eitaa logo
✧َِمَِنَِتَِـَِـَِـَِـَِـَِظَِرَِاَِنَِ مَِنَِـَِتَِـَِـَِقَِمَِ ـَِ٨َِـَِﮩَِ
150 دنبال‌کننده
3.9هزار عکس
1.3هزار ویدیو
18 فایل
-بسم رب الشھدا♥️! -سلامـ بہ ؏ـاشقاݩ شہادٺ🙃 -خیلے خوش اومدید بہ ڪانال ما!
مشاهده در ایتا
دانلود
•🥾🔥• 🌱 ــــــــــــــ افتخارنسل‌ما‌اینِ‌ڪہ‌ ٺوۍعصرےزندگۍمیکنیم کہ‌قراره‌اسرائیل‌توےاون دورھ بہ‌دست‌ما‌نابودشہ💣👊🏻 🤞🏿 @karbalayyyman
🌸گذرے برسیره شہیــد سجاد در یک خانواده شهیدپرور رشد پیدا کرد. دایی‌هایش داوود و مرتضی کمانی هر دو از شهدای دفاع مقدس هستند. پسرم دوست داشت سپاهی شود و ماهم مشوقش بودیم. از خصوصیات بارز پسرم میتوانم به محجوب بودن، داشتن ایمان قوی، حب رهبری، پاکدامنی، شجاعت، صداقت، مهربانی، احترام به بزرگتر‌ها، ورزشکار و بسیار مسئولیت ‌پذیر  اشاره کنم. سجاد اهل صله رحم بود وتمامی خصوصیات خوب یک انسان واقعی را دارا بود. ‌ پسرم با ایمان قوی و علاقه شدید قلبی به اسلام و ائمه اطهار، از میهن و اسلام و کشورش دفاع میکرد و همواره گوش به فرمان رهبر بود. به نظر من همه این خوب بودن‌ها و خالص بودن‌هایش، به خاطر علاقه‌اش به سرگذشت دایی‌های شهیدش داوود و مرتضی کمانی بود. او مسیر شهادت را از دایی‌هایش آموخته بود. من با تمام سختی‌های پیش رو در زندگی که عمده‌ترین آنها از دست دادن همسرم و نداشتن مسکن و نبود منبع درآمد و مشکل تکلم و شنوایی ‌ام بود، سه فرزندم را با حب ائمه اطهار بزرگ کردم. @karbalayyyman
درس بزرگی است برای نسلی که امامش غائب است و منتظرهایش، غافل شده اند از ظهورش نوشته بود: باید به خودمان بقبولانیم که در این زمان به دنیا آمده ایم و هم به دنیا آمده ایم که مؤثر در تحقق باشیم و این همراه با تحمل مشکلات، مصائب، سختی ها، غربت ها و دوری هاست و جز با فداشدن محقق نمی شود حقیقتا. نسیم ِغربتِ از سوی کوفه کوچ کرده و حال در دوران غیبت حسینِ زمان، در میان شیعیان می وزد. سیاهی نامه اعمال ها با درد سینه اش برابری می کند. اما به رسم مادرش دعا می کند برای شیعیان و از خدا طلب می کند برای گمراهی ها و گناهان گاهی وجدان هم ناله سر می دهد و خستگی هایش را با دلگیری های عصر به رخ یاران بی وفا می کشد راه برای سرباز آقابودن باز است. محمودرضا ها ، سرباز آقاشدند و با فدا کردن جانشان، زمینه ساز ظهور شدند. به قول شهید: «امام زمان امروز سرباز باهوش و پای کار می خواهد، آدمی که شجاع و مرد میدان باشد» کاش بودن را توبه کنیم و سرباز شویم @karbalayyyman
حالت‌که‌گرفته‌است🙂؛ وقتایی‌که‌ناارومی؛ قرآنو‌بازکن؛ بزار‌خداباهات‌حرف‌بزنه؛ خداآروم‌کردن‌حالِ‌دلِ‌من‌و‌تو‌رو؛ خیلی‌خوب‌بلده؛ پس‌دلمونو‌بسپریم‌بهش🙃؛ ...(:♡! 🔻اینجا‌صحبٺ در‌میاڹ اسٺــ♡
•|🌸🍃|• بعضی‌وقتاهم‌بایدبشینی‌ سرسجاده،📿 بگی:خداجونم💛 لذت‌گناه‌کردن‌روازم‌بگیر.. میخوام‌باهات‌رفیق‌شم🙃✋🏼 💚🌱•• @karbalayyyman
❣ وظیفہ سنگینۍ بر دوش دارۍ!! توسٺ ڪه از هزاران شهیـــد ڪوبنده تر اسٺ ....💔 فــراموش نڪن رفتند تا بمانے و پاســدار چادرحضرت زهرا باشے به زیبایـے هاے فریبنده این دنیا دل نبند ڪه تمام این زیبایـے ها گذراسٺ [🍃🌸] @karbalayyyman
.شهید 🌹✨ من...¡ به‌دخترۍدراین‌زمانه‌فکرنمیکنم... چون‌عکساشون‌تو‌فضای‌مجازۍ بیشترازنمازشونه! پس‌وصیتم‌به‌شمادختران این‌ِکه‌حیاوعفت‌زینبی‌‌در‌کارهاتون ‌داشته‌باشید🌿... ◍ 🌸 @karbalayyyman
و گفت..؛ شب‌راآفریدم‌..'🌙✨ تا‌که‌ازبی‌قراری‌هایت‌‌برایم‌بگویی..( : - 🌸 ..'🌙✨ @karbalayyyman
❣ ✨ای حسرت دیدار تو در سینه ی ما ای عشق تو آبروی دیرینه ی ما... ✨برگرد و غبار دل ما را بتکان زنگار گرفته روی آئینه ی ما... 💚 @karbalayyyman
میان صبحهایم بنشین! آفتاب شو... توىِ چشمهایم بمان🌱 تو همان صبحِ اتّفاقى دُچار باید شد ...❤️!
