eitaa logo
کانال کربلا
11.2هزار دنبال‌کننده
18.4هزار عکس
8.9هزار ویدیو
84 فایل
﷽ گروه رسانه ایی کربلا ↓↓ www.karballa.ir 🔺ارتباط و تبلیغات در کانال های مجموعه ی رسانه کربلا: @tkarballa_ir 🔸تلگرام https://t.me/karballa_ir 🔸روبیکا https://rubika.ir/karballa__ir 🔸سروش https://splus.ir/karballa_ir
مشاهده در ایتا
دانلود
🍎 پذیرایی حضرت سلمان فارسی از یک عالم بزرگوار هنگام زیارت قبر ایشان مرحوم آيه الله انصارى همدانى تعریف میکند: من قبلاً به زيارت غير پيامبر و امام نمى‌رفتم و به آن كار معتقد نبودم زيرا تصور مى كردم كه فقط ازقبور ائمه كه به بالاترین مقام قرب رسيده‌اند گشايش حاصل مى‌شود و فقط آنها زائرين خود را مورد لطف و توجه قرار مى‌دهند. زیارت قبور غير معصومین و مقربين اثرى ندارد و كارى از دست آنها ساخته نیست.تااینکه در سفرى براى اولين بار به همراه جمعى از علما به عتبات عاليات برای زيارت مشرف شديم. در ايام سفر، روزى براى تماشاى بناى ايوان شكسته مدائن كه حقیقتاً موجب عبرت بود از بغداد به سوى آن جا رهسپار شديم. پس از تماشاى شهر و ايوان معروف و طاق كسرىٰ، به سمت قبر سلمان فارسى به راه افتاديم. در كنار قبر سلمان، نه به جهت زيارت بلكه براى رفع خستگى و استراحت، با دوستان و رفقا نشسته بوديم، ناگهان سلمان خود را به صورت واقعيش نشان داد و به حقيقت خود تجلى نمود و از همه ما پذيرايى كرد!چنان روح او لطيف و صاف و بدون ذره‌اى از كدورت بود كه ما را مانند فضای بهشتی در عالمى از محبت و صفا فرو برد. من از اين كه به جهت زيارت در كنار قبر او نيامده بودم شرمنده شدم و خجالت كشيدم! سپس به زيارت قبر او پرداختم. از آن زمان من نيز به زيارت قبور غير ائمه مانند قبور علما و اولياء خدا مى‌رفتم و از آنان مدد مى‌گرفتم، حتى به زيارت قبور مؤمنان و مردم عادى در قبرستان‌ها مى‌رفتم و به شاگردان خود هم سفارش می‌کردم كه از اين فيض الهى محروم نمانند. 📘 معاد شناسى ، ج۳ ، ص۲۲۸ 💯 @karballa_ir 🔙
15.48M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
از مقام کف العباس در کربلای معلی چه میدانید؟ 💯 @karballa_ir | karballa.ir
5.82M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
اشک اذن دخول حرم یاره جز حرم گدا جایی نداره من امام حسینه همه دنیام هر کی شبیه‌اش داره بیاره 🌺   💯 @karballa_ir
مداحی آنلاین - نماهنگ دنیای من - مازیار طاولی.mp3
2.94M
احساسی 🍃اشک اذن دخول حرم یاره 🍃جز حرم گدا جایی نداره 🎙 👌بسیار دلنشین 💯 @karballa_ir
🔸 فردی از کشاورزی پرسید: آیا گندم کاشته‌ای؟! 🔹 کشاورز جواب داد: نه، ترسیدم باران نبارد. 🔸 مرد پرسید: پس ذرت کاشته‌ای؟ 🔹 کشاورز گفت: نه، ترسیدم ذرت‌ها را آفت بزند. 🔸 مرد پرسید: پس چه چیزی کاشته‌ای؟! 🔹 کشاورز گفت: هیچ‌چيز، خیالم راحت است ...! 🔰 همیشه بازنده‌ترین افراد در زندگی کسانی هستند که از ترسشان هرگز به هیچ کاری دست نمی‌زنند ...   💯 @karballa_ir
هدایت شده از مجتبی یامینی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
یه رفیقایی هستن بدون اینکه کارشون بهت گیر کنه دوستت دارن و همیشه کنارتن اینا رفیق واقعی اند.... ✍مجتبی یامینی @mojtaba_yamini_313
🔸یکی از کارخانه داران مشهد تعریف می‌کرد یک روز از بانک بیرون اومدم و می خواستم سوار ماشین شوم ناگهان دیدم یک دختر جوان کنار خیابان ایستاده است متوجه شدم که متاسفانه برای کار خوبی نه ایستاده. اما از چهره معصومش معلومه که اصلاً این کار نیست رفتم جلو گفتم دخترم دوست داری کار آبرومند داشته باشی با تعجب نگاه کرد و گفت دارید من را مسخره می کنید برایش توضیح دادم و با هم به کارخانه من آمدیم سپس به منشی دستور دادم تا یک کار خوب به او بدهد و دختر مشغول به کار شد و من هم مشغول کار خودم شدم اما پس از چند ساعت آمد اتاق من و گفت میشه چند ساعت مرخصی برود تا به بچه هایم سر بزنم احساس کردم که از کار خوشش نیامده و می خواهد برود حتی حدس زدم که ماجرای بچه هاش هم دروغ است و به همین خاطر گفتم باشه ولی بیا با هم می رویم و بیاییم سوار ماشین شدیم و به سمت خانه اش راه افتادیم در راه تعریف کرد که شوهرش مدتی از فوت شده و دو کودک دو ساله و چهار ساله دارد که