9.63M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#کارتون
نیکاوداداشی
این قسمت:(قلعه نیک)
https://eitaa.com/kardaste
🔸️شعر خدای قهرمان
🌸خدایا برایم سؤال است
🌱چه طوری خدای جهانی؟
🌸چه طوری تو اینقدر خوبی؟
🌱چرا این همه مهربانی؟
🌸تو گفتی که خورشید پُر نور
🌱از آن دور بر ما بتابد
🌸نگفتی که فقط مال بعضیهاست
🌱تو گفتی به هر جا بتابد
🌸به مامان من بچه دادی
🌱که همیشه خوشحال باشد
🌸تو بک کار کردی که بابا
🌱پر از زور و باحال باشد
🌸اگر هر کسی کار بد کرد
🌱تو بخشیدی و بد ندیدی
🌸تو هر آنچه توی دنیاست
🌱برای همه آفریدی
🌸تو با این همه کار خوبت
🌱برایم خدا! قهرمانی
🌸چه طوری شبیه تو باشم
🌱به این خوبی و مهربانی؟
https://eitaa.com/kardaste
#قصه_کودکانه
مزرعه دوستی
مزرعه دوستی، یک انبار کوچک بود پر از کاه.
در بعضی از ساعتهای روز، حیوانات مزرعه، در این انباری استراحت میکردند. بین این حیوانات، یک سگ بود که همه او را سگ مهربان صدا میزدند، چون با همه دوست بود. در یک ظهر بهاری، بچه گربهای که تازه به جمع مزرعه اضافه شده بود، رفت کنار سگ مهربان و گفت: «سلام. من پیشی کوچولو هستم. اومدم بپرسم چرا اینقدر همه تو را دوست دارند و چطوری تونستی این همه دوست داشته باشی؟»
سگ مهربان، با آرامش گفت: «خودت چی فکر میکنی؟»
پیشی کوچولو گفت: «نمیدونم. شاید اونها ازت میترسن که اینقدر باهات دوست هستن؛ ولی من خیلی کوچیکم. اونها از من نمیترسن».
سگ مهربان، با لبخند گفت: «نه، پیشی کوچولو. من اگر میخواستم بداخلاق باشم و اونها رو اذیت کنم، نمیتونستم باهاشون دوست بشم. من اگر بدجنس بودم، الان تو هم نمیآمدی با من حرف بزنی؛ درسته؟»
پیشی کوچولو کمی فکر کرد و گفت: «درسته؛ چون مهربان بودی، اومدم».
سگ مهربان، به علفهای پشت سرش تکیه داد، نفس عمیقی کشید و گفت: «پس، همیشه، با همه مهربان باش و در کارها به آنها کمک کن تا همه دوستت داشته باشند. اینطوری، اگر تو هم روزی به کمک احتیاج پیدا کنی، دیگران با مهربانی به تو کمک میکنند”.
پیشی کوچولو، از اینکه فهمید چرا سگ مهربان، دوستان زیادی دارد، خوشحال شد. پس تصمیم گرفت مثل او، با همه اهالی مزرعه مهربان باشد.
https://eitaa.com/kardaste
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#کاردستی
این پرنده های زیبا رو با دور ریز ها (لوله دستمال کاغذی) درست کنید.
https://eitaa.com/kardaste
#سلامت_کودک
در مورد کودکانی که در طی روز به دستشویی نمیروند و یا لحظه آخر میروند و باعث میشود که شلوارشان کثیف شود، در ابتدا باید توسط پزشک متخصص چک شود که مشکلی فیزیولوژیکی وجود ندارد و سپس ارزیابی و اقدامات لازم توسط روانشناس صورت گیرد. با فرض بر اینکه کودک مشکل فیریولوژیکی ندارد چند دلیل برای این کارش وجود دارد:
1. لجبازی: کودکانی که توجه مثبت به اندازه کافی از والدین بدست نمیآورند از این طریق توجه منفی زیادی میگیرند؛ سعی کنید هر روز به طور مستمر وقت برای بازی و سرگرمی با کودکتان داشته باشید و تعامل مثبت بیشتری فراهم کنید.
2. اضطراب: شب ادراری و همچنین روز ادراری یکی از نشانههای اضطراب است؛ و نیاز به مداخله درمانی توسط روانشناس متخصص دارد.
3. تنبلی: گاهی اوقات کودکان وقتی سرگرم بازی یا کارتون دیدن میشوند برای دستشویی رفتن تنبلی میکنند؛ از طریق شیوههای صحیح تشویق و تنبیه میتوانید این مورد را رفع کنید.
https://eitaa.com/kardaste
7.22M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#کارتون
ریرا
این قسمت:دکتر که ترس نداره
https://eitaa.com/kardaste
#رفتار_والدین
👈آنچه والدین باید بدانند:
اگر فرزند شما مسالهای را که او را آزار میدهد یا باعث اضطراب او میشود برای شما تعریف کرد حتی اگر خیلی هم پیشپا افتاده بود هیچگاه به او نخندید یا واکنشی نشان ندهید که او احساس حماقت کند، چون این کار شما باعث میشود کودک کمکم مشکلات خود را بروز ندهد و اگر زمانی مورد آزار و اذیت واقعی هم قرار گرفت با شما مشورت نکند.
https://eitaa.com/kardaste
8.12M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#کارتون
نیکاوداداشی
این قسمت:(بازی با داداش کوچولو)
https://eitaa.com/kardaste
26.28M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔴 آفرین بر بصیرت و دقت نظر نونهال عزیز کاشانی👌
حساب کنید اینا اگر سر کار بیان نفس منتقد را می برند ولی اشک های زیبای این کودک کار را تمام کرد.
