شـــهــیــدانـــه🌱
✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸🌸✨ ✨🌸🌸✨ ✨🌸🌸✨ #پارت835 گذر از طوفان✨ گوشی رو از روی میز برداشتم و قفلش رو باز کردم
✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸🌸✨
✨🌸🌸✨
✨🌸🌸✨
#پارت836
گذر از طوفان✨
با ضربه ای که به در خورد سرم رو بلند کردم فروغی داخل اومد نگاهش توی اتاق چرخید
_سلام خوبی؟خانم خجسته کجاست؟
_سلام ممنون ،رفت پیش خانم ملک لیست هارو تحویل بده کار های جدید رو بیاره
_کسری گیر داده خانم خجسته برگرده بالا
تند گفتم
_یعنی میخوای بگی پریسا بره بالا
بی صدا خندید
_نه، چرا زود جوش میاری و چپ چپ نگاه میکنی، بهش قول دادم نمیفرستمش بالا به کسری هم گفتم نمیشه مگر به روزی خودش بگه میخوام برگردم
محکم گفتم
_عمرأ نمیگه
جلوتر اومد دست هاش رو روی میز گذاشت به چشم هام خیره شد
_توام که از خدا خواسته وخوشحالی که دوستت پیشته
_آره ،بایدم خوشحال باشم
_منم این وسط اصلا مهم نیستم
چرا مهم باشه ! اصلا بودن پریسا چه ربطی به فروغی داره
بشکنی جلوی صورتم زد
_تنها تنها کجا میری سیر میکنی منم با خودت ببر
نگاه پر از حرصی بهش انداختم به دستهاش اشاره کردم
_الان یکی از در بیاد داخل پیش خودش فکر میکنه چه خبر شده که آقای فروغی اینطوری به خانم نیکجو زل زده انقد نزدیک شده
دست هاش رو برداشت روی صندلی کنار میز نشست
_یه سوال میپرسم راستشو بهم بگو بدون طفره رفتن
چی شده چه سوالی میخواد بپرسه
_نورا
از فکر بیرون اومدم و نوچی کردم
_چرا اینجا به اسم صدام میکنی یکی بشنوه بد میشه
_خب فعلا که کسی نیست،حواسم هست جوابمو میدی یا نه؟
_چه سوالی؟در مورد کار ؟
_نه،دیروز یهوی چت شد؟دیشب چند ساعت منتظرمت بودم انقد جواب ندادی خواب رفتم
دیشب بعد از شام مشغول درس و تست زدن شدم حواسم به پیام و زنگ های رو صفحه نبود فروغی پیش خودش فکر کرده عمدأ جواب ندادم یا بخاطر رفتار دیروزم بوده و ازش ناراحت بودم ،در صورتی که ناراحت شدنم بخاطر فروغی نبود تا الان هر اتفاقی افتاده بدون نظر پرسیدنم نبوده بخوام کسی رو مقصر بودنم بی انصافیه
نـــــویـــسنـــده: هـــ. مــ"
✨براساس واقعیت✨
▪کُپی حَرام اَست▪ و پیگرد الهی و قانونی دارد▪
https://eitaa.com/karbala_ya_hosein/30649
.
.
🌸💫
🌸💫
🌸💫🌸💫🌸💫
🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