#قصه_شب
🐟 ماهی و کلاغ
روزی روزگاری در یک حوض پر از آب، ماهی کوچکی زندگی می کرد.🐠
حوض در حیاط خانه ای بود که هیچ کس در آن خانه زندگی نمی کرد.
ماهی کوچولو خیلی تنها و گرسنه بود. کسی نبود که برایش غذا بریزد. یک شب، وقتی که ماه به حوض نگاه کرد، ماهی را دید که بازی نمی کند و شاد نیست. ماه پرسید: چرا بازی نمی کنی؟
ماهی گفت: همه مرا فراموش کرده اند و من تنها و گرسنه مانده ام.
ماه گفت: خدا هرگز کسی را فراموش نمی کند. تو تنها نیستی. او همیشه به تو نگاه می کند. خوشحال باش و خدا را خوشحال کن.
فردای آن روز کلاغی به کنار حوض آمد. تکه نان خشک بزرگی را به منقار گرفته بود. کلاغ تکه نان را در آب فرو کرد تا نان خشک، نرم شود. کمی از نان خیس شد و افتاد توی آب.
ماهی کوچولو با خوشحالی به طرف آن رفت و نان خیس شده را با لذت خورد. نان خیلی خوشمزه بود و ماهی حسابی سیر شد. کلاغ هم بقیه نان را خورد و رفت.
از آن روز به بعد، کلاغ، هر روز با تکه ای نان خشک به کنار حوض می آمد و آن را در آب حوض خیس می کرد. ماهی سهم خود را می خورد و کلاغ هم سهم خود را.
ماه به ماهی نگاه می کرد، می دانست که خدا به او نگاه می کند. ماهی تنها نبود، همان طور که کلاغ تنها نبود. خدا همیشه با آنها بود.
https://eitaa.com/kardaste
#تربیتی
🔴برای تماشا کردن تلویزیون تو خونه قوانینی تعیین کنید!
🔸مثلا اینکه بچهها وقت انجام تکالیف، خوردن غذا در کنار خانواده و یا انجام کارها و مسئولیتهای روزمرهشون حق تلویزیون تماشا کردن ندارن.
🔸زمان و ساعتهای تماشا کردن تلویزیون رو در طول شبانه روز تعیین کنید و حتما وقت اتمام زمان تلویزیون تماشا کردن کودکان، اون رو خاموش کنید.
https://eitaa.com/kardaste
#قصه_شب
آقا رحیم به علی گفت: "علی تندتر کار کن که باید تعداد زیادی توپ بدوزیم". علی در یک مغازه برای آقا رحیم کار می کرد. تکه های شش ضلعی را به هم می دوخت و یک توپ درست می کرد. علی خیلی فوتبال را دوست داشت برای همین یک توپ را باد کرده بود و زیر صندلی اش قایم کرده بود، هر وقت آقا رحیم از مغازه بیرون می رفت. علی در مغازه فوتبال بازی می کرد.
توپ را به دیوار می زد، به سمتش بر می گشت و دوباره شوت می کرد. گاهی اوقات هم مثل گزارشگرها می گفت:" گل گل عجب گلی می زند این علی آقای گل".
یک روز رضا دوست علی که از کنار مغازه می گذشت، علی را دید که در مغازه با یک توپ بازی می کند. در را باز کرد و گفت:" علی چرا با دیوار بازی می کنی؟ بیا بیرون با هم بازی کنیم". علی گفت: " نه توپ کثیف می شود". رضا گفت:" خوب با آب و صابون آن را می شوییم".
علی که خیلی دوست داشت بیرون مغازه بازی کند، توپ را برداشت و گفت: " باشد. اما فقط چند دقیقه بازی کنیم". علی توپ را بیرون آورد و شروع کرد با توپ بازی کردن. رضا گفت: " شوت کن بابا". علی توپ را آرام شوت کرد. رضا گفت: " چقدر یواش بازی می کنی، باید محکم شوت بزنی". بعد لگد محکمی به توپ زد. علی نتوانست توپ را بگیرد.
رضا گفت:" گل گل" و با خوشحالی دور خودش می چرخید. علی توپ را جلوی پایش گذاشت و آن را محکم شوت کرد. توپ در هوا چرخید و به درخت خورد و بعد به یک دوچرخه سوار که داشت از خیابان رد می شد، خورد.
دوچرخه سوار روی زمین پرت شد. از روی زمین بلند شد و خاک لباسهایش را پاک کرد. علی دو دستی روی سرش زد و گفت:" بدبخت شدم". رضا گفت:" چیزی نشده که . دوچرحه سوار سالم هست".
علی گفت: " سالم هست اما صاحب کارم آقا رحیم هست".
رضا گفت:" بدبخت شدی. فکر کنم اخراجت کند".
آقا رحیم توپ را برداشت و با دوچرخه اش سمت مغازه رفت.
رضا به علی گفت:" من باید بروم نانوایی، خداحافظ".
علی که خیلی ترسیده بود. به مغازه رفت و شروع کرد به کار کردن.
