دنت بیشتر اعصاب خورد می کند.
سرم را انداختم پایین و با مظلومیت ظاهری ای گفتم: چشم. نگاهت نمی کنم.
پلیتیکی که زدم موفقیت امیز بود. سر جایش نشست و دست هایم را توی دستش گرفت و گفت: یه دونه اجی من چی میخواهد که صداش در نمیاد؟
سرم را بلند کردم و نگاهش کردم. تا ان موقع چشم هایش را ندیده بودم. سرخ سرخ بود. بغضی که بی وقت و بی علت امد سراغم باعث شد اشک هایم روی صورتم راه بیفته. بی طاقت سرم را به سمت خودش کشید و در اغوش گرفت.
_ چرا گریه می کنی؟ می دونی که چقدر دوستت دارم. اصلا غلط کردم دیروز سرت داد زدم. ببخشید. گریه نکن دیگه.
_ بردی..ا ...من...من...
_ تو چی؟ تو چی عزیزم؟ بگو!
چی می گفتم؟ می گفتم تنها شدم؟ می گفتم عاشق دوستت شدم ولی نمی دوانم اون اصلا من و دوست دارد یا نه؟ می گفتم میخوام بدونم تیام کسی را دوست دارد یا نه؟ وای...چه گیری کردم ااا.
صورتم و پاک کردم و گفتم: هیچی. چیز جدی ای نیست. ببخشید ناراحتت کردم. دلم برای مامان تنگ شده.
_ میخوای اخر این هفته را بریم تهران؟
_ بهتر از این نمیشه.
خدایا پرت تر از من هم افریدی؟ یاشار دارد فردا میاد اینجا ما اخر هفته کجا بریم؟ اما بهتر از این نمیشه. تا الان به بردیا نگفتم از الان هم نمیگم. فردا سوپش میریزونم.
نهارم را دیگه گرم نکردم. هول هولکی خوردم و به اتاقم پناه بردم. توی این مدتی که ترانه امده بود خیلی از درس هایم روی هم انباشته شده بود.
***
صبح ساعت پنج و خورده ای بود که برای گوشیم اس ام اس اومد.
_salam azizakam. Pasho namazet o bekhoon.
هرچی فکر کردم شماره برایم اشنا نبود. دوباره با خودم تکرار کردم:0936....!نخیر. مطمئن بودم که یک همچین شماره ای نمیشناسم. بی خیالش شدم و دوباره خوابیدم. کمتر از پنج دقیقه گذشت که دوباره یک اس ام اس امد. دیگه نتونستم خودم و کنترل کنم و یکی از اون فحش ناموسی هایم را نثارش کردم.
_ salam jigare man…chetori? Ghablana ke namaz khoon boodi.baraye hamin goftam labod alan bidari dge. Khastam begam man rah oftadam….yashar.
پس یاشار بوده. مرض دارد. نمی توانه از همان اول درست خودش را معرفی کند. امدم جوابش را بدم که نگاهم به شماره اش افتاد. شماره ای که یاشار ازش اس داده بود همراه اول بود نه ایرانسل. ولی اون شماره 0936 بود.پس ان نمی تواند که یاشار باشه. بی خیال شدم و جواب یاشار را دادم.
_ بردیا...
_ هان؟
_ بی ادب هان چیه؟
_ چی میخوای باران؟
_ من را می بری یونیور؟
_ نچ...نمی برم. این دانشگاه شما هم برای ما دردسری شده هاااا.
_ خودت میگی نمیخواهد این مسیر را تنها بری.
_ برو به تیام بگو ببرتت.
این یکی هم که بدتر از من همیشه ی خدا پرته:
داداش من تیام الان توی و توی تهران توی تختش دارد هفت تا پادشاه را خواب می بیند. تیام کجا بود.
_ اه...نمیذاره بخوابم. سوئیچ توی جیب کت کتون یشمی است. بردار برو.
با تردید گفتم: ماشین امروز پیش من بماند؟
_ اره...اره. فقط برو بگذار بخوابم.
