eitaa logo
استاد حاج کریم عاشوری
326 دنبال‌کننده
3.9هزار عکس
3.7هزار ویدیو
4 فایل
مسئول حوزه نمایندگی ولی فقیه در جهادکشاورزی گیلان مشاوردرامورجوانان،خانواده وازدواج فعال فرهنگی باسابقه بیش از۳۰سال قهرمان چندین دوره جهان(kickboxing) داورومربی بين المللی دان ۸کیک بوکسینگ دان ۷ MMAازکانادا کانال توسط ادمین اداره میشود @karimAshoori
مشاهده در ایتا
دانلود
8.85M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
کاش بنویسی مرا هم جزو این دل‌داده‌ها با شفق‌ها، با مؤیدها و اکبرزاده‌ها هر کسی بی‌ادعاتر بود، بالاتر نشست آبرومندند در درگاه تو، افتاده‌ها آب سقاخانه و عطر ضریح و گَرد صحن مست کردی شاعرانت را تو با این باده‌ها این غزل‌ها، این نفس‌ها، پر شد از عطر حسین بی‌‌ رگِ غیرت نمی‌خوانند شعر، آزاده‌ها با قلم‌ها، با علم‌ها، رو به میدان می‌روند همدل یاران مهدی، در صف آماده‌ها راه قم - مشهد، پس از آن: راه مشهد - کربلا با نگاه تو غزل هستند، حتی جاده‌ها کاش بنویسی رضا جان! اسم ما را هم به لطف با شفق‌ها، با مؤیدها و اکبرزاده‌ها ✍ 🔸🔸🔸🔸 @karimAshoori
ما زائران صحن تو هستیم از قدیم همسایگان شهر تو، یا سیدالکریم مِهرت به جان مردم این مُلک، جا گرفت با تو رواست، وادی ری را طلا گرفت خواندی حدیث یار و روایات دلبری با توست، نور موسوی و عطر عسکری ای با جواد، همسخن! از جود او بخوان با تشنگان نور، از آن ماهرو بخوان ای باب علم، آن دل باب‌الجوادی‌ات با ما بگو از آنچه شنیدی ز هادی‌ات از دست او، تو جام کرامت گرفته‌ای در معرفت، نشان ولایت گرفته‌ای علمت، عظیم بوده و عشقت عظیم‌تر سادات با کرم، حسنی‌ها کریم‌تر در بخشش و عطا، حسنی‌‌ها سرآمدند آیینه‌ی کرامت آل محمدند نامت گره به نام‌ حسن خورده پس تمام حاجت رواست، زائر این صحن، والسلام گفتم حسن، هوای دلم دلبرانه شد احساس شعر من، چقدَر مادرانه شد ای زاده‌ی مدینه! بخوان از هوای یاس از کوچه‌های غمزده، از قبر ناشناس باران اشک، کنج ضریحت چه دیدنی‌ست در این حریم، روضه‌، دوچندان شنیدنی‌ست عمری علم به دوش، شدی ناصر حسین باید که زائر تو، شود زائر حسین تهران بدون قبله‌ات آرامشی نداشت «این شهر، بی وجود شما ارزشی نداشت»* گشتی طبیب، تا غم دل را دوا کنیم تا خاک را به یک نظرت کیمیا کنیم در این حریم، جَلد تو شد، یاکریم ما بر ما بتاب، حضرت عبدالعظیم ما شاها! محبتت به گدایان رسیده است بگشای باز سفره، که مهمان رسیده است همسایه‌ات شدیم و چه زیباست سرنوشت روزی که همنشین تو باشیم در بهشت ✍ *تضمینی از غزل امیرحسین محمودپور 🔸🔸🔸🔸 @karimAshoori
3.12M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