آقا رحیم در را باز کرد. علی آب دهانش را قورت داد و گفت:" سلام آقا، به خدا من به رضا گفتم توپ کثیف می شود".
آقا رحیم با اخم به علی نگاه کرد و گفت:" برو یک لیوان آب بیاور". علی یک لیوان آب آورد و روی میز گذاشت. آقا رحیم دست علی را گرفت. علی گریه اش گرفت:" آقا رحیم دیگر تکرار نمی شود، من را ببخشید، پول توپ را از حقوقم کم کنید". آقا رحیم گفت: " پول توپ را حتما از حقوقت کم می کنم. اما اگر توپ به شخص دیگری می خورد و پایش می شکست. آن وقت چه کار می کردی؟".
علی ساکت شد. بعد از چند دقیقه گفت:" وای من چه کار خطرناکی کردم" و با صدای بلند گریه کرد.
آقا رحیم توپی که تو سرش خورده بود و خاکی شده بود را برداشت و به علی داد و گفت: " این توپ دیگر به درد من نمی خورد. مال خودت باشد. اگر قول بدهی خوب کار کنی می توانی هر روز یک ساعت زودتر بروی و با دوستت فوتبال بازی کنی".
علی که باورش نمی شد آقا رحیم اینقدر مهربان باشد. آقا رحیم را بغل کرد و بوسید.
آقا رحیم گفت:" خودت را لوس نکن، برو به کارت برس که کلی کار داریم".
✍ نویسنده: خانم مريم فيروز، از اعضای فعال کانال کودک خلاق😊🌸
https://eitaa.com/kardaste
#بازی
بازی های آموزشی برای کودکان و اثرات آن ها:
✔️ تمرین #حرکات_چشم با دنبال کردن چراغ قوه
🔻فواید:
1) پرورش دقت بینایی
2) تقویت تندخوانی و روان خوانی
3) پرورش هماهنگی حس به حس
4) اصلاح انحرافات چشمی و تنبلی چشم
🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃
✔️ #لی_لی کردن با هر پا به صورت جداگانه
🔻فواید:
1) پرورش تعادل
2) تثبیت غلبه طرفی مغز
3) تقویت تن آگاهی
4 ) پرورش توازن
https://eitaa.com/kardaste
#کاربرگ_هوش
#دقت_تمرکز
#افزایش_مهارت_دیداری
#هماهنگی_چشم_دست
شکل های مشخص شده در بالای صفحه را پیدا و رنگ آمیزی کن
✔️ مناسب ۴ تا ۶ سال
🆔https://eitaa.com/kardaste
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#کاردستی
با لیوان یک بار مصرف فیل درست کنید.
https://eitaa.com/kardaste
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ورژن واقعی بره ناقلا😂😆
https://eitaa.com/kardaste
فیل بدرد نخور (قسمت دوم) - @mer30tv.mp3
3.86M
#قصه_شب
فیل بدرد نخور
قسمت دوم
😴🥱😴🥱😴🥱😴🥱😴🥱😴
https://eitaa.com/kardaste
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#بازی
سریع فلش ها رو به ترتیب بچین😍
https://eitaa.com/kardaste
🔸️شعر کودکانه:
رنگ زرد🟡
🌸اگــــــر دنـــبـــال زردی
🌱باید با دقت بــگردی
🌸هم این ور هم از اون ور
🌱زود و سریع و تندتر
🌸خورشید زرد و تــابـــان
🌱چه زیبا و درخشان
🌸رنگ بال قـــنـــاری
🌱پرندهایست بهاری
🌸زنــبــور زرد و خوشحال
🌱لـیـمــــو و ســیـب و بـــلال
🌸رنـــــگ مـــــوز و طالـبــی
🌱 زردآلـــــــــو و گـــــلابــــی
🌸زرد رنگ شله زده
🌱یه شله زرد عالی
🌸خوشرنگه و خوشمزه
🌱پخته اونو مامانی
🌸رنـــگ گنـــدم رنگ کــاه
🌱جـــــوجـــــهی زرد رو نـگــــاه
🌸گلهای آفـتـاب گـردان
🌱بـــــا تـخــــمـــهی فــــراوان
🌸دیدن چیزای زرد
🌱توجهام رو جلب کرد
🌸از این همه رنــگ زرد
🌱باید خدا رو شکر کرد
https://eitaa.com/kardaste
#بازی
بازی های مناسب برای کودکان
✅بازی با آب، خاک، شن، چوب، سنگ و سایر پدیده های طبیعی
✅ اسباب بازی های ساختنی مثل: لگو، پازل، برج هوش (هیجان)
✅بازی های حرکتی مثل: دویدن، پریدن، جهیدن، دوچرخه سواری و حرکات ورزشی
✅بازی های خلاق مثل: نقاشی، سفال، حرکات نمایشی
✅قایم باشک
https://eitaa.com/kardaste
#بازی
از کودک بخواهید با فوت کردن توپ را بین لیوان های آب جابجا کند.
✔️ مناسب ۳ سال به بالا
https://eitaa.com/kardaste