eitaa logo
مؤسسه کریمه آل رسول(سلام اللّه علیها)
742 دنبال‌کننده
6.6هزار عکس
3.4هزار ویدیو
120 فایل
💠 تقدیر شده به عنوان مؤسسه برگزیده کشور 💠با بهره‌مندی از بهترین اساتید کشوری و بین‌المللی 💠با ۱۲ سال تجربه موفق در برگزاری دوره‌های تربیت مربی و دوره های آموزش عمومی مدیر کانال: @zaerkarimeh 🍁sapp.ir/karimehalrasool 🍁eitaa.com/karimehalrasool
مشاهده در ایتا
دانلود
🔰حاج اسماعیل دولابی فرمود: "حر بن ریاحی"اولین کسی بود که آب را به روی امام بست و اولین کسی شد که خونش را برای او داد. "عمر سعد" هم اولین کسی بود که به امام نامه نوشت و دعوتش کرد واولین کسی شد که تیر را به سمت او پرتاب کرد! وقتی حال خوبی داری يادت نرود “عاقبت به خيری‌ات” را بطلبی.
📢 ویژه ۲۸ مرداد ✏️ روایت حضرت آیت‌الله خامنه‌ای از دوران ملی شدن صنعت نفت تا کودتای ۲۸ مرداد ۳۲ 🔍 برگرفته از ۳۴ سخنرانی رهبر انقلاب 🔹 درس و عبرت - صنعت نفت ایران در سال ۱۳۲۹ با محوریت آیت‌الله کاشانی و دکتر مصدق و خواست مردم از استعمار انگلیس خارج و ملی می‌شود و پس از آن نخست‌وزیریِ دولت ملی بنام مصدق رقم می‌خورد. نهضت ملی با همه‌ی موفقیت‌ها ناگهان با استعفای دولت مصدق و بر سر کار آمدن قوام السلطنه و خطر بازگشت سلطه‌ی انگلیس بر نفت ایران مواجه می‌شود. آیت‌الله کاشانی بار دیگر مردم را به صحنه می‌آورد و نخست‌وزیری مجدد دکتر مصدق را فراهم می‌کند. اما این‌بار مصدق با آیت‌الله کاشانی سر ناسازگاری و اختلاف سرمیدهد و به خانه‌نشینی کاشانی منجر میشود. مصدق در مقابله با شکایتها و افزون‌خواهی‌های انگلیس نسبت به نفت ایران به آمریکا اعتماد میکند و این‌بار نوبت آمریکاست که پاسخ اعتماد مصدق را با ایجاد کودتا و سقوط دولت ملی او بدهد. 🔹 آنچه در این مطلب آمده است روایت تاریخی حضرت آیت‌الله خامنه‌ای از زمینه‌های شکل‌گیری اعتراض مردمی به استعمار نفت توسط بیگانه تا ملی شدن صنعت نفت، قیام ۳۰ تیر و کودتای ۲۸ مرداد ۳۲ است. در این مجموعه از ۳۴ سخنرانی رهبر انقلاب طی سال‌های ۱۳۵۹ تا ۱۴۰۲ استفاده شده است. 🗓 سالروز کودتای ۲۸مرداد۱۳۳۲ 🔍 khl.ink/f/52221
14.98M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
شباهت قرآن و امام حسین علیه السلام از زبان عالم اهل تسنن 🎙مرحوم حاج آقا فاطمي نيا رحمة الله علیه
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
✨﷽✨ 🥀ياد بود شهيد والامقام نوجوان قربان شيخ نظری 🥀 🏴🏴🏴نود ونهمین جلسه هفتگی قرآن کریم همراه با عزاداری و روضه خوانی امروز در حسینیه شهيد صالحی نیا شد🏴🏴🏴 ۱۴۰۳/۵/۲۹
🌹به نام شهید والا مقام علی بیانی باسلام اردوی تفربحی یک روزه به جنگل قرن آباد و امامزاده طیب 🌿بازی و سرگرمی و مسابقه 🌿اجرای سرود توسط قران اموزان 🌿بازدید حاج اقای مظفری و همراهان محترم وگفتگو واجرای مسابقه با قران اموزان باتشکر لیلا ملک 1403/5/23
