. تشکیل سپاه عبیدالله بن زیاد در قالب چهار گروه زیر: الف. شمر بن ذی الجوشن با چهار هزار نفر. ب. یزید بن ... 🚩
فرورفتیم‌تاگردن‌بھ‌سودایِ‌سرابےدور؛ به‌بویِ‌گندم‌ری‌درتنورِکربلاماندیم ..
زمان: حجم: 260.5K
کِھ‌بُوی‌گلٰاب‌می‌آید؛°🌿•' !
اللهُمَّ صَلِّ عَلَى عَلِیِّ بْنِ مُوسَى الرِّضَا الْمُرْتَضَى الْإِمَامِ التَّقِیِّ النَّقِیِّ وَ حُجَّتِکَ عَلَى مَنْ فَوْقَ الْأَرْضِ وَ مَنْ تَحْتَ الثَّرَى الصِّدِّیقِ الشَّهِیدِ صَلاةً کَثِیرَةً تَامَّةً زَاکِیَةً مُتَوَاصِلَةً مُتَوَاتِرَةً مُتَرَادِفَةً کَأَفْضَلِ مَا صَلَّیْتَ عَلَى أَحَدٍ مِنْ أَوْلِیَائِکَ . @karbala_ya_hosein
{} عصبانیت احساس کرد همه وجودش آتیش گرفت ـــ اینم یه کادوی کوچولو از من به تو عشقم تا یاد بگیری دیگه وسط کوچه قدم نزنی شماره مهران رو گرفت ـــ ای جانم اگه میدونستن خودت زنگ میزنی زودتر دست به کار می شدم ـــ خفه شو تو به چه حقی اینکارو کردی ــ اِ خانومم بد دهن نباش ـــ خانومم و مرض .آشغال تو داشتی منو به کشتن می دادی ـــ نه گلم حواسم به تو بود تو دیگه نباید نگران باشی اون پسر بسیجیه که نجاتت داد ـــ تو از جونم چی می خوای ؟؟ ـــ فقط تورو می خوانم ـــ احمق فکر کردی من مثل دختراییم که دورو برتن نه آقا اشتباه گرفتی و مطمئن باش کار چند ساعت قبلو بی جواب نمیزا م گوشی رو قطع کرد با دست پیشانی اش را ماساژ داد سردر شدیدی گرفته بود ـــ شما گفتید که اینطور نیست مهیا با شنیدن صدا دستش از کار افتاد با تعجب و استرس به عقب برگشت شهاب با چشمان عصبانی به او نگاه می کرد 🥀🥀🥀🥀🥀🥀🖤🖤🖤🖤🖤🖤🖤🖤