قرار بود بیایی کبوترش باشی دوباره آینه‌ای در برابرش باشی نه این‌که پر بکشی و به شهر او نرسی میان راه، پرستوی پرپرش باشی مدینه، شهر غریبی برای فاطمه‌‌هاست نخواست گم شده،‌ چون قبر مادرش باشی به قم رسیدی و گم کرد دست و پایش را چو دید، آمده‌ای سایۀ سرش باشی اجازه خواست که گلدان مرمرت باشد که تا همیشه، تو یاس معطرش باشی خدا، تو را به دل تشنۀ زمین بخشید که تا بهار بیاید، تو کوثرش باشی که تا طلوع قیامت، شفاعت از تو رسد که تا رسیدن محشر، تو محشرش باشی... کرامتت، همه را یاد او می‌اندازد به تو چقدر می‌آید، که خواهرش باشی رسول گفت: که در طوس، پارۀ تن اوست نشد رسولِ سلام پیمبرش باشی خدا نخواست، تو هم با جوادِ او، آن شب گواه رنج نفس‌های آخرش باشی نخواست باز امامی، کنار خواهر خود... نخواست زینبِ یک شام دیگرش باشی ✍ 🔸🔸🔸🔸 @karimAshoori
2.18M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
ببین باید چه دریایی از ایمان و یقین باشی که همراه امیری، چون امیرالمؤمنین باشی ببین باید چقدر احساس باشد در دل شیرت که در بین زنان، تنها تو عباس‌آفرین باشی شجاعت را، شرافت را، بلاغت را، ولایت را خدا یک‌جا به تو بخشید تا اُمّ البنین باشی همه عالَم پسر دارند، تو قرص قمر داری مگر بی‌نور می‌شد مادر زیباترین باشی؟ مگر بی‌نور می‌شد در دل خورشید بنشینی؟ تمام عمر با عباس و زینب همنشین باشی * * رسیدند و فقط پرسیدی از زینب: «حسینم کو» تویی اُمّ الادب؛ آری! تو باید این‌چنین باشی پسرهای تو را کشتند، اما اِرباً اِربا نه! نبودی شاهد تکرار اکبر بر زمین باشی هوای پر کشیدن سوی «حق» داری و حق داری پس از کربُبلا سخت است که اُمّ البنین باشی ✍ 🔸🔸🔸🔸 @karimAshoori
8.86M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
باران شدم از شوق پریدن به هوایت شد کفتر بی‌گنبدِ تو، باز رهایت ای صاحب آن «جامعه‌»‌ی پر شده از عشق! خالی‌ست چرا این همه در جامعه جایت؟ گفتی:«فَتَحَ اللهُ بِکُم» پنجره وا شد گفتی:«و بِکُم یَختِم» و دل کرد هوایت کی می‌رسد آن «اَشرَقَتِ الارض» بنورت کی مست شود جامعه از جام دعایت هر نیمه‌شب از ذکر تو روشن شده عالم مَستَند ملائک همه از عطر عبایت در بزم شراب آه! بگو مستِ خدایی شاید متوکل کند این‌گونه رهایت رخصت بده یک لحظه که این پرده بیفتد تا کاخ و ستون‌هاش بیفتند به پایت وقتی که امامی و علی هم شده نامت پیداست که در سامره شاه‌َست، گدایت «اَنتم شُفَعائی» خبری بود که ما را بُرد از دل شب تا سحری پشت صدایت آه از تو چه پنهان، ... چه بگویم... فقط اکنون دست من و دامان تو و لطف خدایت ✍ 🔸🔸🔸🔸 @karimAshoori
2.19M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
