«عبور از روی دریاچه سد دیاله تا خانهای در مجاورت بهشت»
(اربعیننوشت۲؛ روزنوشتهای سفر اربعین ۱۴۰۳)
|۴شنبه|۳۱ مرداد ۱۴۰۳|۱۶ صفر ۱۴۴۶|
قسمت ۱از۳
• مرد میانسالی که در کارهای مسجد و موکب کمک میرساند، مانند یک نگهبان تا صبح بیدار بود، همان گوشه رو به قبله نشسته بود، انگار که مشغول عبادتی باشد!
• برای نماز صبح که بلند شدیم، دیدم همان مرد خوشروی دیشب که به استقبالمان آمده بود، عمامه بر سر گذاشته و عبا بر دوش... امام جماعت مسجد است!
• دقایقی بعد از نماز جماعت، سفره صبحانه را گستردند... در آن شرایط و با آن امکانات، سفره شاهانهای بود... تمیز و مرتب و منظم... همان مرد میانسال در گوشه مسجد، سفرهای اختصاصی برایمان پهن کرد و در یک سینی بزرگ صبحانه را آورد؛ سه کاسه عدسی، سه بشقاب که در هر کدام یک تخممرغ آبپز تازه، یک قالب کره، یک عدد نبات نیدار، قاشق و... بود و سه لیوان چای...
• ۶ صبح نشده بود که از مسجد زدیم بیرون، تقریباً دیشب را نخوابیدم...
• رزمایش موکبها ادامه دارد، از کرمانشاه تا اسلامآباد غرب تا سرپلذهاب و قیصر شیرین...
• از تنگه چارزبر عبور میکنیم، اول صبح، یادمان عملیات مرصاد، مملو از جمعیت است، قاعدتاً جمعیت برگشتی از کربلا است...
• طاق گرا یا طاق شیرین را رد میکنیم، از گردنه پاطاق عبور میکنیم تا به سرپلذهاب برسیم... اینجا چهقدر نامها اسرارآمیزند! پاطاق، مثل پاطوق... یکجا پای طوق جمع میشوند و یکجا، پای طاق... طاق شیرین، قصر شیرین، مرز خسروی و... انگار وارد سرزمین افسانهای خسرو و شیرین شدهای!
• ورودی سرپلذهاب، نقشه میگوید به چپ بپیچ و وارد کمربندی شو، اما من مستقیم میروم داخل شهر... میروم وسط تمام خاطرات سال ۹۶... میروم در دل خاطرات قیامتی که به پا شده بود... حالا شهر حسابی پوست انداخته است، اگرچه آثار جراحت و زخمها هنوز در گوشه و کنار کوچهها و معابر به چشم میخورد... به سهراهی ثلاثباباجانی که میرسم دلم تا روستاهای کوئیک و مقر #حاج_سعید پر میکشد، تا روستای تپانی، تا انجیرهبانآوارهعلی... تا... تا خود قیامت...
• در قصر شیرین، بنرهای شهرداری کرج را به تعداد بالا میبینی... آرم شهرداری کرج هم زیر بنرها، یکجورایی تو چشم هر بینندهای است، شهرداری کرج در قصر شیرین!.... قطعاً شهرداری کرج در این شهر حضور پیدا کرده و خدماتی را هم به زائران ارائه داده است، اما اگر شهرداری کلانشهری آمده به کمک شهرداری یک شهر مرزی دورافتاده و فاقد امکانات، نمیشد بیمنت و خاموش در تقویت شهرداری همان شهر بکوشد؟ حتماً این حمایت و پشتیبانی را باید فریاد کرد و در وسط حوزه استحفاظی شهرداری قصر شیرین، یعنی در سطح شهر، دهها بنر هوا کرد و جار زد که این ما بودیم که بله... بماند پاسخگویی به افکار عمومی که شهرداری کرج با کدام مجوز قانونی و از کدام ردیف بودجه، کیلومترها آنورتر ارائه خدمت میکند! افکار عمومی؟ پاسخگویی؟ شوخی خندهداری است که بازش نمیکنم...اینجا جای خالی یک مشاور امین، دلسوز و دارای فهم و سواد ارتباطات، بدجوری نمود میکند... البته اگر گوش شنوایی برای شنفتن مشورتهای دلسوزانه یافت شود!
• ورودی پایانه، چشمانم در یک لحظه دکتر #طاووسی_مسرور را شکار میکند؛ نمیدانم آمده یا میرود... کنار یک تاکسی زرد، بارش را سوار میکند یا پیاده، نمیدانم... همراه خانواده است و جلو نمیروم...
• داخل پایانه هستیم، که #محمد_ضیایی از بچههای باصفای کرمانشاه تماس میگیرد و گلایه میکند که ما باید از کانال ایتا بفهمیم شما کرمانشاهی!
• به جرأت عرض میکنم خسروی از جهات متعددی یک انتخاب ویژه برای خروج از کشور است و مزیتهای خاصی دارد، بسیار تمیز است، امکانات رفاهی مناسبی دارد، به نسبت از مهران خلوتتر است، جاده طرف عراق، جاده مناسبتری است، تا نزدیکترین نقطه به پایانه میتوانی خودت را برسانی (البته با ماشین شخصی، بسته به اینکه چه زمانی به مرز برسی، باید بتوانی در دریای ماشینهای پارکشده، جایی پیدا کنی...)، اگر هم قصد کاظمین کرده باشی، سرراستترین مسیر است...
• از پایانه خسروی، وارد خاک عراق که میشوی، حدود یک کیلومتری تا گاراژ یا همان کراج، فاصله هست که اتوبوسهای شهرداری کرج، زحمتش را میکشند... «عیب می جمله چو گفتی، هنرش نیز بگو!»
ادامه دارد...
✍️ #رحیم_آبفروش
@qoqnoos2
#کربلا_سلام
#اربعین_۱۴۰۳
#کربلا_طریق_الاقصی
🍃💎✿●•۰▬▬▬▬▬▬▬▬▬▬▬
💠 انجمن دانشگاهی فرهنگی "کربلا سلام"
@karbalaasalam
@tanhaelaj