eitaa logo
کانال کربلا
11هزار دنبال‌کننده
18.3هزار عکس
8.8هزار ویدیو
83 فایل
﷽ گروه رسانه ایی کربلا ↓↓ www.karballa.ir 🔺ارتباط و تبلیغات در کانال های مجموعه ی رسانه کربلا: @tkarballa_ir 🔸تلگرام https://t.me/karballa_ir 🔸روبیکا https://rubika.ir/karballa__ir 🔸سروش https://splus.ir/karballa_ir
مشاهده در ایتا
دانلود
🍃💔 @karballa_ir 💔🍃 📝تیمسار ارتش با چادر مریم، دختر فرمانفرما، شاهزاده و زمیندار معروف قاجاری در دوره رضاخان پس از فوت پدر، در تجریش باغ زیبایی داشت که هر هفته سه شنبه دوستان اهل شعر و ادب در آنجا گرد هم می آمدند و از سیاست تا هنر سخن میگفتند. وقتی ارتش متفقین به ایران حمله کرد، دوشنبه روزی بود، سه شنبه باز آن میهمانی هفتگی برای آخرین بار برگزار شد، شروع به شعرخوانی و لطیفه گویی میکرد با این مضامین که تیمسارهای ارتش رضاخان پس از حمله روس و انگلیس به سر کرده و در حال فرارند! ارتش شاهنشاهی، از افتخارات پهلوی بود، اما نه توان دفاع از شاه را داشت نه خاک ایران. 📚 🌴دو نفر بر سر صاحب بودن مقداری زمین با هم بحث می کردند! از شخص حکیمی تقاضا کردند تا میان آنها قضاوت کند. 🌴فرد دانا را در محل زمین مورد بحث بردند، فرد دانا سر خود را روی زمین قرار داد و گفت زمین می گوید من صاحب این دو نفر هستم! ای بشر آخر تو پنداری که دنيا مال توست؟ ورنه پنداری که هر ساعت اجل دنبال توست هرچه خوردی مال مور است هر چه بردی مال گور هرچه مانده مال وارث هر چه کردی ماه تو 🌹کانال جهانی کربلا🌹 http://telegram.me/joinchat/AAAAADv-_nHm48rRN5z8iQ
#یا_رقیـہ_سلام_اللــہ💔 بالای ناقہ #مـوی مرا باد می کشید پایین ناقہ #چکمہ سرم داد می کشید بالای ناقـہ زُلفِ گره خورده داشتم پایین ناقـہ #چــادر آزرده داشت 💯 @karballa_ir 🔙
32.16M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎬شاهکاری زیبا و بسیار دلنشین ویژه فاطمیه🖤 🎼 گلدار ... 🎤 حاج محمود کریمی 🔺به همراه زیرنویس عربی 💯 @karballa_ir 🔙 کانال کربلا
30.14M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎬شاهکاری زیبا و بسیار دلنشین ویژه فاطمیه🖤 🎼 گلدار ... 🎤 حاج محمود کریمی 🔺به همراه زیرنویس عربی 💯 @karballa_ir 🔙 کانال کربلا
30.14M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎬شاهکاری زیبا و بسیار دلنشین ویژه فاطمیه🖤 🎼 گلدار ... 🎤 حاج محمود کریمی 🔺به همراه زیرنویس عربی 💯 @karballa_ir 🔙 کانال کربلا
💎 صدقه‌ای که مرا از مرگ حتمی با نیش عقرب سیاه نجات داد!! 🔸روزی در دوران به اردوی آموزشی رفتیم. کلاسهای روزانه تمام شد و برنامه اردو به شب رسید نمی‌دانید که چقدر بچه های هم دوره را اذیت کردم. بیشتر نیروها بودند و داخل چادرها خوابیده بودند من و یکی از رفقا می رفتیم و با اذیت کردن آنها را از خواب بیدار میکردیم برای همین یک چادر کوچک به من و رفیقم دادند و ما را از بقیه جدا کردند. شب دوم بود که باز هم بقیه را اذیت کردیم و سریع برگشتیم چادر خودمان که بخوابیم. 🔸البته بگذریم از اینکه هرچه ثواب و اعمال خیر داشتم به خاطر این کارها از دست دادم. وقتی در اواخر شب به خودمان برگشتیم دیدم یک نفر سر جای من خوابیده. من یک بالش مخصوص برای خودم آورده بودم و با دو عدد پتو برای خودم یک قشنگ درست کرده بودم. چادر ما چراغ نداشت و متوجه نشدم چه کسی جای من خوابیده فکر کردم یکی از‌ بچه ها میخواهد من را اذیت کند لذا همینطور که پایم بود جلو آمدم و یک لگد به شخص خواب زدم. 🔸یکباره دیدم حاج آقا... که امام جماعت اردوگاه بود از جا پرید و قلبش را گرفته و داد میزد کی بود؟ چی شد؟ کردم سریع از چادر آمدم بیرون بعدها فهمیدم که حاج آقا جای خواب نداشته و بچه ها برای اینکه من رو اذیت کنن به حاج آقا گفتن که این جای و آماده برای شماست اما لگد خیلی بدی زده بودم. بنده خدا یک دستش به قلبش بود و یک دستش به پشتش. حاج آقا آمد از چادر بیرون و گفت الهی پات بشکنه مگه من چیکار کردم که اینجوری زدی؟ اومدم جلو و گفتم حاج آقا غلط کردم ببخشید من با کسی دیگه شما رو اشتباه گرفتم. اصلا حواسم نبود که پوتین پام کردم و ممکنه شدید باشه! 🔸خلاصه اون شب خیلی معذرت خواهی کردم. بعد به حاج آقا گفتم شرمنده شما برید بخوابید من میرم تو میخوابم فقط با اجازه بالش خودم رو بر می‌دارم. چراغ برداشتم و رفتم توی چادر همین که بالش رو برداشتم دیدم یک به بزرگی کف دست! زیر بالش من قرار داره. حاج آقا هم اومد داخل و هر طوری بود عقرب رو کشتیم. حاجی نگاهی به من کرد و گفت: جون من رو دادی، اما بد لگدی زدی هنوز درد دارم. من هم رفتم توی ماشین خوابیدم. 🔸اردو که تمام شد و برگشتیم، روز بعد من در حین تمرین در ورزشهای رزمی پایم شکست. اما نکته جالب توجه این بود که ماجرای آن روز در نامه عمل من کامل و با شرح جزئیات نوشته شده بود. پشت میز به من گفت آن عقرب مأمور بود که تو را بکشد. اما صدقه ای که آن روز دادی مرگ تو را به عقب انداخت! همان لحظه فیلم مربوط به آن صدقه را دیدم عصر همان روز خانم من زنگ زد و گفت فلانی که ماست خیلی مشکل مالی داره، هیچی برا خوردن ندارن اجازه میدی از پول‌ هایی که کنار گذاشتی مبلغی بهشون بدم. گفتم آخه این پولها رو گذاشتم برا خرید اما عیب نداره هر چقدر میخوای بهشون بده. جوان گفت: صدقه مرگ تو را عقب انداخت. اما آن روحانی که لگد خورد؛ ایشان در آن روز کاری کرده بود که باید این ضربه را میخورد، ولی به ایشان پای تو هم شکست! 📕سه دقیقه در قیامت ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌💯 @karballa_ir 🔙