🍁🍂🍃🍁🍃🍂🍁🍂🍁🍂🍃🍁🍂🍃
🍁🍁🍂🍁🍃🍂 #پارت1🍁🍃🍂🍁
این رمان اشتراکیه
⚡️مـسـیـراشـتـباه⚡️
شالی که رنگش بالاک ناخنم ست بشه روازداخل کمدبرداشتم بعدازدرست کردن حالت موهام روی سرم انداختم نگاهی به آینه انداختم برای ارایشم تیپ کلی حظ کردم
وسایلم روبرداشتم ازاتاق بیرون رفتم
مامان بادیدنم ابروهاش توی هم گره خوردوبا حرص گفت
_کجابسلامتی؟
_یک هفته س دارم میگم بابچه ها برای تولدم برنامه ریزی کردیم بریم کوه بازمیپرسی کجامیرم
_پریا مگه جاقحط که میخوای وسط کوه تولدبگیری بگودوستات بیان اینجا مگه خونه روازت گرفتن
_نمیشه بگم بیان اینجا اوناهم بخوان بیان توداداش اجازه نمیدیدازکوچه ردبشن چه برسه بخوایدبزارید پابزارن توی خونه
_اگردوستای خوبی باشن که من وپیام مشکلی بااومدنشون نداریم چراانقدمن روحرص میدی هنوز کتکی که برای کارای چندهفته پیش ازپیام خوردی جاش خوب نشده بازدلت هوای کتک خوردن کرده
_اگرشماانقد بهش رو نمیدادی جرات نمیکرددست رومن بلندکنه
_خیلی پرورویی پریا ازوقتی بابات فوت شده شدی سوهان روح من نه بفکرابرویی داداشتی که پیش زنش سرشکسته نشه نه بفکر حال من بسه کن دیگه دیونه م کردی
دستم رو تکون دادم پیش خودم گفتم خدایاچه گیری افتاد دختراینا شدم این همه خانواده چرابایدبچه اینابشم غروغروکنان ازخونه بیرون رفتم
سریع شماره فربدروگرفتم بعدازخوردن چندبوق صداش توی گوشم پیچید
–باباپریا کجایی علف زیرچرخ های ماشین سبزشد
_نزدیکم بهت دارم میام
_باشه منتظرم
سریع خودم روبه سرخیابون رسوندم بادیدن ماشین فربد سوارماشین شدم
فربدبادیدنم ابروهاش روبالا انداخت
_این همه ارایش چه خبره چندباربگم توبه اندازه کافی خوشگلی لازم نیست این همه رنگ روغن به سروصورتت بزنی
_فربد به حدکافی اعصابم ازدست گیردادن های پیام ومامان بهم ریخته تویکی بس کن
زودترروشن کن بریم تابه پیام برنخوردیم
فربدقبل اینکه جوابم روبده محکم شالم روجلوکشید
_اولا این موهات روبکن داخل درثانی پیام هم ببینه میگم قرارزنم بشه مشکلیه
_به اون روزم میرسیم فعلا روشن کن بزن بریم
فربدماشین روشن کرددرحین رانندگی بااهنگ تولدی که توی ماشین پخش میشد بشکن میزد ومیخوند بعدازخریدن کیک وتنقلات بارانندگی وسرعت ۱۸۰ به مسیری که نزدیک کوه بود رسید وسایل روبرداشتیم به سمت پاتوق همیشگی که محل قرارمون بابچه هابودرفتیم نیلو وصبا دانیال بهزادبادیدنمون شروع به دست زدن وخوندن اهنگ تولد مبارک کردن
فربد کیک وخوراکی های که براپذیرای خریده بودیم رو روی یکی ازسنگها گذاشت باگوشی اهنگی که بچه ها میخوندن رو پلی کرد بهزاد هم باگوشیش مشغول گرفتن عکس وفیلم یابقول نیلو ثبت لحظه های خاص شد
بعدازچنددقیقه نمک ریختن مذکرهای جمع بلاخره فربد شمع کیک رو روشن کرد به سمت اومد
_ اول ارزوکن بعدهم شمع فوت کن
قبل ازاینکه چشم هاروببندم ارزوکنم باپرت شدن کیک ازروی دست فربد وظاهرشدن پیام جلوی چشمام برای چندلحظه توانای نفس کشیدنم روازدست دادم
🍁🍃
🍁🍃
🚫 #کپیحرام و پیگرد #قانونی دارد🚫
🍁🍃🍂🍁🍃🍂🍁🍂🍃🍁🍃🍂
🍁🍃🍂🍁🍃🍂🍁🍃🍂🍁🍃🍂🍁🍂