شانه می‌زد تا به گیسوی علی، بنت اسد می‌شنید از هر سرِ مو: «قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَد» مست شد از عطر جاری در هوای خانه‌‌اش به! چه عطری! خوش به حال شانه و دندانه‌اش شانه می‌زد حلقه حلقه، شانه می‌زد مو به مو مو به مو، توحید حق و حلقه حلقه، سِرّ هو می‌رسند عشاق حق و حلقه بر در می‌زنند حلقه بر این در، فقط با عشق حیدر می‌زنند عالمی چون کعبه، از حیرت، دهانش باز شد با محمد، «یاعلی گفتیم و عشق آغاز شد» مانده سر در آوریم از کار این گیسو، هنوز از هزاران نکته‌ی باریک تر از مو، هنوز عاشق تیغ تو را، با هر خم ابرو چه کار؟ مست را با نکته‌ی باریکتر از مو، چه کار؟ پیچ و تاب راه عشق ، از پیچ و تاب زلف توست ﻟﻴﻠﺔ القدر، آن هزارش، با حسابِ زلف توست یا علی! دستان تو، کاری خدایی کرده است عالمی را ﻟﻴﻠﺔ الزلفت، هوایی کرده است آن صراطی را که گفت احمد، زِ مو نازکتر است در معاد عاشقان، یک تار موی حیدر است سِرّ «سُبْحانَ الَّذِی أَسْری»، شبِ گیسوی توست آیه‌ی «اِنّا فَتَحْنا»، نقش بر بازوی توست تیغِ کج، شد عاشقانت را «صِراطَ المُسْتَقیم» یک دعا ما را ست، آن هم: «يَا عَلِيُّ يَا عَظِيم» من نه آن اللهی‌ام، مولا! نه این اللهی‌ام جای من، امن است در ایمان، «امین اللهی‌»ام عاقلان در مکه، گرمِ علم و آگاهی شدند عاشقانِ وجه رب، سوی نجف راهی شدند ساقیِ بزمِ «سَقاهُم رَبُّهُم» هستی، علی‌! از همان روزی که پیمان، پایِ خُم بستی، علی! می‌‌کِشاند باز ما را عاشقی، سوی جنون در هوایت، می‌شویم «السّابقونَ السّابقون» می‌شویم السابقون، در عشقِ تو مولا! به صف می‌شویم السابقون، از شوقِ ایوان نجف ✍ @karimAshoori
1.32M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
اقرأ... بخوان هر آنچه که از او شنیده‌ای مهتاب رو! بگو که از آن سو، چه دیده‌ای؟ افسانه بود قبل تو، رویای عاشقان تو پای عشق را به حقیقت کشیده‌ای «تبت یدا»... ابی‌لهبان شعله می‌کشند تا «لا» به لب، به خرمن بت‌ها رسیده‌ای رويت سپيده‌ايی‌‌ست، که شب‌های مکه را... خالت پرنده‌ای‌‌ست، رها در سپيده‌ای اول خدا، دو چشم تو را آفريد و بعد با چشمکی، ستاره و ماه آفريده‌ای باران گيسوان تو، بر شانه‌ات که ريخت هر حلقه، يک غزل شد و هر چین، قصيده‌ای راهب نگاه کرد... وَ آرام يک ترنج افتاد از شگفتی دست بريده‌ای مستند آیه‌ها، عرق عقلِ اوّلند یا از درخت معرفت، انگور چيده‌ای آه ای نگار من! که به مکتب نرفته‌ای ای جوهر یقین! که مُرکّب ندیده‌ای بالاتر از بلندی روح‌الامین، امین! تا خلوت خدا، تک و تنها پريده‌ای حق با تو، با صدای علی حرف می‌زند سبحان ربِّنا! چه صدایی شنیده‌ای؟ دستت به دست ساقی و جایی ندیده‌ام توحید را، چنین که تو در خُم چشیده‌ای بر شانه‌ی تو رفت و کجا می‌توان کِشد عالم، چنین که بار امانت کشیده‌ای؟ دريای رحمتی و از امواج غصه‌ها، سهم تمام اهل زمين را خريده‌ای حتی کنار اين غزلت هم نشسته‌ای خط، روی واژه‌های خطايم کشيده‌ای گاهی هزار بیتِ نگفته، نهفته است محبوب من! در اشک به دفتر چکیده‌ای گفتند از جمال تو، اما خودت بگو از ‌آن محمدی که در آيينه ديده‌ای ✍ 🔸🔸🔸🔸 @karimAshoori
3.22M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
