پیام خداوند به انسان 💌👇
کارهایی را که میتوانی انجام بده
من کارهایی را که نمیتونی، برایت انجام میدهم.
وقتی حضرت موسی با قوم بنی اسرائیل از چنگال فرعون فرار کرد، با تمام توان برای رسیدن به خواسته خداوند و نجات مردم تلاش کرد، او مقابل تمام ترس هایش ایستاد
قطعا قبل از اینکه مقابل فرعون بایستد ، اول مقابل ترس ها و شک هایش ایستاده بود
اگر فرعون بفهمد که ما قرار است فرار کنیم..
اگر به موقع به رود نیل نرسیم...
اگر....
اما هر انچه در توان داشت را به کار گرفت، و انجا که به رود نیل رسید، و فرعون در حال نزدیک شدن بود.. موسی تمام توانش را به کار برده بود و اکنون زمان نشدنی ها بود و انچه که خارج از توان موسی بود.. پس خداوند به کمکش امد و نیل شکافته شد...
خداوند هیچ گاه دیر نمیکند، اگر به میزان توانایی ها و امکاناتمان تلاش کنیم قطعا به روش های غیر قابل تصور به کمک ما میاید.
شدنی ها را انجام بده و نشدنی ها را به خداوند بسپار💫
💌وَهُوَ الْقَاهِرُ فَوْقَ عِبَادِهِ وَهُوَ الْحَكِيمُ الْخَبِيرُ
💚ﺍﻭ ﺑﺮ ﺑﻨﺪﮔﺎﻥ ﺧﻮﺩﺵ ﻣﺴﻠﻂ ﺍﺳﺖ ﻭ ﺍﻭﺳﺖ ﻛﺎﺭﺩﺭﺳﺖ ﺁﮔﺎﻩ. (١٨)
سوره انعام 💫
💯 @karballa_ir 🔙
نظر شیطان درباره حضرت علی(ع )
پیامبر اکرم(ص) از شیطان پرسیدند: نظرت درباره علی بن ابیطالب(ع)، وصی من چیست؟
شیطان پاسخ داد:
یا رسول الله امکان دستیابی به علی(ع) وجود ندارد. این آدم از نظر ما دست نیافتنی است؛
چون به پروردگار عالمیان متصل است و ما نمی توانیم به او برسیم
و من راضی هستم که او کاری با من نداشته باشد چرا که من طاقت یک لحظه دیدار او را ندارم چون نور الهی علی آنقدر قوی است که ما را دفع می کند
منبع از کتاب انوار المجالس به نقل از کتاب سراج القلوب
💯 @karballa_ir 🔙
🔸حضرت محمد مصطفی (صلی الله علیه و اله و سلم)فرمود:
⚡️روزگاری خواهد آمد که دین خدا تکه تکه خواهد شد.
مومن در نزد مردم حقیر و بی مقدار می شود و فاسق پیش آنها محترم و ارجمند باشد،
کودکانشان گستاخ و بی ادب و زنانشان بی شرم و بی حیا شوند،
پناه بردن به آنها خواری و اعتماد به آنان ذلت است.
در آن هنگام خداوند، آنان را از باران به هنگام، محروم سازد و در وقت نامناسب بر آنها ببارد.
اگر در جمع آنها باشی به تو دروغ گویند
موقعی بر مردم بیاید که چهره هایشان چهره های آدمیان ولی دل هایشان دل های شیاطین باشد،
⚡️از منکرات اجتناب نکنند،
⚡️ پیوسته به کارهای ناپسند خویش ادامه دهند.
⚡️اگر در جمع آنها باشی به تو دروغ گویند و چون از آنها غایب باشی غیبتت کنند.
افراد بد بر آنان مسلط شود
نیکانشان دعا کنند ولی اجابت نشود.
✅رسول خدا فرمود:
زمانی بر مردم بیاید که
⚡️شکم هاشان خدایان آنها شود، و زنانشان قبله گاهشان و پول شان دین شان شود
کالاهای دنیوی را مایه شرف و اعتبار و ارزش خویش دانند
⚡️ساختمان های
مسجدهایشان آباد باشد ولی از جهت هدایت خراب شود.
