کشکولیات خیرخواه
این تصویر یکی از بچه هایی است که در یک حادثه دچار شد و این اتفاق افتاد. حال دل پدر و مادرش برای من ی
این تصاویر بالا متن و دلنوشته دیگری است برای محمدحسین که چند روز پیش با اهدا عضو به زندگی جدید رسید😔😔.
از اردیبهشت بدم میاد😔
خیلی.
⚫️ منطق ملت ما، منطق مؤمنین، منطق قرآن است: إِنا لله وَ إِنّا إِلَیْهِ راجِعُونَ.
با این منطق، هیچ قدرتی نمی تواند مقابله کند. ملتی که- خود را از خدا می دانند و همه چیز خود را از خدا می دانند و رفتن از اینجا را به سوی محبوب خود، مطلوب خود می دانند، با این ملت نمی توان مقابله کرد.
امام خمینی (ره)
سید الشهدای خدمت شهادتت مبارک
🎦 چهارشنبه سراسر کشور تعطیل است
🔹معاون اجرایی رئیسجمهور: بهدلیل برگزاری مراسم تشییع پیکر رئیسجمهور چهارشنبه سراسر کشور تعطیل است.
امتحانات دانشآموزان نیز تا پایان هفته لغو شد.
برنامه تشییع پیکر ابراهیم رئیسی
🔹️سهشنبه صبح شهر تبریز
🔹️سهشنبه بعدازظهر شهر قم
🔹️چهارشنبه صبح شهر تهران
🔹️پنجشنبه صبح شهر بیرجند
🔹️پنجشنبه بعدازظهر شهر مشهد
27.48M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
لحظات اولیه پیدا شدن بالگرد
یاحسین😔
زبان اعتراضش مدام بلند بود. عصای همت را به دست گرفتم تا از بلندی آن اعتراض کمی بکاهم.
گفتم: «دردت چیست؟🧐»
از دهان گشادش، دکمه خرابش، جوراب سوراخش و آفتاب داغ روزگارش لب به شکایت باز کرد.
آن قدر گفت که گوش من را که هیچ، گوش عالم را ناجوانمردانه بر زمین زد!☹️
ناگاه فریاد از دل برآوردم که:
«مردک! 😖 این چیست که بر آن زبان درازی میکنی؟!»
باران چشمش را با ناله دلش به سر انداخت و گفت:
«نَفَسَت از جای گرم بلند میشود!»
✏️ایزدپناه
روزگار دو نمازگزار چه باشکوه، شبیه به هم شده است!🥺
نمازگزاری که روزی نمازِاولِ وقتش در اتاق پوتین بود(سید ابراهیم رئیسی) و دیگری در اتاق ژنرالِ امریکایی! (عباس بابایی)
آن نمازِ اولِ وقت مگر چه داشت که آسمان را وادارِ به تعظیمِ دربرابرشان کرد؟ تعظیمی که از جنسِ ملکوتی شدن باشد.
✏️ایزدپناه
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
سخنان جالب استاد قرائتی در مورد حادثه اخیر👌
✍حکایت عرفانی (عابد و ابلیس):
در میان بنی اسرائیل عابدی بود. وی را گفتند: فلان جا درختی است و قومی آن را می پرستند!
عابد خشمگین شد، برخاست و تبر بر دوش نهاد تا آن درخت را برکند...
ابلیس به صورت پیری ظاهر الصلاح، بر مسیر او مجسم شد، و گفت: ای عابد، برگرد و به عبادت خود مشغول باش!
عابد گفت: نه، بریدن درخت اولویت دارد...
مشاجره بالا گرفت و درگیر شدند، عابد بر ابلیس غالب آمد و وی را بر زمین کوفت و بر سینه اش نشست.
ابلیس در این میان گفت: دست بدار تا سخنی بگویم، تو که پیامبر نیستی و خدا بر این کار تو را مامور ننموده است، به خانه برگرد، تا هر روز دو دینار زیر بالش تو نهم؛ با یکی معاش کن و دیگری را انفاق نما و این بهتر و صوابتر از کندن آن درخت است...
عابد با خود گفت: راست می گوید، یکی از آن به صدقه دهم و آن دیگر هم به معاش صرف کنم، و برگشت...
بامداد دیگر روز، دو دینار دید و بر گرفت، روز دوم دو دینار دید و برگرفت، روز سوم هیچ پولی نبود!
خشمگین شد و تبر برگرفت و به سوی درخت شتافت...
باز در همان نقطه، ابلیس پیش آمد و گفت: کجا؟!
عابد گفت: می روم تا آن درخت را برکنم!
ابلیس گفت: زهی خیال باطل، به خدا هرگز نتوانی کند!
باز ابلیس و عابد درگیر شدند و این بار ابلیس عابد را بیفکند چون گنجشکی در دست!
عابد گفت: دست بدار تا برگردم! اما بگو چرا بار اول بر تو پیروز آمدم و اینک، در چنگ تو حقیر شدم؟!
ابلیس گفت: آن وقت تو برای خدا خشمگین بودی و خدا مرا مسخر تو کرد، که هرکس کار برای خدا کند، مرا بر او غلبه نباشد؛ ولی این بار برای دنیا و دینار خشمگین شدی، پس مغلوب من گشتی...