یا علی! این کیست می‌آید شتابان سوی تو؟ با قدی رعنا و بازویی چنان بازوی تو؟ او که می‌آید، تو احساس جوانی می‌کنی باز یادِ رزم و شور پهلوانی می‌کنی آمده پیش تو تا مشق سپه‌داری کند تا به سبک حیدری، تمرینِ کرّاری کند می‌زند زانو که رسمت را بیاموزد، علی! با چه شوقی، بر لبانت چشم می‌دوزد، علی! مانده‌ام در بهت شاگردی که استادش تو‌یی هم چراغ رفتن و هم نور ایجادش تو‌یی من شنیدم بارها آن اسم زیبا را، ولی چیز دیگر بود، عباسی که تو گفتی، علی! با صدایی مهربان، گفتی: بیا عباس من! تیغ را بردار، با نام خدا عباس من! نورِ چشمان علی! پیش پدر چرخی بزن شیرِ من! شمشیر را بالا ببر، چرخی بزن این چنین با هر دو دستت تیغ را حرکت بده دست چپ را هم به وزن تیغ خود عادت بده فکر کن، هر حالتی بر جنگ حاکم می‌شود دستِ چپ، عباس من! یک وقت لازم می‌شود الامان از چشم شور و تیر پنهانی، پسر! کاش می‌شد چشمهایت را بپوشانی، پسر! بی نقاب، ای جلوهٔ حسن خدادادی، نجنگ سعی کن تا می‌شود بی خـودِ فولادی، نجنگ تشنه‌ای، فهمیدم از آنجا که شیداتر شدی تا لبانت خشک شد عباس! زیباتر شدی خوب می‌دانم به فکر ذوالفقار افتاده‌ای بی قراری می‌کنی، حقّا که حیدر زاده‌ای رمزِ از جا کندنش یادت بماند «یا علی»‌ ست آخر این «لا سَیف» وقفِ «لا فتی الا علی» ‌ست رزم عباس و علی، به به! چه رزمی می‌شود! ساقی و سقا کنار هم، چه بزمی می‌شود! مثل اینکه باز دستی آشنا، در می‌زند سرخوشی با من؛ ولی این دست خوشتر می‌زند خواهشت را از نگاهت خوانده‌ام؛ باشد! برو درس اینجا ختم شد؛ دیگر حسین آمد، برو ✍ 🔸🔸🔸🔸 @karimAshoori
مرگ از چشم شما، نیستی و نابودی‌ست مرگ را لشکر کرار، به بازی گیرند پیش محبوب، به خون غلت‌زنان، می‌رقصند زنده‌گانِ نفَس عشق، مگر می‌میرند؟ هر که افتاد، به پا خاست ز خونش، سروی این عَلم رفت، از این دوش، به دوشی دیگر دُور، در حلقه‌ی مستان، به تسلسل آمد جام بگرفت سواری، به خروشی دیگر فتح، «آن»ی ست، در آن سوی «متی نصرالله» نصر با ماست، ببین: ما همه نصرالله‌یم اُحدی هست، ولی شور اَحد، در رگ ماست خیبری، با مدد از شیر خدا می‌خواهیم مست یاریم، اگر گفت: بمان، می‌مانیم حکم اگر داد، نفس تا برسد، می‌جنگیم ما غیوریم، ولی قلب صبوری داریم مالکیم، اذن ز مولا برسد می‌جنگیم می‌رسد قصه به مو، کار ولی دست خداست شادی حرمله‌‌ها، مرحله‌ای کوتاه است آن چه می‌ماند و باقی‌ست، فقط وجه الله آن چه بالاست، فقط پرچم حزب الله‌ است با "ولی" باش، که در پیچ و خم گردنه‌ها مرزِ بین شرف و بی‌شرفی، باریک است دلْ قوی دار، که هنگامه‌ی غربال رسید شب نریزد به دلت شک، که سحر نزدیک است ✍ 🔸🔸🔸🔸 @karimAshoori
5.9M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
