eitaa logo
دنیای کاردستی 😍✂️
4هزار دنبال‌کننده
2.2هزار عکس
4.6هزار ویدیو
19 فایل
دُنیــای کاردَستـــی؛ کٰارتـُــون؛ خَلاقِــیَّـــــت😍✂️👏 تبلیغات در بیش از 10کانال:👇👇👇 https://eitaa.com/tabligh_ita ادمین @Golbarg
مشاهده در ایتا
دانلود
تصویری از کاردستی فیلم بالا👆
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
آقا رحیم به علی گفت: "علی تندتر کار کن که باید تعداد زیادی توپ بدوزیم". علی در یک مغازه برای آقا رحیم کار می کرد. تکه های شش ضلعی را به هم می دوخت و یک توپ درست می کرد. علی خیلی فوتبال را دوست داشت برای همین یک توپ را باد کرده بود و زیر صندلی اش قایم کرده بود، هر وقت آقا رحیم از مغازه بیرون می رفت. علی در مغازه فوتبال بازی می کرد. توپ را به دیوار می زد، به سمتش بر می گشت و دوباره شوت می کرد. گاهی اوقات هم مثل گزارشگرها می گفت:" گل گل عجب گلی می زند این علی آقای گل". یک روز رضا دوست علی که از کنار مغازه می گذشت، علی را دید که در مغازه با یک توپ بازی می کند. در را باز کرد و گفت:" علی چرا با دیوار بازی می کنی؟ بیا بیرون با هم بازی کنیم". علی گفت: " نه توپ کثیف می شود". رضا گفت:" خوب با آب و صابون آن را می شوییم". علی که خیلی دوست داشت بیرون مغازه بازی کند، توپ را برداشت و گفت: " باشد. اما فقط چند دقیقه بازی کنیم". علی توپ را بیرون آورد و شروع کرد با توپ بازی کردن. رضا گفت: " شوت کن بابا". علی توپ را آرام شوت کرد. رضا گفت: " چقدر یواش بازی می کنی، باید محکم شوت بزنی". بعد لگد محکمی به توپ زد. علی نتوانست توپ را بگیرد. رضا گفت:" گل گل" و با خوشحالی دور خودش می چرخید. علی توپ را جلوی پایش گذاشت و آن را محکم شوت کرد. توپ در هوا چرخید و به درخت خورد و بعد به یک دوچرخه سوار که داشت از خیابان رد می شد، خورد. دوچرخه سوار روی زمین پرت شد. از روی زمین بلند شد و خاک لباسهایش را پاک کرد. علی دو دستی روی سرش زد و گفت:" بدبخت شدم". رضا گفت:" چیزی نشده که . دوچرحه سوار سالم هست". علی گفت: " سالم هست اما صاحب کارم آقا رحیم هست". رضا گفت:" بدبخت شدی. فکر کنم اخراجت کند". آقا رحیم توپ را برداشت و با دوچرخه اش سمت مغازه رفت. رضا به علی گفت:" من باید بروم نانوایی، خداحافظ". علی که خیلی ترسیده بود. به مغازه رفت و شروع کرد به کار کردن. آقا رحیم در را باز کرد. علی آب دهانش را قورت داد و گفت:" سلام آقا، به خدا من به رضا گفتم توپ کثیف می شود". آقا رحیم با اخم به علی نگاه کرد و گفت:" برو یک لیوان آب بیاور". علی یک لیوان آب آورد و روی میز گذاشت. آقا رحیم دست علی را گرفت. علی گریه اش گرفت:" آقا رحیم دیگر تکرار نمی شود، من را ببخشید، پول توپ را از حقوقم کم کنید". آقا رحیم گفت: " پول توپ را حتما از حقوقت کم می کنم. اما اگر توپ به شخص دیگری می خورد و پایش می شکست. آن وقت چه کار می کردی؟". علی ساکت شد. بعد از چند دقیقه گفت:" وای من چه کار خطرناکی کردم" و با صدای بلند گریه کرد. آقا رحیم توپی که تو سرش خورده بود و خاکی شده بود را برداشت و به علی داد و گفت: " این توپ دیگر به درد من نمی خورد. مال خودت باشد. اگر قول بدهی خوب کار کنی می توانی هر روز یک ساعت زودتر بروی و با دوستت فوتبال بازی کنی". علی که باورش نمی شد آقا رحیم اینقدر مهربان باشد. آقا رحیم را بغل کرد و بوسید. آقا رحیم گفت:" خودت را لوس نکن، برو به کارت برس که کلی کار داریم". ✍ نویسنده: خانم مريم فيروز، از اعضای فعال کانال کودک خلاق😊🌸 https://eitaa.com/kardaste
تصویری از فیلم بالا 👆
بازی های آموزشی برای کودکان و اثرات آن ها: ✔️ تمرین با دنبال کردن چراغ قوه 🔻فواید: 1) پرورش دقت بینایی 2) تقویت تندخوانی و روان خوانی 3) پرورش هماهنگی حس به حس 4) اصلاح انحرافات چشمی و تنبلی چشم 🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃 ✔️ کردن با هر پا به صورت جداگانه 🔻فواید: 1) پرورش تعادل 2) تثبیت غلبه طرفی مغز 3) تقویت تن آگاهی 4 ) پرورش توازن https://eitaa.com/kardaste
شکل های مشخص شده در بالای صفحه را پیدا و رنگ آمیزی کن ✔️ مناسب ۴ تا ۶ سال 🆔https://eitaa.com/kardaste
تصویری از کاردستی فیلم بالا👆
فیل بدرد نخور (قسمت دوم) - @mer30tv.mp3
3.86M