✨️ داستانی بسیار جالب ✨️ 💠 شش توصیه امام زمان ارواحنا فداه 💠 💠 به آیت الله مرعشی:💠 حتما در ادامه داستانش را بخوانید. 1️⃣ غافل نشدن از تلاوت قرآن 2️⃣ ترک نکردن زیارت امامزادگان 3️⃣ نیکی به والدین 4️⃣ نماز شب 5️⃣ زیارت سیدالشهدا 6️⃣ احترام به ذریه امير المؤمنين 🍀 اصل داستان 👇👇👇 نیمه مرداد بود. دلتنگ پدرم شده بودم. مدارس هم تعطیل بود. با خودم گفتم پیش از رفتن به نجف به زیارت سید محمد فرزند امام هادی و عموی امام زمان بروم. خودتان می‌دانید که آن وقت سال بیابان‌ها جلوه‌ای از جهنم اند. شب راه افتادم تا قبل از گرم شدن هوا به حرم رسیده باشم. مدتی که گذشت، متوجه شدم که در بیابان گم شده‌ام. گوشه‌ای نشستم تا هوا قدری روشن شود. نماز صبح خواندم. خورشید که طلوع کرد سرگشته در بیابان راه می‌رفتم بدون آن‌که بدانم به کدام سو می‌روم. هرجا نگاه می‌کردم بیابان بود. باد گرم می‌وزید و رمل در چشم‌هایم می‌رفت و آفتاب گردنم را می‌سوزاند. تمام تنم خیس بود و آب بدنم از شدت تعرّق تمام شده بود. تشنگی طوری بر من غلبه کرد که چشمانم تار شد و با صورت به زمین افتادم. دیگر نایی نداشتم چشم‌هایم را بستم و فقط صورت پدرم را مجسّم می‌کردم. داشتم از دنیا می‌رفتم بی آنکه پدرم را دیده باشم. با خودم گفتم زندگی‌ام چقدر کوتاه بود! فقط ۲۲ سال... چیزی نفهمیدم تا این‌که حس کردم نسیم خنکی صورتم را نوازش می‌کند. چشم باز کردم. مرد عربی کوزه‌ای پر از آب خنک و گوارا بر دهانم گذاشت. گویی شراب طهور می‌نوشم. حالم که جا آمد، مرد عرب سفره‌ای مقابلم باز کرد. سه قرص نان ارزن داخل سفره بود گفت: «سید بلند شو لقمه‌ای بخور.» تکه‌ای نان به دهانم گذاشتم. هنوز متوجه اطراف نبودم. اندکی که گذشت مرد عرب گفت: برخیز و در این نهر خودت را شست وشو بده.» با صدای کم رمقی گفتم: «اگر اینجا نهر آب بود، من به حال مرگ نمی‌افتادم. نهر آب وسط این بیابان؟» گوش تیز کردم صدای آب به گوشم می‌خورد. رو برگرداندم. نهر آب پشت سرم بود. با تعجب به مرد عرب گفتم: چطور می‌شود که من این نهر را ندیدم و از شدّت تشنگی تا مرز هلاکت رفتم؟ مرد عرب گفت: بلند شو در نهر، آبی بر بدنت بزن.» پایم را داخل نهر گذاشتم. آب خنک از روی پایم می‌گذشت. انگشت‌های پایم را در آب تکان می‌دادم و خدا را شکر می‌کردم که از مرگ نجاتم داده است. از فصاحت لهجۀ مرد فهمیدم شخص باسوادی است و طبق عادت که از هر شخص صاحب علمی می‌خواهم چیزی به من بیاموزد، شروع کردم به سؤال پرسیدن. پاسخ سؤال‌هایم را داد و بعد گفت: «سید مباد درس خواندن تو را از تلاوت قرآن غافل کند. آفرین بر تو که بر زیارت امامزادگان اهتمام داری. این کار را ترک نکن.» من انگشت‌هایم را در آب تکان می‌دادم و غرق در لذت بودم. مرد عرب گفت: سید به والدین، چه زنده و چه مرده، نیکی کن و نماز شب را فراموش نکن. گفتم: «ان شاء الله که عامل باشم به نصایح شما.» بار دیگر گفت: سفارشت می‌کنم به زیارت سیدالشهدا و احترام به ذریه امير المؤمنين. راستی سید کجا می‌خواستی بروی؟گفتم: زیارت امامزاده سید محمد. مرد عرب گفت همین جاست. نگاه کردم، بقعه سید محمد در چند قدمی من بود. ناگهان به ذهنم خطور کرد زمانی که بی حال شدم تا چشم کار می‌کرد اطرافم بیابان بود. به محض خطور این فکر دیگر مرد عرب را ندیدم. منبع: کتاب شهاب دین ص ۶۸ و ۶۹ 🍀 با هم به کانال فریادگاه بیایید 👇 https://eitaa.com/faryadgah
به نام خدا علیه السلام 🥀یادبود شهید عباسعلی زنگانه اردوی تفریحی یک روزه در پارک شهدای محله جنگلده به منظور انگیزه سازی گل دخترای کلاس حفظ 🥀حلقه شهید شریف زاده و شهید حسن زنگانه 🌿بازی در محیط پارک 🌿همخوانی دخترای گل کلاس فصیح خوانی 🌿پرسش و پاسخ کلاس حفظ جزء ۱ در محیط پارک با همکاری پایگاه حضرت زهرا سلام الله علیها با تشکر سمانه زنگانه ۱۴۰۳/۵/۲۴