قبل از اینکه خواب از سرش بپره و پشیمان بشه سوئیچ را برداشتم و پریدم بیرون. سریع شماره ی الهه را گرفتم...بعد از چند بوق بالاخره برداشت.
_ الو...سلام خانم بی معرفت.
_سلام تپلی من
_ به من نگو تپل. انقدر گفتی تپل که دارم جدی جدی فکر می کنم که تپل شدم.
ماشین و از پارکینگ بیرون اوردم و پیاده شدم. حین اینکه در ماشین را می بستم گفتم:
تپلی دیگه. باور شدن ندارد که. الهه کجایی ؟
_ توی خانه. دارم اماده می شوم که برم دانشگاه.
_ خانه باش تا بیام دنبالت.
_ ای جان...فعال شدی دختر.
_ از صدقه سری داداشیمه. امروز ماشین را داده دست من.
_ الهی من قربون بردیا جونم بشم...ماهه...ماه.
_ خب حالا..من روی داداشم غیرت دارما...اومدم. بای...
وقتی رفتم دنبال الهه دم در تا خواستم میس بندازم روی گوشیش که بیاد بیرون یک اس ام اس امد...همان لحظه اقا کامران هم امد بیرون. بی خیال اس ام اس شدم و گوشی را پرت کردم روی داشبورد و پیاده شدم. اخر این گوشی از دست من فسیل میشود.
_ سلام اقا کامران...
مثل همیشه لبخندی به لب اورد و جواب داد.: سلام باران جان. خوبی بابا؟
_ ممنونم...شما خوبین؟
نگاهی به پشت سرم انداخت و بدون اینکه جواب سوالم را بدهد گفت: مبارک باشد...خوشگله.
نگاهی به آردی بردیا کردم و گفتم: مال بردیاست. امروز دست من بود گفتم بیام دنبال الهه با هم بریم. همچین خوشگل هم نیست.
دوباره راهی که امده بود و برگشت و زنگ ایفون را زد.: لیلا خانم به الهه بگو بیاد باران جان امده دنبالش.
بعد رو کرد به من و گفت: پس بگو چرا این دختر ما بر خلاف همیشه که تا حسام می گفت میخوای برسونمت از خداش بود و می پرید توی ماشین امروز دست رد زد به سینه اش.
مخم سوت کشید. ای الهه ی بی معرفت. یعنی هر روز الهه با حسام می امد؟ یعنی اوکی را داده بود؟ پس چرا به من نگفت؟ سعی کردم به روی خودم نیاورم. لبخندی زدم و به در خیره شدم. ال
15.46M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎞| نماهنگ بسیار زیبا
⚜بی هَمگان به سر شود، بی تو به سر نمیشود...
🌀همخوانی موزیکال و شاد ویژه نیمه شعبان
🌼به مناسبت ولادت باسعادت منجی عالم بشریت، حضرت امام زمان(عج)
#امام_زمان
#نیمه_شعبان
➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖
⭕Join 👉 @kashkolhaji
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📲 #استوری |
🌺 #میلاد_امام_زمان(عج)
#3_روز_تا_نیمه_شعبان🌺
پیشاپیش #میلاد_امام_زمان(عج) مبارکباد😍
پایگاه فرهنگی بصیر را به دوستان و آشنایان خود معرفی کنید
➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖
⭕Join 👉 @kashkolhaji
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
خاطره عجیب حجت الاسلام عالی درباره مقام معنوی شهید بُرنسی و رابطه ایشان با حضرت زهرا سلام الله علیها
به مناسبت سالروز شهادت شهید عبدالحسین برونسی
➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖
⭕Join 👉 @kashkolhaji
🌠☫﷽☫🌠
رحلت آیت الله علویگرگانی
🛑⚫️ انا لله و انا الیه راجعون
🔹 روح بلند و ملکوتی مرجع عالیقدر جهان تشیع، حضرت آیت الله علوی گرگانی به ملکوت اعلی پیوست.
