📒سفر نوشت یکی از همراهان اربعینی کاروان کریم اهل بیت(ع)👇
🌸[بسمالله]
|یاجابرَالعَظمِالکسیر♡|
✅این سفر هم، با تمام خوب و بدش، سَهل و سختش، خوش و ناخوشش، نشست در دفتر خاطراتِ دلها؛ دلهایی که به هم گِره خورده بود، تا گُم نشود. گِرِهی از جنس روسری خانم #الماسیها:)
و دستهایی خسته شد، مخصوصا موقع آوردن چند کوله، به وقت خرابیِ چرخ دستی:) و پاهایی که کشید خودش را روی زمین؛ گاهی شکسته، گاهی تاول زده، گاهی هم ناسازگار با دمپاییهایِ نو !)
🔹در این مسیر، حساب و کتابِ همه چیز فرق میکرد؛
حتی تابلوی راهنما (به قولِ آقای #عسکری : کفگیر😄) که گاهی میشد هادیُ الطریق و گاهی میشد باد بزن :)
حتی وقتی میانِ آن همه ساندویچ جوجه، لقمهی #محمدمهدی، نان و پنیر از آب در میآید. و حتی مجازاتی که بهایش شد علمداریِ دختران :)
🔸اربعین درس زندگی شد برایِ ما؛
که بیشتر مراقب هویتمان باشیم، و پاسپورت ورود به بهشت را دورِ گردن بیندازیم، تا در موکبهای دنیایی گُمَش نکنیم. چرا که همیشه آقای #گودرزی نیست تا به ما تذکر بدهد، یا آقای #عسکری نیست که همراهمان دنبالش بگردد :)
🔹درس زندگی که به ما ثابت کرد میشود، با نسبتهای مختلف پا در این مسیر گذاشت :) و میشود که مدیر کاروان بود و با صبوری پابهپایِ آخرین نفر آمد :) و همچنین فهمیدیم که آدمیزاد چقدر قابلیت دارد؛ آنقدر که چرخِ چرخدستیِ نو را بشکند!)
آنقدر که مای حارِد😁 نصیبش شود!)
و آنقدر که برای ناهار به فاصولیه پناه بیاورد :)
🔸در ادامه نمینویسیم از قرارهای بیقرار و از کَلکَلهای بیحساب👨🦯.
😍خلاصه که با چفیههای سبز روحمان تازه شد و با چفیههای طلایی، درخشیدیم در عرش✨
و با عطرِ بچههای عراقی، نسیم شدیم لابهلایِ نوایِ مداحی، و ماندیم در کوچه پس کوچههایِ نجف...❤️🩹
< انشاءالله که خداوندِ مجید و سبحان، مارا از محسنین قرار بدهد، و در مسیرِ مهدویت، صفایی مهدی پسند و حسینینسب، عنایتکند😉🤲 >
م.سادات. مهدوی
🔹🔸به ما بپیوندید👇
https://eitaa.com/joinchat/769917693Cacb207ae15