🔴 #چالش_عکس_40_سال_پیش #روشنفکر های #فضای_مجازی ! 😐😁
برای اینکه ملتی #عقب_مانده بماند، بجای نشان دادن #آینده، در افسوس #گذشته بگذاریدش..
#سلبریتی #بازیگران #بازیگر #سینما #تلویزیون #صداوسیما #فیلم #انقلاب_اسلامی #سیاهنمایی #پهلوی #شاه #زمان_شاه #ایران #اصلاحات #فتنه88 #سلفی #چالش #جمهوری_اسلامی #رهبر #طلبکاران #تفریح #فقر #آشغالدونی #روشنفکری
هدایت شده از کنفرانسهای مفید
🌸هم وطن؛
من بجای #چالش_لبخند
بجای #چالش_رقص
و چالش های بیحاصل و..
شما را دعوت میکنم به
#چالش_فرهنگ؛
چالش ماندن در #خانه و
عدم تردد بی مورد
چالش نداشتن #استرس
و عدم پخش کلیپهای استرس زا و اخبار همیشه بد و #انرژی_منفی ماهواره
چالش نینداختن #ماسک و دستکش در سطح شهر
چالش #آرامش در کنار عزیزانتون
چالش #تفریحهای_خانگی
#چالش_نینی_جدید 🥰😍و تبدیل #بحران و #مرگ به #شادی و #تولد
#کرونا #چالش #بازیگران #سلبریتی #وزارت_بهداشت #فرزندآوری #تفریح #تفریح_خانگی #نینی #نی_نی #فرهنگ #فرهنگسازی #هنرمندان #رقص #صداوسیما
#چالش
از امشب تا شب نیمه شعبان ، هر شب تعدادی از اتفاقات بامزه زندگی مردم عادی را قرار خواهیم داد شما هم اگر تجربه اتفاق با مزه ای دارید برای ادمین بفرستید
@Basirat_ekh
🔹والا حاجآقا خفنترین سوتی تا اینجا مربوط میشه ب دیروز.
تو مسجد منتظر نماز عشاء بودیم یکی از دوستان ی خبر خوش بهم داد منم خوشحال شدم ولی حواسم ب امامجماعت نبود. یهو امام جماعت گفت الله اکبر منم بدو بدو از ترس اینکه از نماز جا بمونم پریدم گفتم الله اکبر رفتم رکوع (اونم تو صف سوم) بعد صدای مکبر رو شنیدم ک گفت الله اکبر تکبیره الاحرام 😐
هیچی منم مثله اینکه هیچی نشده دستمو گذاشتم زمین (ک مثلا چیزی افتاده ، بَرِشداشتم) ودوباره شروع ب نماز کردم ...
(البته قبلش دوبار گفتم یاالله و بعد بلند گفتم الله اکبر)🤦🏻♂
#چالش
امیدوارم تو پروژه جدیدتونم موفق باشید💙
🔹بابام میگفت: وسط جلسه مهم کاری رفته بودند آنتراک
برای آنتراک هم دست به آب فرصت مناسبیه
داشت ادامه مطالب ارائه اش رو مرور میکرد و سنگین در حال فکر بود
دید یه ده دقیقه است رفته داخل سرویس و به جای باز کردن کمربند و زیپ شلوار، دکمه های پیراهنش رو باز کرده و پیراهنش رو درآورده😂😂😂
🔹سلام
عید شما هم مبارک🎇🎆
راستش یه بار می خواستیم بریم مسافرت 🚘
من آخرین نفری بودم که از خونه خارج می شد🚶♀
اصلا حواسم نبود، کنتر برق رو خاموش کردم
بعداز دوهفته که برگشتیم دیدیم خونه بوی خیلیییییییییی گندی میده🤢🤮
بعد دیدن کنتر برق خاموشه
منم اصلا بروز ندادم کی زده خاموش کرده 👀
فک می کردن کنتر پریده😝
چون تازه از مسافرت برگشته بودیمو خیلی خسته بودم🚶♀ من دراز کشیده بودمو مامان و خواهرم داشتن فریزر و یخچالو خالی می کردن 🛌
حیف اون همه موادخوراکیی که تو فریزر بود
بعد از گذشت چند ماه روز مادر رسید 👨👩👧👧
با دوستام داشتم حرف می زدم و این خاطره رو تعریف می کردم
دوستامم نمیدونستن مامانم نمیدونه😑 به خاطر همین چیزی بروز ندادن که پشتمه
یک دفعه برگشتم دیدم مامانم طلبکارانه پشتم وایساده😈
زهره ترک شده بودم 🤪
زبونمم بند اومده بود😬
بعدش با کلی ناز و عشوه و گفتم مامان جونم قربونت برم امروز روزته بیا ناراحت نشیم از هم
همدیگه رو ببخشیم😁
🔹 تازه ازدواج کرده بودیم باخواهرم و شوهر خواهرم رفتیم مشهد شوهرم رفته بود اتاق خواهرم اینا نشسته بود با شوهر خواهرم صحبت میکرد من اماده شدم بریم حرم رفتم دم در اتاق خواهرم اینا درو باز کرده اومدم به شوهرم بگم پاشو بریم حرم گفتم پاشو بریم حموم🙈😄😂
🔹یه باررفتم در خونه رفیقم
آیفون زدم. خودش جواب داد گفتم علیرضا بیا دم در کارت دارم. گفت صبرکن الان میام.