۱۲ #ماه_شعبان ۱۴۴۱
#امام_زمان تسلیت🏴
فتــ🇺🇸ـنـــ🇬🇧ــ️ـه
╲\╭┓
╭🌺🍂🍃
┗╯\╲
╔═••⚬🇮🇷⚬••══╗
@SiasatoDianat
╚══••⚬🌍⚬••═╝
1_1060154224.mp3
1.39M
🕋 اذانی ملکوتی با صدای شهید باکری
🌏 #نشر_حداکثری_با_شما
🌐 پایگاه جامع سخنرانی مذهبی
➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖
⭕Join 👉 @kashkolhaji
♨️ اطلاعیه شماره یک
بسم الله الرحمن الرحیم
وَبَشِّرِ الصَّابرِینَ الَّذینَ إِذَا أَصَابَتْهُمْ مُصِیبَهٌ قَالُوا إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَیْهِ رَاجِعُونَ
در پی ارتحال مرجع عالیقدر جهان تشیع حضرت آیت الله العظمی علوی گرگانی (قدس سره الشریف)
مراسم تشییع ( اول - استان گلستان، شهر گرگان ) روز چهارشنبه ١۴٠٠/١٢/٢۵ ساعت ١٠ صبح، از میدان شهرداری به سمت امامزاده عبدالله
مراسم تشییع و تدفین ( دوم - استان قم ) روز پنجشنبه ١۴٠٠/١٢/٢۶ ساعت ١٠ صبح از مسجد امام حسن عسگری (ع) به سمت حرم مطهر حضرت معصومه (س)
بیت معظم له
➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖
⭕Join 👉 @kashkolhaji
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 #دوربین_مخفی؛ ترقه و نارنجک فروشی یک خبرنگار در شب چهارشنبه سوری! #چهارشنبه_سوزی #چهارشنبه_سوری
➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖
⭕Join 👉 @kashkolhaji
◼️ پیام های تسلیت، اطلاعیه ها و اخبار ارتحال حضرت آیت الله علوی گرگانی
در پی ارتحال فقیه بصیر حضرت آیت الله علوی گرگانی، رهبر معظم انقلاب، مراجع معظم تقلید، نهادهای عالی حوزوی، علما، فضلا و مسئولان کشوری و لشگری، پیامهای تسلیتی صادر کردند که متن این پیامها در لینک زیر به صورت جداگانه آمده است..
➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖
⭕Join 👉 @kashkolhaji
هه در حالی که داشت دکمه های مانتویش را می بست گفت:
وای...باران ببخشید دیر شد. اول یک مانتوی دیگه پوشیده بودم. داشتم ریمل می زدم که دستم خورد و مانتوم کثیف شد. مجبور شدم مانتومو عوض کنم. بریم؟
از اقا کامران خداحافظی کردیم و راه افتادیم.
الهه کمی من من کرد و اخر سر گفت: چیزی شده.؟
_ نه..مگه قراره چیزی بشه؟
_ اخه یه جورایی خیلی ناراحتی.
_ به تو ربطی داره؟
_ بی تربیت...چیه ؟ پاچه میخوای؟
داد زدم: چی گفتی؟ اگر جرات داری یک بار دیگه بگو...
_ نه...یعنی منظورم این بود که اگه هوس کله پاچه نکردی بریم بخوریم؟
_ که منظورت این بود؟
_ اره دیگه...منظور دیگه ام کجا بود.
_ خب میخواستی امروز هم با حسام بیای به من می گفتی مزاحمتون نشم.
_ ایول...پس بگو از کجا دلت پره...چیه؟ این دو روز ما را با هم دیدی؟
_ این دو روز؟
_ اره دیگه...پس چی؟ من فقط دیروز و روز قبلش با حسام امدم..
-واقعا؟
_ چی واقعا؟ چی میخوای بشنوی دختر؟ همونو بگو تا برات بگم.
_ هیچی ...اصلا اومدن و رفتنتون به من چه؟!
_ پس چی؟
_ بابا من دارم از فضولی می میرم که بفهمم نتیجه به کجا رسیده؟!
_ اهان...خب میگم تا نمیری. جامعه به وجودتو نیاز داره عزیزم.توی این چند روز که تو مهمان داشتی خیلی اتفاق ها افتاد..اولیش اینکه به خواسته ی من ...