فیل بدرد نخور قسمت دوم 😴🥱😴🥱😴🥱😴🥱😴🥱😴 https://eitaa.com/kardaste
🔸️شعر کودکانه: رنگ زرد🟡 🌸اگــــــر دنـــبـــال زردی 🌱باید با دقت بــگردی 🌸هم این ور هم از اون ور 🌱زود و سریع و تندتر 🌸خورشید زرد و تــابـــان 🌱چه زیبا و درخشان 🌸رنگ بال قـــنـــاری 🌱پرنده‌ایست بهاری 🌸زنــبــور زرد و خوشحال 🌱لـیـمــــو و ســیـب و بـــلال 🌸رنـــــگ مـــــوز و طالـبــی 🌱 زردآلـــــــــو و گـــــلابــــی 🌸زرد رنگ شله‌ زده 🌱یه شله زرد عالی 🌸خوشرنگه و خوشمزه‌ 🌱پخته اونو مامانی 🌸رنـــگ گنـــدم رنگ کــاه 🌱جـــــوجـــــه‌ی زرد رو نـگــــاه 🌸گل‌های آفـتـاب گـردان 🌱بـــــا تـخــــمـــه‌ی فــــراوان 🌸دیدن چیزای زرد 🌱توجه‌ام رو جلب کرد 🌸از این همه رنــگ زرد 🌱باید خدا رو شکر کرد https://eitaa.com/kardaste
بازی های مناسب برای کودکان ✅بازی با آب، خاک، شن، چوب، سنگ و سایر پدیده های طبیعی ✅ اسباب بازی های ساختنی مثل: لگو، پازل، برج هوش (هیجان) ✅بازی های حرکتی مثل: دویدن، پریدن، جهیدن، دوچرخه سواری و حرکات ورزشی ✅بازی های خلاق مثل: نقاشی، سفال، حرکات نمایشی ✅قایم باشک https://eitaa.com/kardaste
از کودک بخواهید با فوت کردن توپ را بین لیوان های آب جابجا کند. ✔️ مناسب ۳ سال به بالا https://eitaa.com/kardaste
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
توی یک جنگل سبز چند تا آهو با بچه هایشان زندگی می کردند. بچه های عزیز هر وقت که آهو خانم برای بچه هایش غذا تهیه می کرد و می آورد که بین آنها تقسیم کند یکی از بچه هایش به نام دم قهوه ای میگفت: من بیشتر می خوام. آهو خانم می گفت : آخر عزیز دلم باید به اندازه ای که می توانی بخوری ، و برداری اگر بیشتر برداری نیمه خور و اسراف می شود . ولی آهو کوچولو گوشش بدهکار نبود . یک روز که با برادرش د نبا ل رنگین کمان می گشت تا سر رنگین کمان را پیدا کند و بگیرد ، یک سبد میوه که شاید انسانها آنجا ، جا گذاشته بودند را دید که ریخته شده روی زمین . طبق معمول از برادرش جلو زد و گفت: کنده ترین میوه مال من است و یک گلابی بزرگ را با پوزه خود (دهان ) به سمت خود کشید و یک گاز زد و سیر شد و آن را پرت کرد آن طرف . بقیه ی میوه ها را هم برای آهو خانم بردند. حالا بشنوید از آهو خانم که داشت لانه اش را تمیز می کرد دید لاک پشت ها دارند یک پرستوی بیمار را می برند گفت : صبر کنید این پرستو دوست بچه های من است چه اتفاقی افتاده گفتند : او بیمار است و دکتر لاک پشتیان گفته : اگر گلابی بخورد مداوا خواهد شد. آهو خانم گفت هر طور که شده برایش گلابی پیدا می کنیم لطفا?او را به لانهی ما بیاورید. بچه های آهو خانم آمدند هوا تاریک شده بود. آهو خانم سبد میوه را که دید گفت : توی میوه ها گلابی هم هست گفتند: نه ،آهو خانم گفت : پرستو اگر گلابی بخورد مداوا می شود . دم قهوه ای ناراحت به خواب رفت در خواب گلابی را که نیمه خور کرده بود دید که گریه میکند به او گفت چرا گریه می کنی ؟ گلابی جواب داد : تو مرا به دور انداختی در حالی که می توانستم مفید باشم و بعد این شعر را به دم قهوه ای یاد داد: گلابی تمیزم همیشه روی میزم اگر که خوردی مرا نصفه نخور عزیزم خدا گفته به قرآن همان خدای رحمان اسراف نکن تو جانا در راه دین بمانا آهو کوچولو صبح زود بیدار شد و با برادرانش به جنگل رفت و به دنبال گلابی گشت . گلابی که نصفه خور کرده بود را پیدا کردند آن را در آب چشمه شستند و برای پرستو آوردند . وقتی پرستو گلابی را خورد نجات پیدا کرد و چشمانش را باز کرد و از آهو کوچولو تشکر کرد که جانش را نجات داده بود از آن به بعد دم قهوه ای دیگر اسراف نمی کرد و فریاد نمی زد زیاد می خواهم گنده می خواهم و حالا او می داند اسراف وهدر داد ن هر چیزی بد است و خدا اسراف کاران را دوست ندارد . قصه ی ما به سر رسید اسراف کار به بهشت نرسید https://eitaa.com/kardaste
🤲 شکر خدا شش دانه قاشق شش دانه بشقاب نان و نمکدان یک کاسه ی آب دیگی پر از آش یک شام ساده در دور سفره یک خانواده با مهربانی با هم نشستند در سینه شادی بر چهره لبخند گفتند اول نام خدا را خوردند با هم نان و غذا را یک سفره خوب یک شام دلخواه بعد از غذا هم الحمدالله https://eitaa.com/kardaste
✔️ مناسب ۴ تا ۶ سال 🆔 @koodakemaa 〰〰〰〰〰〰〰