چندلحظه بعد در خونشون باز شد. یه دفه دیدم خواهرشه!
منم خجالتی... هول شدم
گفتم: اَلو سلام علیرضا خونهاس؟؟🤣😂😂😂🤣🤣
خلاصه که بدتر شد و بیشتر خجالت کشیدم🤕🤕🤕
🔹سلام عید تون مبارک
چندسال پیش با عده ای از برادران و خواهران انجمن رفته بودیم بیمارستان آسایشگاه دیدن مجروحان جنگ به نوبت تواتاقهامیرفتیم وهردفعه یه نفر سوال میکرد تویه اتاق رفتیم نوبت من بود سوال کنم وارد شدیم تو اتاق یک نفر بستری بود بعدازسلام پرسیدم شما کجا شهیدشدین مجروح نگاه میکرد یکی ازبرادرااومدگفت این اسیر عراقی هست مجروح
خلاصه ما رفتیم تو راهرو حسابی خندیدیم و گفتم خوبه فارسی بلد نبود
🔹سلام حاج آقا عیدتون مبارک
تازه نامزد کرده بودم با نامزدم رفتیم بیرون جاتون خالی فالوده سفارش دادیم نمیدونم چرا وقتی فالوده رو آوردن من وقتی خواستم فالوده روبخورم اول فوتش کردم 😂😂😂😂
همسرم گفت مگه سوپ میخوای بخوری
🔹سلام حاجی
توی دوران مدرسه یه بار امتحان داشتم هیچی نخونده بودم😑 معلممونم خیلی سخت گیر بود ،قرار شد دوستم بهم برسونه🤭 از شدت استرس عرق کرده بودم اخر سر معلم خواست برگه ها رو بگیر هل شدم اسم دوستم نوشتم به جای اسم خودم😐
دیگه قیافه من و معلمم و دوستم دیدنی بود🤣🤣
🔹سلام.وقتتون بخیر..
سوتی :
یه بار با پسرم رفتیم مغازه لوازم ورزشی میخواست لباس ورزشی بخره...
پسرم: آقا لباس مسی رو میخواستم
فروشنده : چشم الان میارم و
لباس و آورد گذاشت رو میز...
من دیدم خوشرنگ نیست گفتم: آقا رنگ بندی نداره؟؟؟؟؟؟؟؟😂😂😂
🔹سلام حاجی
ی بار مامانم اومده بود پایگاه بسیج و جلوی همه دوستانم و مردها گفت: ببخشید ما از این گروهی که محمد امین ما هست راضی نیستیم. بفرستید گروه شهید زین الدین زیدان😂🤣😅
الان دوازده سال از این موضوع میگذره و همینطور دارن مسخرم میکنند
🔹سلام چندین سال پیش بود منو دختر عموم رفتیم سوپر تا آبنبات چوبی بخریم البته اون موقع هنوز تازه مد شده بود که بگن آبنبات چوبی ماهم رفتیم تو مغازه و گفتیم لیسک دارین☺️☺️☺️
حالا مرده پشتشو از ما کرد و شروع کرد به خندیدن 😂😂😂
🔹تو فکر و استرس این بودم که زودتر لپه باقلا رو بخرم و برم خونه دمی باقلا که درخواستی همسر بود درست کنم،
رفتم داخل مغازه گفتم سلام دمی باقلا دارین؟
فروشنده: 😳هاع
من: 🙂😊
فروشنده: 😐😐😐😐
باز فروشنده: 😊😊🙄 وقتی دوزاریش افتاد چی میخوام
من: 😱😦 که تازه فهمیدم سوتی دادم🥴
گفت: لپه باقلا؟ من که عمیقا هنگ کرده بودم مات و مبهوت گفتم هان؟ 😦
گفت: لپه باقلا دیگه. ازون زردا
من: 😟اهاااان بله بله از همونا میخوام.
دگه یادم نیست چجوری گرفتم و حساب کردم و اومدمتاخونه. فقط تاخونه به سوتی خودم میخندیدم 😂😂😂😂😂
الان خواننده هاتون میگن این خانم حتما تازه عروسیا تازه وارده این سوتی خفن و داده. ولی اصلا اینطور نیست.فقط از فرط خستگی زیاد و استرس متوجه حرفم و سوتیمتا چنددیقه نبودم 😂🤣😂
🔹سلام سوتیهای زیادی دادم ولی فقط یکیش اینقدر بزرگه که اسم سوتی میاد اون میاد جلو چشمم.
