شـــهــیــدانـــه🌱
✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸🌸✨ ✨🌸🌸✨ ✨🌸🌸✨ #پارت724 گذر از طوفان✨ _یه شام درست کردن برای چند نفر که کمک نمیخواد
✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸🌸✨
✨🌸🌸✨
✨🌸🌸✨
#پارت725
گذر از طوفان✨
با قدم های بلند خودم رو کنار تخت رسوندم دست بابا رو گرفتم عمه و عمو کنار بابا زانو زدن
_بابایی چت شد ؟
ناراحت روبه عمه گفتم
_مگه حرفهای ناز بانو اهمیت داره که به بابا میگی، الان حالش بد بشه چکار کنیم
بابا دستم رو محکم گرفت و گفت
_خوبم عزیزدلم، چرا نگران میشید
کلافه سرش رو سمت ناز بانو چرخوند
_چند بار بهت بگم کاری نکن که ترانه رو ناراحت کنی چرا نمیشنوی ؟
ناز بانو طلبکار گفت
_وا !من ترانه رو ناراحت کردم ،بشکنه این دست من که نمک نداره میخوام بفرستمش سر خونه و زندگیش باید ازم ممنون هم باشه بعد میگید
بابا با تشر گفت
_بس کن ناز بانو صدبار گفتم تا بعد از تموم شدن درس ترانه هیچ خواستگاری حق نداره بیاد
پررو تر از قبل ادامه داد
_حاجی خوب درسش داره تموم میشه
زن عمو نگاه پر از حرصی بهش انداخت
_منظور داداش تموم شدن درس دانشگاه نه دبیرستان
دستش رو برد بالا
_هووو تا دانشگاه قبول بشه درسش تموم بشه دیگه خواستگار براش نمیمونه، رو دستمون میمونه
عمو ابروهاشو توی هم کشید و محکم گفت
_بسه دیگه تموم کنید این بحث مسخره رو
با کنایه به ناز بانو گفت
خدارو شکر داداش حالش بهتره وگرنه معلوم نبود چه نقشه ای برای ترانه کشیدی
ناز بانو نگاه برزخیش بین خانواده بابا جابجا شد
_من نقشه کشیدم یا شماها که نتونستید چند ماه برادر زاده تون رو تحمل کنید ،اگر من نبودم که الان آواره کوچه خیابون بود
باصدای تمومش کن گفتن بابا به ناز بانو برای چند دقیقه سکوت سنگینی کل خونه رو فرا گرفت با صدای ریخت شدن آب برنج رو گاز
از کنار بابا بلند شدم
_وای برنجم خراب شد
"نـــــویـــسنـــده: هـــ. مــ"
✨براساس واقعیت✨
▪کُپی حَرام اَست▪ و پیگرد الهی و قانونی دارد▪
https://eitaa.com/karbala_ya_hosein/30649
.
.
🌸💫
🌸💫
🌸💫🌸💫🌸💫
🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