سوپ شلغم - @mer30tv.mp3
3.95M
#قصه_شب
🔹️سوپ شلغم
بزرگترین کانال کارتون انیمشین ایتا
ڪارتـــونـی🌻🌿
✨ ∩_∩
(„• ֊ •„)💚
┏━━━∪∪━━━┓
💚 ✨
┗━━━━━━━━━┛
🎥 @kartoonanime 🎬
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#نقاشی
🔹️قو
بزرگترین کانال کارتون انیمشین ایتا
ڪارتـــونـی🌻🌿
✨ ∩_∩
(„• ֊ •„)💚
┏━━━∪∪━━━┓
💚 ✨
┗━━━━━━━━━┛
🎥 @kartoonanime 🎬
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#کلیپ
🔹️انیمیشن روز دعا
بزرگترین کانال کارتون انیمشین ایتا
ڪارتـــونـی🌻🌿
✨ ∩_∩
(„• ֊ •„)💚
┏━━━∪∪━━━┓
💚 ✨
┗━━━━━━━━━┛
🎥 @kartoonanime 🎬
9.27M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#کلیپ #قرآن دانا 👆👆
بزرگترین کانال کارتون انیمشین ایتا
ڪارتـــونـی🌻🌿
✨ ∩_∩
(„• ֊ •„)💚
┏━━━∪∪━━━┓
💚 ✨
┗━━━━━━━━━┛
🎥 @kartoonanime 🎬
noroz song.mp3
3.28M
🎧 آهنگ عمو نوروز
#نوروز #عید_نوروز
بزرگترین کانال کارتون انیمشین ایتا
ڪارتـــونـی🌻🌿
✨ ∩_∩
(„• ֊ •„)💚
┏━━━∪∪━━━┓
💚 ✨
┗━━━━━━━━━┛
🎥 @kartoonanime 🎬
34.25M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 کارتون سینمایی فهرست مقدس
📼 بخش اول
#کارتون #فهرست_مقدس #سینمایی
بزرگترین کانال کارتون انیمشین ایتا
ڪارتـــونـی🌻🌿
✨ ∩_∩
(„• ֊ •„)💚
┏━━━∪∪━━━┓
💚 ✨
┗━━━━━━━━━┛
🎥 @kartoonanime 🎬
29.85M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 کارتون سینمایی فهرست مقدس
📼 بخش دوم
#کارتون #فهرست_مقدس #سینمایی
بزرگترین کانال کارتون انیمشین ایتا
ڪارتـــونـی🌻🌿
✨ ∩_∩
(„• ֊ •„)💚
┏━━━∪∪━━━┓
💚 ✨
┗━━━━━━━━━┛
🎥 @kartoonanime 🎬
30.48M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 کارتون زیبای شهر موشکی
📼 قسمت سوم : کادوی دانشمندان کوچک
🇮🇷 بچه ها ! با هم این کانال و تبلیغ کنیم
#کارتون #شهر_موشکی
بزرگترین کانال کارتون انیمشین ایتا
ڪارتـــونـی🌻🌿
✨ ∩_∩
(„• ֊ •„)💚
┏━━━∪∪━━━┓
💚 ✨
┗━━━━━━━━━┛
🎥 @kartoonanime 🎬
50.66M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 کارتون زیبای #شهر_موشکی
📼 قسمت چهارم : تله برای جاسوس
بزرگترین کانال #کارتون #انیمشین ایتا
ڪارتـــونـی🌻🌿
✨ ∩_∩
(„• ֊ •„)💚
┏━━━∪∪━━━┓
💚 ✨
┗━━━━━━━━━┛
🎥 @kartoonanime 🎬
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#کلیپ
🔹️سرودکودکانه زیبا #امام_زمان علیه السلام.
بزرگترین کانال کارتون انیمشین ایتا
ڪارتـــونـی🌻🌿
✨ ∩_∩
(„• ֊ •„)💚
┏━━━∪∪━━━┓
💚 ✨
┗━━━━━━━━━┛
🎥 @kartoonanime 🎬
9.69M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#بازی
🔹️این بازی رو با دربطری هم میشه انجام بدین😀
بزرگترین کانال کارتون انیمشین ایتا
ڪارتـــونـی🌻🌿
✨ ∩_∩
(„• ֊ •„)💚
┏━━━∪∪━━━┓
💚 ✨
┗━━━━━━━━━┛
🎥 @kartoonanime 🎬
#داستان
🔹️روباه_دم_بریده
قسمت اول
یکی بود یکی نبود؛ زیر گنبد کبود، توی یک جنگل سبز، حیوانهای زیادی با هم زندگی میکردند. میدونی چه حیوانهایی تو جنگل زندگی می کنن؟
آره درست فهمیدی! شیر، پلنگ، گرگ، آهو، روباه، خرگوش، زرّافه... نمی دونم، خیلی زیاده دیگه، از مورچه ریزه میزه بگیر تا فیل گنده.
حالا بچهها، شما حدس میزنید داستان ما در مورد کدوم حیوونه؟ فکر کنم از اسم کتاب فهمیده باشید که داستان ما درمورد روباهه.