⚡️به چهار بلا مبتلا شوند
نخست:تجاوز به ناموسشان
دوم:هتک حرمت
سوم:خشکسالی
چهارم:ظلم و ستم از جانب حاکمان و قاضیان
اصحاب گفتند :یا رسول الله ! مگر آنها بت پرست هستند
پیامبر فرمود:
آری هر پول و درهمی به نزد آنها بتی است که در حد پرستش به آن تعلق خاطر دارند.
روزگاری بیاید که مردم شان از علما بگریزند.
نخست برکت از مالشان بگیرد
دوم ستمگران بر آنها مسلط شوند.
سوم انکه بی ایمان از دنیا بروند.
⚡️برای رسیدن به اندک نانی پیش هرکسی کرنش کنند.
⚡️بازرگانان و کاسبان شان رباخوار و فریبکار
⚡️زنانشان خود را برای نامحرمان بیارایند.
⚡️در آن هنگام اشرار بر آنها چیره گردند و هر چه دعا کنند به اجابت نرسد.
بر شما باد که دینداری کنید.
منبع:
📚بحارالانوار جلد52 ص 190
📚 بحار ج 77ص369
💯 @karballa_ir 🔙
🍎 پذیرایی حضرت سلمان فارسی از یک عالم بزرگوار هنگام زیارت قبر ایشان
مرحوم آيه الله انصارى همدانى تعریف میکند: من قبلاً به زيارت غير پيامبر و امام نمىرفتم و به آن كار معتقد نبودم زيرا تصور مى كردم كه فقط ازقبور ائمه كه به بالاترین مقام قرب رسيدهاند گشايش حاصل مىشود و فقط آنها زائرين خود را مورد لطف و توجه قرار مىدهند. زیارت قبور غير معصومین و مقربين اثرى ندارد و كارى از دست آنها ساخته نیست.تااینکه در سفرى براى اولين بار به همراه جمعى از علما به عتبات عاليات برای زيارت مشرف شديم. در ايام سفر، روزى براى تماشاى بناى ايوان شكسته مدائن كه حقیقتاً موجب عبرت بود از بغداد به سوى آن جا رهسپار شديم. پس از تماشاى شهر و ايوان معروف و طاق كسرىٰ، به سمت قبر سلمان فارسى به راه افتاديم. در كنار قبر سلمان، نه به جهت زيارت بلكه براى رفع خستگى و استراحت، با دوستان و رفقا نشسته بوديم، ناگهان سلمان خود را به صورت واقعيش نشان داد و به حقيقت خود تجلى نمود و از همه ما پذيرايى كرد!چنان روح او لطيف و صاف و بدون ذرهاى از كدورت بود كه ما را مانند فضای بهشتی در عالمى از محبت و صفا فرو برد. من از اين كه به جهت زيارت در كنار قبر او نيامده بودم شرمنده شدم و خجالت كشيدم! سپس به زيارت قبر او پرداختم. از آن زمان من نيز به زيارت قبور غير ائمه مانند قبور علما و اولياء خدا مىرفتم و از آنان مدد مىگرفتم، حتى به زيارت قبور مؤمنان و مردم عادى در قبرستانها مىرفتم و به شاگردان خود هم سفارش میکردم كه از اين فيض الهى محروم نمانند.
📘 معاد شناسى ، ج۳ ، ص۲۲۸
💯 @karballa_ir 🔙
15.48M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
از مقام کف العباس در کربلای معلی چه میدانید؟
💯 @karballa_ir | karballa.ir
5.82M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
اشک اذن دخول حرم یاره
جز حرم گدا جایی نداره
من امام حسینه همه دنیام
هر کی شبیهاش داره بیاره
#صلی_الله_علیک_یا_اباعبدالله🌺
💯 @karballa_ir
مداحی آنلاین - نماهنگ دنیای من - مازیار طاولی.mp3
2.94M
⏯ #استودیویی احساسی
🍃اشک اذن دخول حرم یاره
🍃جز حرم گدا جایی نداره
🎙 #مازیار_طاولی
👌بسیار دلنشین
💯 @karballa_ir
#پندانه
🔸 فردی از کشاورزی پرسید:
آیا گندم کاشتهای؟!