با زنگ خوردن گوشی من الهه هم ساکت شد. شماره ی بردیا بود.
_الو...جانم؟
_ تو ماشین را کجا بردی؟
_ خوبی داداش؟
_ تو بهتری...بهت میگم ماشین را کجا بردی؟
_مگه خودت نگفتی امروز ماشین دست من باشه؟
_ من غلط کردم. مغزت تکان خورده؟
_ مغزم تکان نخورده. امدم بالای سرت و بیدارت کردم. گفتم پاشو من را ببر. تو هم گفتی نمیتونم خوابم میاد...خلاصه انقدر گفتم و گفتم ولی فایده نداشت. خودت گفتی که سوئیچ و از کت کتون یشمی ات بردارم. حتی وقتی باورم نشد دوباره ازت پرسیدم ولی تو گفتی که اره بابا. ببر بذار بخوابم.
_ باران خدا خفه ات کنه. باور کن همچین چیزایی یادم نیست.
_ به من چه ربطی دارد که یادت نیست. مهم اینه که خودت اجازه دادی. منم رفتم دنبال الهه. الان هم توی راهیم.
_ باران من یک عالمه کار دارم. یک فکری کن.
_ چه فکری کنم اخه؟ میگم توی راهم. سه چهارم راه را رفتم. کجا برگردم؟
_ خیلی خب بابا. ایش. ماشین و جلو در دانشگاه پارک کن میام بر میدارم.
_ سوئیچ را چی کار کنم. با نمک خودت روشنش میکنی؟
همان لحظه دیدم افسر کنار خیابان ایستاده. اگر من را میدید و جریمه می شدم بد جور با بردیا در می افتادم.
_ نخیر خانم انیشتن...سوئیچ یدک همراهمه.
_ اوکی اوکی. من برم. افسر وایستاده.
دیگه معطل جواب بردیا نشدم و گوشی را قطع کردم.
الهه_ میدونی چیه؟ کلا ما ایرانی ها همینیم. تا زور بالا سرمون نباشه به ایمنی خودمون هم توجه نمی کنیم. اگه می گن حین رانندگی تلفن صحبت نکنید برای خودمونه. انوقت یکی مثل جنابعالی اینجوری ای. باید افسر ببینی تا قطع کنی.
_ مامان بزرگ ادامه ی ماجرای حسام را بگو. وگرنه منم برات چیزای بایدی را نمی گم.
_ اخ داشت یادم می رفت.
_ از تو بعید نیست. عین ماهی میمونی.
_ خب حالا...اره داشتم می گفتم...به خواسته ی من قرار شد حسام برای مدت دو هفته با ما زندگی کند.
_ یا خدا. شبها کجا می خوابه؟
_ باران بهت میگم منحرفی میگی نه...بیا. اینم نشانه اش.اصلا نمیگم برات.
_ لوسی چقدر تو. فقط میخواستم ببینم کجا میخوابه.
_ اخه به توچه
_ کیلو کیلو شکر خوردم. خوبه؟ بگو دیگه...
_ خلاصه این حسام بی جنبه هم که از خداش بود بیاد ور دل ما زود پرید امد توی بغل من نشست
_ ببین...بعد می گی من منحرفم. نه به داره نه به باره اسمش حسام یادگاره. واسه چی پریده بغل تو.
یه چشم غره رفت و بعدش هم پشتش را به من کرد و از پنجره خیره شد به خیابان.خدایی خیلی مزه میداد که اذیتش کنم.
_ تپل من حالا چرا ناراحت میشی. اصلا به من چه که پریده بغل تو. اصلا از این به بعد تو بپری یا اون. به منچه...اشتی دیگه.خب؟
انگشت اشاره اش را بالا گرفت و گفت: 1.من تپل نیستم.
2. خیلی بی شعوری. 3.تقصیر خودمه که اصلا میام برای تو تعریف می کنم. 4. از این به بعد لال میشم حرف نمیزنم.