یه خونوادهی سه نفری روباه، توی جنگل باهم زندگی میکردند:«آقا روباه، مامان روباه و بچه روباه.»
این بچه روباه از بس تو جنگل فضول بود و فسقلی، بهش میگفتن «فلفل بلا» این فلفل بلا، خیلی شیطون بود واکثر بچههای حیوانها را تو بازی اذیت میکرد؛ یا اگر زورش میرسید، کتک میزد. وهمیشه دعوا راه میانداخت. هر چه باباش اونو نصیحت میکرد، فایدهای نداشت که نداشت.
آقا روباهه، به فلفل بلا گفته بود، بدون اجازه از خانه و جنگل خارج نشود؛ اما این فلفل بلا، یه روز با بچه گرگه که بهش تو جنگل «پشمالو» میگفتند، یواش یواش از جنگل خارج شدند.
هرچه پشمالو گفت، اگه از جنگل خارج بشیم، خطرناکه! نباید به روستا نزدیک بشیم. آدمها دشمن ما هستند وما را میکشند، اما این حرفها تو گوش فلفل بلا نرفت که نرفت.
هردو شنیده بودند که یه دِه کوچک، کنار جنگل است و پدر فلفل بلا، بارها از مزرعهی کنار روستا و خانه بی بی کوکب، مرغ دزدیده بود و برای فلفل بلا تعریف کرده بود. فلفل بلا از پدرش شنیده که خانه بی بی کوکب از خانه های اهالی روستا کمی جدا بود. بیچاره پیره زن، تنها زندگی میکرد واز همه مهمتر، سگ هم نداشت!
فلفل بلا به پشمالو گفت، با اون آدرسی که توی ذهنم دارم، فکر کنم اون خونه که از ده کمی فاصله داره، شاید خانه بی بی کوکب باشه.
آره، درست حدس زده بود؛ خانه بی بی کوکب بود. همون پیره زنی که از دست آقا روباهه به ستوه آمده بود، رفته بود شهر و یه تله خریده بود.
نمیدونم میفهمید تله چیه یا نه؟ تله از یک آهن بزرگ و فنردار که مقداری غذا روی آن می گذارند، ساخته شدهاست تا حیوانها بخواهند غذا را بردارند، فنر آزاد میشود؛ خلاصه حیوان، در دام تله گیر میافتد.
بچه روباه فضول قصهی ما، همراه با بچه گرگ بیخبر از همه جا، به مزرعه بی بی کوکب نزدیک و نزدیکتر شدند. بی بی کوکب هم تله را در مسیر راه گذاشته بود و مقداری گوشت تازه هم روی تله قرار داده بود. از مسافتی، بوی گوشت تازه به مشام هر دوشان رسید.
فوری نزدیک شدند. چشمشان که به گوشت افتاد، فلفلبلا فکری کرد و پیش خودش گفت: حقّهای به کار بگیرم تا همهی گوشتها مال خودم بشه و تنهایی اونو بخورم! الکی با صدای بلند فریاد زد: سگ، سگ، سگ! چندتا سگ دارن میان!
بیچاره پشمالو که ترسیده بود، پا به فرار گذاشت و بچه روباه خودش را سریع به گوشت رساند؛ اما موقعی که گوشت را روی یک تکه آهن با اون شکل و شمایل دید، براش عجیب بود. پشمالو که بیخبر از همه جا بود، مانند برق و باد داشت فرار می کرد.
فلفل بلا نزدیک شد، میخواست گوشت را با دندان بگیرد و فرار کند، اما یک دفعه ناقلا فهمید که کاسهای زیر نیم کاسه هست و حس ششم او اعلان خطر میکرد!
خلاصه از یک طرف چشمش به گوشت تازه افتاد، آب دهانش سرازیر شده بود و زبان دور دهان می چرخاند، از طرف دیگر اون حقه باز کوچولو، احساس خطر میکرد. کمی فکر کرد، خودش را عقب کشید تا با دم بلندش گوشت را لمس کند؛ اگراحساس خطر نکرد ومشکلی پیش نیامد، گوشت را به دهان بگیرد و فرار کند. با دمش، یواش گوشت را لمس کرد. انگار خبری نبود. سریع برگشت تا گوشت را به دندان بگیرد؛ اما بازهم تا چشمش به فنر افتاد احساس خطر کرد و گفت این بار با دم خودم محکم به گوشت می کوبم! بچه گرگ یا همان پشمالو که دور شده بود، داشت از پشت درختی تماشا می کرد و برایش عجیب بود که بچه روباه چرا فرار نمیکنه و تازه فهمیده بود که فلفل بلااو را فریب داده است. ویواش یواش داشت به سوی فلفل بلا بر میگشت.
ادامه قصه_فردا ☺️
بزرگترین کانال کارتون انیمشین ایتا
ڪارتـــونـی🌻🌿
✨ ∩_∩
(„• ֊ •„)💚
┏━━━∪∪━━━┓
💚 ✨
┗━━━━━━━━━┛
🎥 @kartoonanime 🎬