به نگاه تو، خدای تو، اشارت می‌کرد نور را، سوی دو چشم تو، هدایت می‌کرد ماه اگر ذکر به لب، گِرد زمین می‌چرخید صورت ماهِ تو را، داشت زیارت می‌کرد دهمین بار، هوالحق متجلی شده بود  چارمین بار، علی بود، امامت می‌کرد درد را نسخه‌ی خال تو، شفا می‌بخشید عاشقان را پرِ شال تو، شفاعت می‌کرد «و بِکُم عَلَّمَنا الله» تو می‌خواندی و آه! آه! از آن شهر، که بی‌قبله، عبادت می‌کرد  متوکل، به تماشای شرابت آورد به دل مست تو، از بس که حسادت می‌کرد و نفهمید که مستی اثری بود، که داشت با نگاه تو، به هر ذره سرایت می‌کرد «از صدای سخن عشق ندیدم خوشتر» وقتی از پنجره‌‌ی شوق، صدایت می‌کرد  کوه، هر صبح، به صبر تو، سلامی می‌‌داد ماه، هر شب، به رُخت، عرض ارادت می‌کرد خاک ایران من از عطر تو، پر شد وقتی سید عارف ری، از تو روایت می‌کرد مهدی‌ات، حضرت هادی! سفرش طول کشید کاش می‌آمد و با عشق، قیامت می‌کرد کاش می‌آمد و با صوت تو، با لحن علی خط به خط، «جامعه» را، باز تلاوت می‌کرد ✍ 🔸🔸🔸🔸 @karimAshoori
6.96M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
رفتی و این ماجرا را تا فصل آخر ندیدی عبّاس من! دیدی امّا مانند خواهر ندیدی آن صورت مهربان را، محبوب هر دو جهان را وقتی غریبانه می‌رفت بی‌یار و یاور ندیدی آری در آوردن تیر بی‌دست از دیده سخت است امّا در آوردن تیر از نای اصغر ندیدی حیرانی یک پدر را با نعش نوزاد بر دست آن بُهت و ناباوری را در چشم مادر ندیدی شد پیش تو ناامیدی تیر نشسته به مشکت مثل من اطراف عشقت انبوه لشکر ندیدی بر گودی گرم گودال خوب است چشمت نیفتاد چون چشم ناباور من دستی به خنجر ندیدی دلخونی اما برادر، دلخون‌تر از من کسی نیست آخر تو بر خاک صحرا، مولای بی‌سر ندیدی قلبت نشد پاره پاره، آن‌شب میان خرابه آنجا سر یک پدر را در دست دختر ندیدی... ✍️ 🔸🔸🔸🔸 @karimAshoori
❣ مولای مهربان من ...🌺❤️ بابای مهربان همه ، مهدی جان✋🏻♥️ منتظر مانده زمین، تا که زمانش برسد صبح، همراه سحرخیز جوانش برسد خواندنی‌تر شود این قصه؛ از این نقطه به بعد، ماجرا تازه به اوج هیجانش برسد پرده‌ی چاردهم وا شود و ماه تمام، از شبستانِ دو ابروی کمانش برسد لَيلةُالقدر، بیاید لبِ آیینه‌ی درک مَطلَعِ‌الفجر، به تأویل و بیانش برسد رو کُنَد سوی رُخش، قبله‌نمای دل ما قبل از آن‌روز که از قبله نشانش برسد نامه داده‌ست، ولی شیوه‌ی یوسف این‌ست: عطر او، زودتر از نامه‌رسانش برسد خامِ خود بود و به این فکر نمی‌کرد جهان بی‌تماشای تو، جانش به لبانش برسد شد جهنم همه‌‌ی شهر ولی شیخ نشَست تا به اذکار مفاتیح جَنانش برسد "یوسفش را، به زر ناسره بفروخته بود" نام تو، گشت دکانش که به نانش برسد یار تو اوست، که بی‌واهمه، در راهِ طلب، می‌دود سوی تو هرقدْر توانش برسد ای بهارانه‌ترین فصلِ خداوند! بیا تا که این عالَم دل‌مرده، به جانش برسد عقلْ عاشق بشود، فلسفه، شاعر بشود، تا که از نور تو، جامی به دهانش برسد عشق، در عصر تو از حاشیه بیرون برود عدل، در عهد تو پایانِ خزانش برسد ظهرِ آن روز بهاری چه نمازی بشود، که تو هم آمده باشی و اذانش برسد ✍ تعجیل در فرج مولایمان صلوات 🤲 🌹 🕊 💐 💔 🌷 ‌‌‌🔸🔸🔸🔸 @karimAshoori