•🦋• 🌿 همیشه‌میگفت: زیباترین‌شهادت‌رامیخواهم! یک‌بارپرسیدم: شهادت‌خودش‌زیباست؛ زیباترین‌شهادت‌چگونه‌است؟! درجواب‌گفت: زیباترین‌شهادت‌این‌است‌که جنازه‌ای‌هم‌ازانسان‌باقی‌نماند :) ♥🕊 🔻اینجا‌صحبٺ در‌میاڹ اسٺــ♡ @karbalayyyman
🌸 🌸 🌹 رمان‌ واقعی و مفهومی‌ ⭐️🌱 تو چشم به آسمان مى دوزى... قامت دو نوجوانت را دوره مى کنى و مى گویى : _✨ رمز این کار را به شما مى گویم تا ببینم خودتان چه مى کنید. عون و محمد هردو باتعجب مى‌پرسند: _✨رمز؟! و تو مى گویى : _✨آرى، قفل رضایت امام به رمز این کلام ،گشوده مى شود. بروید، بروید و امام را به قسم بدهید. همین... به مقصود مى رسید...اما... هر دو با هم مى گویند: _✨اما چه مادر؟ را فرو مى خورى و مى گویى : _✨ مى خورم به حالتان . در آن سوى هستى ، جاى مرا پیش خالى کنید.... و از ، آمدن و پیوستنم را بخواهید. هر دو نگاهشان را به حلقه اشک چشمهاى تو مى دوزند و پاهایشان مى شود براى رفتن... مادرانه تشر مى زنى : _✨بروید دیگر، چرا ایستاده اید؟! چند قدمى که مى روند، صدا مى زنى: _✨راستى! و سرهاى هر دو بر مى گردد. سعى مى کنى محکم و آمرانه سخن بگویى: _✨همین باشد. برنگردید براى وداع با من ، پیش چشم حسین. و بر مى گردى... و خودت را به درون خیمه مى اندازى و تازه نفس اجازه مى یابد براى رها شدن و مجال پیدا مى کند براى ترکیدن و اشک راه مى گشاید براى آمدن. چقدر به گریه مى گذرد؟ از کجا بدانى ؟ فقط وقتى طنین به در میدان مى پیچید،... به خودت مى آیى و مى فهمى که کلام ، کار خودش را کرده است و پروانه شهادت از سوى امام صادر شده است. شاید این باشد که صداى فریاد عون را مى شنوى... از آنجا که همیشه با تو و دیگران ، آرام و به مهر سخن مى گفته.... نمى توانستى تصور کنى که ذخیره و ظرفیتى از فریاد هم در حنجره داشته باشد. ، دل تو را که از خودى و مادرى، مى لرزاند، چه رسد به دشمن که پیش روى او ایستاده است: _✨آهاى دشمن ! اگر مرا نمى شناسید، بشناسید! این منم فرزند جعفر طیار، شهید که بر تارك بهشت مى درخشید و با بالهاى سبزش در فردوس پرواز مى کند. و در روز حشر چه افتخارى برتر از این ؟! ذوق مى کنى از اینهمه استوارى و صلابت و این اشک که مى خواهد از پشت پلکها سر ریز شود، است... اما اشک و شیون و آه ، همان چیزهایى هستند که در این لحظات نباید خودى نشان دهند. حتى بنا ندارى پا را از خیمه بیرون بگذارى. آن هنگام که بر تل پشت خیمه ها مى رفتى و حسین و میدان را نظاره مى کردى ، فرزند تو در میدان نبود. اکنون از خیمه درآمدن و در پیش چشم حسین ظاهر شدن یعنى به رخ کشیدن این دو هدیه کوچک. و این دو گل نورسته چه قابل دارد پیش پاى‌حسین! اگر همه جوانان عالم از آن تو بود، همه را فداى یک نگاه حسین مى کردى و عذر مى خواستى. اکنون شرم از این دو هدیه کوچک، کافیست تا تلاقى نگاه تو را با حسین پرهیز دهد... ادامه‌ دارد... 📚 نویسنده : سیدمهدی‌شجاعی @karbalayyyman