یبار داشتم پیامای یکی از کانالهامو چک میکردم و اونایی که باحال بود برا خواهرم فورواد میکردم
توی تلگرامم که میدونین وقتی پیامی میخایم فور بزنیم عکس پروفایل مخاطبا میاد بالا
بعد من پیامم رو ک فوروارد کردم از کانال
اومدم صفحه اصلی دیدم برا خواهرم پیام نرفته
پروفایل خواهرم و یکی از پسرای اشناهامون که از قضا خیلی جلوش خودمو میگرفتم یکی بود
حالا متن پیام چی بود👇
به عشق در نگاه اول اعتقاد داری یا یبار دیگه از جلوت رد شم
خدا و دوستام میدونن که اون روز چقد من خودزنی کردم خدا برا هیچ دختری ازین سوتیا نیاره
🔹یه سری عموم اینا میخواستن بیان خونمون اومدن زنگو زدن منم شدیدا تو فکر بودم صدای زنگو شنیدم همون طور که خیلی شدید فکر میکردم در اطاق رو باز کردم و رو به در حیاط بلند گفتم 😐الوووو😐
هیچی دیگه از صدای خنده هاشون فهمیدم کی پشت دره
🔹#چالش
سلام عیدتون مبارک🥰
بعد یه ماجرای خیلی مهم و یه دعوای اساسی مامانم میخواست خیلی جدی برادرمو راهنمایی کنه گفت اصن بیا ماشینو بفروش تا قاضِ قلیه کنده شه بره(قال قضیه کنده شه🤣🤣)
من اونقد خندیدم که همه پاشدن رفتن
🔹سلام اقای جهرمی خسته نباشید بابت داستان های جذابی که مینویسید. من نصف داستان های شمارو با رفیقام خوندم و دونه دونه دنبال بقیشون هستیم🥲 من ترنم هستم و ۱۶ سالمه و ۳ تا رفیق خیلی باحال و پایه دارم که همیشه باهامن.. یه بار که مثله همیشه رفته بودیم بیرون، رفتیم تویه پاساژ که مغازه هارو ببینیم و پاساژ بزرگی هم بود. خلاصه ما بعد از ۲ ساعت شیطنت و را رفتن و گاهی دویدن😂خسته شدیم و نشستیم کف پاساژ، من و دوتا از رفیقام نشستیم اما اون یکیمون نشست و وایساد. ما دیدیم هر کی که رد میشه با تعجب و چپ چپ نگامون میکنه😂😂یه چن تا خانم اومدن گفتن دخترا اینجا نشینین اما ما که گوش نمیکردیم مثل دوران مدرسمون پلاس شده بودیم رو زمین😂بعد از چن دیقه یهو اون رفیقم که وایساده بود گفت بچ ها نگا کنید جلوی چه مغازه ایی نشستید😳ماعم ۳تامون باهم عینه این کارتونا کله هامونو از یه جهت برگردوندیم سمت مغازه پشتمون🤣🤣🤣چشمتون روز بد نبینه تازه دیدیم جلو چه مغازه ایی نشسته بودیم اما چون شما گفتید قابل پخش باشه من نمیگم دیگ خودتون حدس بزنید😂🤣یهو ۴تامون باهم منفجر شدیم از خنده و زود ما ۳ تا بلند شدیم و دست اون یکی رفیقمون رو هم گرفتیم و بدو بدو و با خنده از پاساژ زدیم بیرون😂😂😂از خنده زیاد بیرون پاساژ نمیتونستیم خودمون و نگه داریم و ۴تامون افتادیم رو زمین از فرط خنده و فقط میخندیدیم😂که امیدوارم آشنایی چیزی اون دور و برا نبوده باشه که مارو تو اون حالت ببینه😂اینم شد یه خاطره خنده دار کنار تموم خاطره هامون.. امید وارم همه رفیقا واسه هم بمونن و رفیقای خودمم تا ابد واسم بمونن☺️
🔹سلام
این قضیه که می خوام بگم بر میگرده به دوران کرونا البته فکر نکنم آنقدر هم جالب باشه ولی خب بازهم انشالله که لبخندی به روی لبانتون بیاره
من دانش آموز دبیرستان هستم و برای رفع اشکالات کلاس های آنلاین هر از گاهی زنگ میزنیم به مدرسه تا پیگیری کنند بعد من یکبار که می خواستم زنگ بزنم داشتم صبحونه می خوردم داشت گوشی زنگ می خورد و طول کشید که جواب بدن من هم که از خدا خواسته یه لقمه گنده گذاشتم دهنم و با کیف می جویدم که یهو دیدم جواب دادن!😳😢
به سرعت هر چه تمام تر داشتم می جویدم و اون آقا ناظم بدبختمون هم هی میگفت الو بفرمایید😅😂بعد به زور و مصیبت گفتم مدرسه شهید بهشتی؟!😳(پس به کجا زنگ زدم😂😂خودشم منو خوب میشناختن😂🤦🏻♂️)
من:🌯😋
ناظم:😐😳
گفت:بله بفرمایید و منم گفتم فلانیم (همینطور داشتم نوش جان میکردم😂)و با دهن پر مشکل سایت رو گفتم و ایشون هم خدا خیرشون بده گفت حل میکنیم مشکلتون رو.
ولی دیگه تا آخر قضیه داشتم با لقمه 🌯این قدی تو دهنم حرف میزدم😂😂
#چالش