#نه_به_دولت_سوم_روحانی
#نه_به_دولت_قطع
#نه_به_دولت_گردن_نگیر
https://eitaa.com/kardaste
🔸️شعر خدای مهربان و خوب
🌸کی به این خورشید میگوید، نخواب
🌱آفتابت را بتاب؟
🌸کی زده فوارهی رنگین کمان
🌱توی حوض آسمان؟
🌸از کجا آورده دریا آب را
🌱آسمان، مهتاب را؟
🌸کی به آهو یاد داده سبزه را
🌱شبدر خوشمزه را؟
🌸کی لباس شاپرک را دوخته؟
🌱گل به او آموخته؟
🌸کی به دلها مهربانی داده است
🌱شادمانی داده است؟
🌸او خدای مهربان و خوب ماست
🌱هرچه هست از این خداست
https://eitaa.com/kardaste
#قصه_کودکانه
👡👞 دکتر کفش👞👡
نصفِ شب، پشت در، توى جا كفشى پُر از سر و صدا بود. هر كس چیزى مى گفت. باید آن را پانسمان كنیم! وسایل پانسمان نداریم! كفش كتانى گفت:«به جاى حرف زدن یك كارى بكنید، دیگر طاقت ندارم، از درد دارم مى میرم » . كفش بابا در حالى كه بى خواب شده بود، گفت :«خوب تقصیر خودت بود كه مواظب نبودى ».
كفش كتانى آهى كشید و گفت :من مواظب نبودم یا آن حمید بى فكر؟ آخر او هر چیزى از سنگ و چوب گرفته تا تمام سنگ ریزه هاى توى كوچه را شوت كرد. آى صورتم چه دردى دارد، سوختم!»
كفش مامان با آن پاشنه ى بلندش از طبقه بالاى جا كفشى با صداى تَق تَق پایین پرید و گفت: خوب كتانى راست مى گوید، با این دست و آن دست كردن و بهانه گیرى كه مشكل حل نمى شود، بهتر است فكرى بكنید.
كفش قهوه اى همان طور كه صورت بخیه شده ا ش را نشان مى داد و احساس رضایت می كرد، گفت :این كه كارى ندارد، كتانى را به كفّاشى می بریم. مرا هم در آنجا تعمیر كردند. دكتر كفش ها آن جاست كفش قهوه اى رو به كتانى كرد و گفت: یک آقاى مهربان آن جاست كه مى تواند به تو كمك كند تا خوب شوى. كتانى لبخند تلخى زد و پرسیدتو آنجا را بلدى؟
كفش قهوه اى جواب داد فکر می کنم چند تا كوچه بالاتر باشد. كنار نانوایى، زیر پله. كفش پاشنه بلند با عجله گفت :خوب حالا با چى برویم كفش مامان به نایلونى كه همیشه كفش ها را با آن به كفّاشى می بردند نگاه كرد و گفت كار، كار نایلون است.
نایلون با صداى كفش پاشنه بلند از خواب پرید و گفت : چى؟! به من چه، من كارى نكرده ام ،كفش قهوه اى گفت نترس! باید كفش كتانى را به كفّاشى برسانیم، پوست صورتش پاره شده و خیلى درد مى كشد هنوز حرف كفش قهوه اى تمام نشده بود كه كفش كتانى پرید توى نایلون، بقیه هم آن را كشیدند.
كفش قهوه اى جلوجلو رفت تا به كفّاشى رسیدند. نصف شب، چراغ هاى مغازه ى كفّاشى خاموش بود. كفش قهوه اى گفت حالا چکار كنیم.
كفش پاشنه بلند گفت :من با كفش خانم صاحب كفّاشى دوست هستم. به تلفن همراهش زنگ مى زنم بعد گوشى را برداشت، زنگ زد و موضوع را گفت. او هم كمى فكر كرد و آن وقت تصمیم گرفت. خود را از پله ها پرت كرد تا محكم به دَر خورد و صدایى بلند شد. از این صدا آقاى كفّاش كنجكاو از اتاق بیرون آمد و در را باز كرد.
گفت :چه خبر است؟ چرا نمی گذارید بخوابیم؟ كفش قهو ه اى گفت :سلام آقاى كفّاش، كفش كتانى صورتش زخم برداشته و خیلى درد مى كند، شما را به خدا كمك كنید.
آقاى كفّاش كمى فكر كرد و بعد از پله ها بالا رفت و بعد از چند دقیقه با دسته كلیدى برگشت و در مغازه را باز كرد. همه ى كفش ها خوشحال شدند و فریاد شادى كشیدند.
https://eitaa.com/kardaste