شـــهــیــدانـــه🌱
✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸🌸✨ ✨🌸🌸✨ ✨🌸🌸✨ #پارت757 گذر از طوفان✨ _چرا بهم بر نخوره؟اگر گوشیم داخل جیبم نبود و
✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸🌸✨
✨🌸🌸✨
✨🌸🌸✨
#پارت758
گذر از طوفان✨
سرم رو به دیوار تکیه دادم و چشم هام رو بستم ،نازبانو اعصابم رو ریخت بهم فروغی هم از اون بدتر بهش اضافه شد حرصم رو بجای ناز بانو روی سر فروغی خالی کردم حالا پیش خودش میگه این دختره چقد نمک نشناسه این همه هواشو داشتم چطوری جوابم رو میده
نفسم رو محکم بیرون فرستادم چشم هام رو باز کردم گوشی رو برداشتم
به فروغی پیام بدم توضیح بدم چرا عصبانی بودم
صفحه گوشی رو باز کردم چشمم به پیام هاش افتاد
نه بهش پیام نمیدم، به چه دلیل به برادر پریسا گیر داده فکر کرده فقط خودش میتونه کلاس برامون بزاره اگر بهش پیام بدم بازم ممکنه اینطوری باهام حرف بزنه فکر کنه قهرم بهتره
باصدای زنگ آیفون دستم رو روی زمین گذاشتم و بلند شدم و از اتاق بیرون رفتم
کلید باز شدن در رو برای پریسا زدم چرا زنگ نزد برم کمکش
_نیلو بیا نهار بخوریم
در هال باز کردم و بیرون رفتم
شتاب زده پشت سرم اومد داخل حیاط
_آبجی چی درست کردی ؟
پریسا قابلمه بدست داخل اومد
نیلو لبخندی زد باصدای آرومی گفت
_غذا آورده؟
سرم رو تکون دادم
_بله
_برای مامان ایناهم هست؟
این بچه طفل معصوم بفکر مادرشه بعد اون برخوردش باهاش چطوره
_آره عزیزم برای همه س
جلو رفتم یه قابلمه رو از پریسا گرفتم
_دستت درد نکنه خیلی زیاد آوردی
_نه بابا کم نیاد زیاد نیست
زاپاس
نـــــویـــسنـــده: هـــ. مــ"
✨براساس واقعیت✨
▪کُپی حَرام اَست▪ و پیگرد الهی و قانونی دارد▪
https://eitaa.com/karbala_ya_hosein/30649
.
.
🌸💫
🌸💫
🌸💫🌸💫🌸💫
🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