eitaa logo
✧َِمَِنَِتَِـَِـَِـَِـَِـَِظَِرَِاَِنَِ مَِنَِـَِتَِـَِـَِقَِمَِ ـَِ٨َِـَِﮩَِ
150 دنبال‌کننده
3.9هزار عکس
1.3هزار ویدیو
18 فایل
-بسم رب الشھدا♥️! -سلامـ بہ ؏ـاشقاݩ شہادٺ🙃 -خیلے خوش اومدید بہ ڪانال ما!
مشاهده در ایتا
دانلود
حجاب با صدای الارم گوشیم بیدار شدم یه دوش نیم ساعته گرفتم و لباسامو پوشیدم یه مغنعه سرمه ای یه مانتو جیگری استین پف دار یه شلوار مشکی با کفش مشکی اسپورت رفتم جلوی اینه یکم ارایش ساده موهامو بافتم انداختم پشتم یه بوس برا خودم فرستادم از پله ها اومدم پایین رفتم طرف اشپز خونه که با چهره مامان شوکه شدم راحیل : سلام مامان چرا نرفتین مامان : سلام عزیزم موندم تا باهات خدا حافظی کنم خیلی دلم برات تنگ میشه راحیل: منم دلم براتون تنگ میشه مامان خوشگلم خیلی دوستون دارم اُو اُو داشت یادم میرفت من باید برم خیلی دیرم شده مامان : مامان جان وایستا یه لقمه برات بگیرم ضعف نکنی تو راه چشم کفش ها مو پوشیدم لقمه رو از دست مامان گرفتم یه بوس اب دار از لپش گرفتم مامان : مواظب خودت باش عزیزم خداحافظ راحیل: چشم مامان چشم ساک مو برداشتم به طرف در حرکت کردم یه دربست گرفتم تا جای دانشگاه رسوندم پول شو حساب کردم به طرف در حرکت کردم همه ی بچه ها بودن چشم گردوندم تا فاطمه اینارو پیدا کنم اها اونجان زیر سایه درخت راحیل:سلام فاطمه فاطمه: سلام راحیلم خوبی راحیل : خوبم تو خوبی فاطمه : خدارو شکر منم خوبم فاطمه : بچه ها ایشون راحیل جان دوستم البته هم سفرمون راحیل : خوشبختم با هاشون دست دادم و احوال پرسی کردم یکی شون زینب بود یکی دیگشون ریحانه دختر های خوبی بون هر سه تایی شون چادر داشتم فقط من نداشتم خیلی خجالت کشیدم اخه همه ی چشم ها روی من بود راحیل : فاطمه جان بریم فاطمه:میشه با اوتوبوس دوم بریم من ساک مو خونه جا گذاشتم زنگ زدم گفتم داداشم برام بیاره راحیل : باشه مشکلی نیست ادامه دارد........................