منم به تبعیت ازش گفتم:1. تو تپلی. 2. خیلی بی تربیتی...بی شعورم خودتی. 3.نگران نباش بازم میای تعریف می کنی. 4...
کمی من من کردم. چیز دیگه ای به نظرم نمی امد که برای مورد چهارم بگم.برای همین سکوت کردم.
وقتی دید حرفی نمیزنم یه جیغ بنفش از حرصش کشید که بین جیغ کشیدناش کلمه ی " عمرا " رو هم شنیدم.
تا موقعی که رسیدیم دانشگاه الهه یک بند داشت در مورد جاهایی که توی این یک هفته با حسام رفته بود و اتفاق هایی که بین خودش و حسام افتاده بود صحبت می کرد. دیگه داشتم بالا می اوردم. مخصوصا که هر یک جمله ای که می گفت 6 بار بینش می گفت:
_ باران باورت نمیشه چقدر عالیه.
داشتم ماشین را پارک می کردم که دوباره گفت: باران باورت نمیشه چقدر عالیه
💚حضرت امام صادق علیه السلام می فرمایند:💚
🔆 هركس چهل صبح(پیوسته) (دعای) عهد را بخواند:
1️⃣از یاوران قائم ما باشد
2️⃣و اگر پیش از ظهور آن حضرت بمیرد او را از قبر بیرون آورند
3️⃣و در خدمت آن حضرت باشد
4️⃣و حق تعالی به هركلمه از حسنه او را كرامت فرماید
5️⃣ و هزار گناه از او محو كند.
🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃
🍃امام خمینی ره:
اگر هرروز (بعد از نماز صبح)دعای عهد را بخوانی،مقدراتت عوض میشود...🍃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
قدرت نظامی رهبر
🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷
📖 تقویم شیعه
☀️ امروز:
شمسی: سه شنبه - ۲۴ اسفند ۱۴۰۰
میلادی: Tuesday - 15 March 2022
قمری: الثلاثاء، 12 شعبان 1443
🌹 امروز متعلق است به:
🔸زین العابدین و سيد الساجدين حضرت علي بن الحسين عليهما السّلام
🔸باقر علم النبی حضرت محمد بن علی عليه السّلام
🔸رئيس مكتب شيعه حضرت جعفر بن محمد الصادق عليهما السّلام
❇️ وقایع مهم شیعه:
ا 🔹امروز مناسبتی نداریم
📆 روزشمار:
▪️3 روز تا ولادت حضرت صاحب الزمان (عج)
▪️19 روز تا آغاز ماه مبارک رمضان
▪️28 روز تا رحلت ام المومنین حضرت خدیجه علیها السلام
▪️33 روز تا ولادت امام حسن مجتبی علیه السلام
▪️36 روز تا اولین شب قدر
✅ با ما همراه شوید...
➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖
⭕Join 👉 @kashkolhaji
. 👇تقویم نجومی چهارشنبه👇
✴️چهارشنبه
☀️ 25 اسفند /حوت 1400
🌙 13 شعبان 1443
❄️16 مارس 2022
🏛 مناسبت های دینی و اسلامی.
🌙⭐️ احکام دینی و اسلامی.
📛تقارن نحسین حتما اول صبح صدقه و ایت الکرسی فراموش نشود از امور زیر حتی الامکان پرهیز گردد.
📛اصلاح سر و صورت.
📛دیدار با روسا.
📛و نزاع و دعوا.
👶 مناسب زایمان نیست در صورت اتفاق حتما صدقه ایت الکرسی و خواندن سوره یاسین هنگام زایمان نزد زائو توصیه می شود.
🚘مسافرت :خوب نیست و درصورت ضرورت همراه صدقه باشد.
🔭 احکام نجوم.
🌗 امروز قمر در برج سنبله و از نظر نجومی روز مناسبی برای امور زیر است:
✳️ معامله باغ و زمین مزروعی.
✳️ اغاز بنایی.
✳️ زراعت و کاشت محصول.
✳️ و اشتغال به تجارت و داد و ستد نیک است.
💉💉 حجامت خون دادن فصد باعث ملال می شود.