تنها در خانه اند. باورم نشد چون کودک دو ساله را که نمی شود تنها گذاشت به خانه اش که رسیدم البته خانه که نبود بلکه یک آواره بود وقتی در را باز کرد صحنه دیدم که آب شدم دیدم پاهای بچه‌ها را با طناب پایه های مبل وصل کرده پای بچه ها هم زخمی شده بود با مقداری آب و غذا کنارشان گفتم از این به بعد کار تو در منزل هست با حقوق خوب و بیمه و هر چیز دیگری که نیاز داشته باشید قول و قرارمان را گذاشتیم و بلند شدم تا بروم اما وقتی داشتم منزل را ترک می کردم من را صدا زد و گفت گفت حاج آقا به خدا من دختر بدکاره نبودم و نیستم اما به خاطر خرید شیر خشک و غذا دیگر ناچار شدم امروز برای اولین بار با هزار ترس و لرز و کلی اضطراب آمدم و کنار آن خیابان ایستادم اما قبل از ان رو به حرم امام رضا کردم و گفتم آقاجان واقعاً غیرت شما قبول می‌کنند من را ببرند این را گفته بودم و با ترس منتظر ایستاده بودم تا اینکه شما من را صدا زدید... 💯 @karballa_ir
🔸هروقت که دستت از همه‌جا کوتاه شد با همه‌ٔ وجودت بگو : وَ أُفَوِّضُ أَمْرِ‌ی إِلَى اللَّـهِ إِنَّ اللَّهَ بَصِیرٌ‌ بِالْعِبَاد کارم را به خدا میسپارم،خداوند بینا به بندگان است ‌‌‌‌ ‌‌‌‌ ‌‌‌‌💯 @karballa_ir 🔙
✅روایتی تکان دهنده و زیبا 🔴شب اول قبر آیت‌‌الله حائری و عنایت امام رضا علیه السلام بعد از مرگ آیت الله حائری شبی اورا در خواب دیدم. کنجکاو شدم که بدانم در آن طرف مرز زندگی دنیایی چه خبر است؟! پرسیدم: آقای حائری، اوضاع‌تان چطور است؟ آقای حائری که راضی و خوشحال به نظر می‌آمد، شروع کرد به تعریف کردن: وقتی از خیلی مراحل گذشتیم،همین که بدن مرا در درون قبر گذاشتند، روحم به آهستگی و سبکی از بدنم خارج شد و از آن فاصله گرفت. درست مثل اینکه لباسی را از تنت درآوری. کم کم دیگر بدن خودم را از بیرون و به طور کامل می‌دیدم. خودم هم مات و مبهوت شده بودم، این بود که رفتم و یک گوشه‌ای نشستم و زانوی غم و تنهایی در بغل گرفتم. ناگهان متوجه شدم که از پایین پاهایم، صداهایی می‌آید. صداهایی رعب‌آور وحشتناک! به زیر پاهایم نگاهی انداختم. از مردمی که مرا تشیع و تدفین کرده بودند خبری نبود! بیابانی بود برهوت با افقی بی‌انتها و فضایی سرد و سنگین و دو نفر داشتند از دور دست به من نزدیک می‌شدند. تمام وجودشان از آتش بود. آتشی که زبانه می‌کشید و مانع از آن می‌شد که بتوانم چشمانشان را تشخیص دهم. انگار داشتند با هم حرف می‌زدند و مرا به یکدیگر نشان می‌دادند. 💯 @karballa_ir ترس تمام وجودم را فرا گرفت و بدنم شروع کرد به لرزیدن. خواستم فریاد بزنم ولی صدایم در نمی‌آمد. تنها دهانم باز و بسته می‌شد و داشت نفسم بند می‌آمد. بدجوری احساس بی‌کسی غربت کردم: خدایا به فریادم برس! خدایا نجاتم بده، در اینجا جز تو کسی را ندارم….همین که این افکار را از ذهنم گذرانیدم متوجه صدایی از پشت سرم شدم. صدایی دلنواز، آرامش ‌بخش و روح افزا و زیباتر از هر موسیقی دلنشین! سرم را که بالا کردم و به پشت سرم نگریستم، نوری را دیدم که از آن بالا بالاهای دور دست به سوی من می‌آمد. هر چقدر آن نور به من نزدیکتر می‌شد آن دو نفر آتشین عقب‌تر و عقب‌تر می‌رفتند تا اینکه بالاخره ناپدید گشتند. نفس راحتی کشیدم و نگاه دیگری به بالای سرم انداختم. آقایی را دیدم از جنس نور.  ابهت و عظمت آقا مرا گرفته بود و نمی‌توانستم حرفی بزنم و تشکری کنم، اما خود آقا که گل لبخند بر لبان زیبایش شکوفا بود سر حرف را باز کرد و پرسید: آقای حائری! ترسیدی؟ من هم به حرف آمدم که: بله آقا ترسیدم، اگر یک لحظه دیرتر تشریف آورده بودید حتماً زهره ‌ترک می‌شدم و خدا می‌داند چه بلایی بر سر من می‌آوردند. راستی، نفرمودید که شما چه کسی هستید. وآقا که لبخند بر لب داشت و با نگاهی سرشار از عطوفت، مهربانی و قدرشناسی به من می‌نگریستند فرمودند: من علی بن موسی الرّضا(علیه السلام) هستم. آقای حائری! شما ۳۸ مرتبه به زیارت من آمدید من هم ۳۸ مرتبه به بازدیدت خواهم آمد، این اولین مرتبه‌اش بود ۳۷ بار دیگر هم خواهم آمد.. 📘ناقل آیت‌الله العظمی سیدشهاب‌الدین مرعشی نجفی(ره) 💯 @karballa_ir 🔙
7.06M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💠ویژگی‌ اولیاء خدا در ✔️شجاعی 💯 @karballa_ir