🔹 کشاورز جواب داد:
نه، ترسیدم باران نبارد.
🔸 مرد پرسید:
پس ذرت کاشتهای؟
🔹 کشاورز گفت:
نه، ترسیدم ذرتها را آفت بزند.
🔸 مرد پرسید:
پس چه چیزی کاشتهای؟!
🔹 کشاورز گفت:
هیچچيز، خیالم راحت است ...!
🔰 همیشه بازندهترین افراد در زندگی کسانی هستند که از ترسشان هرگز به هیچ کاری دست نمیزنند ...
💯 @karballa_ir
هدایت شده از مجتبی یامینی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
یه رفیقایی هستن
بدون اینکه کارشون بهت گیر کنه
دوستت دارن و همیشه کنارتن
اینا رفیق واقعی اند....
✍مجتبی یامینی
@mojtaba_yamini_313
🔸یکی از کارخانه داران مشهد تعریف میکرد یک روز از بانک بیرون اومدم و می خواستم سوار ماشین شوم ناگهان دیدم یک دختر جوان کنار خیابان ایستاده است
متوجه شدم که متاسفانه برای کار خوبی نه ایستاده. اما از چهره معصومش معلومه که اصلاً این کار نیست رفتم جلو گفتم دخترم دوست داری کار آبرومند داشته باشی با تعجب نگاه کرد و گفت دارید من را مسخره می کنید
برایش توضیح دادم و با هم به کارخانه من آمدیم سپس به منشی دستور دادم تا یک کار خوب به او بدهد و دختر مشغول به کار شد و من هم مشغول کار خودم شدم اما پس از چند ساعت آمد اتاق من و گفت
میشه چند ساعت مرخصی برود تا به بچه هایم سر بزنم احساس کردم که از کار خوشش نیامده و می خواهد برود حتی حدس زدم که ماجرای بچه هاش هم دروغ است و به همین خاطر گفتم باشه ولی بیا با هم می رویم و بیاییم
سوار ماشین شدیم و به سمت خانه اش راه افتادیم در راه تعریف کرد که شوهرش مدتی از فوت شده و دو کودک دو ساله و چهار ساله دارد که تنها در خانه اند. باورم نشد چون کودک دو ساله را که نمی شود تنها گذاشت
به خانه اش که رسیدم البته خانه که نبود بلکه یک آواره بود وقتی در را باز کرد صحنه دیدم که آب شدم دیدم پاهای بچهها را با طناب پایه های مبل وصل کرده پای بچه ها هم زخمی شده بود با مقداری آب و غذا کنارشان
گفتم از این به بعد کار تو در منزل هست با حقوق خوب و بیمه و هر چیز دیگری که نیاز داشته باشید قول و قرارمان را گذاشتیم و بلند شدم تا بروم اما وقتی داشتم منزل را ترک می کردم من را صدا زد و گفت
گفت حاج آقا به خدا من دختر بدکاره نبودم و نیستم اما به خاطر خرید شیر خشک و غذا دیگر ناچار شدم امروز برای اولین بار با هزار ترس و لرز و کلی اضطراب آمدم و کنار آن خیابان ایستادم
اما قبل از ان رو به حرم امام رضا کردم و گفتم آقاجان واقعاً غیرت شما قبول میکنند من را ببرند این را گفته بودم و با ترس منتظر ایستاده بودم تا اینکه شما من را صدا زدید...