💇♂💇 اصلاح سر وصورت خوب نیست
👩❤️💋👨مباشرت: حکم مجامعت در شب پنجشنبه فرزند حاصل از آن حاکمی از حاکمان و یا عالم گردد و مباشرت برای سلامتی نیز مفید است.
😴🙄 تعبیر خواب خوابی که (شب پنجشنبه) دیده شود تعبیرش طبق ایه ی 14سوره مبارکه "ابراهیم " علیه السلام است.
و لنسکننکم الارض من بعدهم.....
و مفهوم آن این است که کسی دوست یا دشمن خواب بیننده به وی برسد . و شما مطلب خود را در این مضامین قیاس کنید.
✂️ ناخن گرفتن
🔵 چهارشنبه برای #گرفتن_ناخن، روز مناسبی نیست و باعث بداخلاقی میشود.
👕👚 دوخت ودوز
چهارشنبه برای بریدن و دوختن #لباس_نو روز بسیار مناسبی است و کار آن نیز آسان افتد و به سبب آن وسیله و یا چارپایان بزرگ نصیب شخص شود.ان شاالله
✴️️ وقت #استخاره در روز چهارشنبه: از طلوع آفتاب تا ساعت ۱۲ ظهر و بعداز ساعت ۱۶عصر تا عشای آخر( وقت خوابیدن)
❇️️ #ذکر روز چهارشنبه : یا حیّ یا قیّوم ۱۰۰ مرتبه
✳️️ ذکر بعد از نماز صبح ۵۴۱ مرتبه #یامتعال که موجب عزّت در دین میگردد.
💠 ️روز چهارشنبه طبق روایات متعلق است به #حضرت_امام_موسی_کاظم_علیه_السلام#امام_رضا_علیه السلام_#امام_جواد_علیه_السلام و #امام_هادی_علیه_السلام . سفارش شده تا اعمال نیک و خیر خود را در این روز به پیشگاه مقدس ایشان هدیه کنیم تا ثواب دوچندان نصیبمان گردد
@ مطالب ما:
📔تقویم همسران
نوشته ی حبیب الله تقیان
💌 سهم امروزمون از یاد مولای غریب
☘🌺☘🌺☘🌺☘🌺☘🌺
🔴🔵 خاک مالی
🌕 نقل میکنند که شاه عباس وقتی میدان نقش جهان را میساخت، دم دمای غروب خودش میرفت و مزد کارگران را میداد.
کارگران هم برای دیدن شاه و هم برای گرفتن پول صف میکشیدند و خوشحال و قبراق مدتها در صف میماندند تا از دست شاه پول بگیرند.
در این میان عدهای بودند که کار نکرده بودند و روی خاک غلت میزدند و لباسهای خود را خاکی میکردند و در صف میایستادند تا بدون زحمت کشیدن حقوق دریافت کنند. وقتی نوبت به آنان میرسید، سر کارگرانِ عصبانی که کار نکردههای رند را خوب میشناختند، به پادشاه ندا میدادند و کارگران خاکمالیشده را با فحش و بد و بیراه بیرون میانداختند أمّا شاه عباس آنها را صدا میزد و به آنها نیز دستمزد میداد و میگفت:
من پادشاهم و در شأن من نیست که اینان را ناامید برگردانم!
🌹یا صاحب الزمان!
مدتهاست در بساط شما خودمان را خاکمالی کردهایم! گاهی در نیمهی شعبان،گاهی جمعهها، گاهی در زیارت و گاهی در قنوت نماز، دعایتان کردهایم! میدانیم این کارها کار نیست و خودمان میدانیم کاری نکردهایم ولی خوب یاد گرفتهایم خودمان را خاک مالی کنیم و در صف، منتظر بمانیم تا دستمزد دریافت کنیم.
ای پادشاه مُلک وجود!
این دستهای نیازمند،
این چشمهای منتظر
این نگاههای پرتوقع،
گدای یک نگاه شمایند! یک نگاه!
از همان نگاههای لطف آمیز که به کارکردههای با إخلاصتان روامیدارید.
#مهدویت ➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖
⭕Join 👉 @kashkolhaji