💯 @karballa_ir
🔸هروقت که دستت از همهجا کوتاه شد با همهٔ وجودت بگو :
وَ أُفَوِّضُ أَمْرِی إِلَى اللَّـهِ إِنَّ اللَّهَ بَصِیرٌ بِالْعِبَاد
کارم را به خدا میسپارم،خداوند بینا به بندگان است
💯 @karballa_ir 🔙
✅روایتی تکان دهنده و زیبا
🔴شب اول قبر آیتالله حائری و عنایت امام رضا علیه السلام
بعد از مرگ آیت الله حائری شبی اورا در خواب دیدم.
کنجکاو شدم که بدانم در آن طرف مرز زندگی دنیایی چه خبر است؟!
پرسیدم:
آقای حائری، اوضاعتان چطور است؟
آقای حائری که راضی و خوشحال به نظر میآمد، شروع کرد به تعریف کردن:
وقتی از خیلی مراحل گذشتیم،همین که بدن مرا در درون قبر گذاشتند، روحم به آهستگی و سبکی از بدنم خارج شد و از آن فاصله گرفت.
درست مثل اینکه لباسی را از تنت درآوری. کم کم دیگر بدن خودم را از بیرون و به طور کامل میدیدم. خودم هم مات و مبهوت شده بودم، این بود که رفتم و یک گوشهای نشستم و زانوی غم و تنهایی در بغل گرفتم.
ناگهان متوجه شدم که از پایین پاهایم، صداهایی میآید. صداهایی رعبآور وحشتناک!
به زیر پاهایم نگاهی انداختم. از مردمی که مرا تشیع و تدفین کرده بودند خبری نبود!
بیابانی بود برهوت با افقی بیانتها و فضایی سرد و سنگین و دو نفر داشتند از دور دست به من نزدیک میشدند.
تمام وجودشان از آتش بود.
آتشی که زبانه میکشید و مانع از آن میشد که بتوانم چشمانشان را تشخیص دهم. انگار داشتند با هم حرف میزدند و مرا به یکدیگر نشان میدادند.
💯 @karballa_ir
ترس تمام وجودم را فرا گرفت و بدنم شروع کرد به لرزیدن. خواستم فریاد بزنم ولی صدایم در نمیآمد. تنها دهانم باز و بسته میشد و داشت نفسم بند میآمد.
بدجوری احساس بیکسی غربت کردم: خدایا به فریادم برس! خدایا نجاتم بده، در اینجا جز تو کسی را ندارم….همین که این افکار را از ذهنم گذرانیدم متوجه صدایی از پشت سرم شدم.
صدایی دلنواز، آرامش بخش و روح افزا و زیباتر از هر موسیقی دلنشین!
سرم را که بالا کردم و به پشت سرم نگریستم، نوری را دیدم که از آن بالا بالاهای دور دست به سوی من میآمد.
هر چقدر آن نور به من نزدیکتر میشد آن دو نفر آتشین عقبتر و عقبتر میرفتند تا اینکه بالاخره ناپدید گشتند. نفس راحتی کشیدم و نگاه دیگری به بالای سرم انداختم.
آقایی را دیدم از جنس نور. ابهت و عظمت آقا مرا گرفته بود و نمیتوانستم حرفی بزنم و تشکری کنم،
اما خود آقا که گل لبخند بر لبان زیبایش شکوفا بود سر حرف را باز کرد و پرسید:
آقای حائری! ترسیدی؟
من هم به حرف آمدم که:
بله آقا ترسیدم، اگر یک لحظه دیرتر تشریف آورده بودید حتماً زهره ترک میشدم و خدا میداند چه بلایی بر سر من میآوردند.
راستی، نفرمودید که شما چه کسی هستید.
وآقا که لبخند بر لب داشت و با نگاهی سرشار از عطوفت، مهربانی و قدرشناسی به من مینگریستند فرمودند:
من علی بن موسی الرّضا(علیه السلام) هستم.
آقای حائری! شما ۳۸ مرتبه به زیارت من آمدید من هم ۳۸ مرتبه به بازدیدت خواهم آمد، این اولین مرتبهاش بود ۳۷ بار دیگر هم خواهم آمد..
📘ناقل آیتالله العظمی سیدشهابالدین مرعشی نجفی(ره)
💯 @karballa_ir 🔙