27.48M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
لحظات اولیه پیدا شدن بالگرد
یاحسین😔
زبان اعتراضش مدام بلند بود. عصای همت را به دست گرفتم تا از بلندی آن اعتراض کمی بکاهم.
گفتم: «دردت چیست؟🧐»
از دهان گشادش، دکمه خرابش، جوراب سوراخش و آفتاب داغ روزگارش لب به شکایت باز کرد.
آن قدر گفت که گوش من را که هیچ، گوش عالم را ناجوانمردانه بر زمین زد!☹️
ناگاه فریاد از دل برآوردم که:
«مردک! 😖 این چیست که بر آن زبان درازی میکنی؟!»
باران چشمش را با ناله دلش به سر انداخت و گفت:
«نَفَسَت از جای گرم بلند میشود!»
✏️ایزدپناه
روزگار دو نمازگزار چه باشکوه، شبیه به هم شده است!🥺
نمازگزاری که روزی نمازِاولِ وقتش در اتاق پوتین بود(سید ابراهیم رئیسی) و دیگری در اتاق ژنرالِ امریکایی! (عباس بابایی)
آن نمازِ اولِ وقت مگر چه داشت که آسمان را وادارِ به تعظیمِ دربرابرشان کرد؟ تعظیمی که از جنسِ ملکوتی شدن باشد.
✏️ایزدپناه
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
سخنان جالب استاد قرائتی در مورد حادثه اخیر👌
✍حکایت عرفانی (عابد و ابلیس):
در میان بنی اسرائیل عابدی بود. وی را گفتند: فلان جا درختی است و قومی آن را می پرستند!
عابد خشمگین شد، برخاست و تبر بر دوش نهاد تا آن درخت را برکند...
ابلیس به صورت پیری ظاهر الصلاح، بر مسیر او مجسم شد، و گفت: ای عابد، برگرد و به عبادت خود مشغول باش!
عابد گفت: نه، بریدن درخت اولویت دارد...
مشاجره بالا گرفت و درگیر شدند، عابد بر ابلیس غالب آمد و وی را بر زمین کوفت و بر سینه اش نشست.
ابلیس در این میان گفت: دست بدار تا سخنی بگویم، تو که پیامبر نیستی و خدا بر این کار تو را مامور ننموده است، به خانه برگرد، تا هر روز دو دینار زیر بالش تو نهم؛ با یکی معاش کن و دیگری را انفاق نما و این بهتر و صوابتر از کندن آن درخت است...
عابد با خود گفت: راست می گوید، یکی از آن به صدقه دهم و آن دیگر هم به معاش صرف کنم، و برگشت...
بامداد دیگر روز، دو دینار دید و بر گرفت، روز دوم دو دینار دید و برگرفت، روز سوم هیچ پولی نبود!
خشمگین شد و تبر برگرفت و به سوی درخت شتافت...
باز در همان نقطه، ابلیس پیش آمد و گفت: کجا؟!
عابد گفت: می روم تا آن درخت را برکنم!
ابلیس گفت: زهی خیال باطل، به خدا هرگز نتوانی کند!
باز ابلیس و عابد درگیر شدند و این بار ابلیس عابد را بیفکند چون گنجشکی در دست!
عابد گفت: دست بدار تا برگردم! اما بگو چرا بار اول بر تو پیروز آمدم و اینک، در چنگ تو حقیر شدم؟!
ابلیس گفت: آن وقت تو برای خدا خشمگین بودی و خدا مرا مسخر تو کرد، که هرکس کار برای خدا کند، مرا بر او غلبه نباشد؛ ولی این بار برای دنیا و دینار خشمگین شدی، پس مغلوب من گشتی...
هرکسی با میل شدید به یادگیری متولد میشود. نوزادان روزانه مهارتهای خود را گسترش میدهند.
نه تنها مهارتهای عادی، بلکه سختترین کارهای طول عمرشان را، مانند راه رفتن و صحبت کردن را یاد میگیرند، آنها هرگز تصور نمیکنند،که این کارها بیش از حد سخت است یا ارزش تلاش کردن ندارد، نوزادان نگران اشتباه کردن یا تحقیر شدن نیستند ، آنها راه میروند، میافتند و بلند میشوند ،آنها فقط به سوی پیشرفت تقلا میکنند.
حالا به نظر شما چه چیزی میتواند به این یادگیری پرشور و هیجان پایان دهد؟
طرز فکر ثابت.
میم.خ✏️
دوستان سلام
چندین سال پیش وقتی که بیشتر از الان مشغول مطالعه و نوشتن بودم یک دفتری داشتم که چیزهای مختلفی رو توی اون می نوشتم. یکی از موضوعاتی که خودم خیلی دوست داشتم این بود که روزهایی که اتفاق مهم و حیاتی برام میافتاد رو یادداشت می کردم و بعد ها دفترم رو ورق می زدم و به یاد اون تاریخ ها و اتفاقات ساعت ها فکر میکردم و لذت میبردم. اما حالا دفتر من شده این کانال و فضای ذخیره شخصی که یادداشت های خودم رو می نویسم.
امروز یکی از بهترین روزهای زندگی من توی چندسال اخیر بود و خبری بسیار خوشحال کننده شنیدم که به این اتفاق به خودم افتخار می کنم. از عزیزترین وجود زندگیم خیلی ممنونم که این خبر رو به بهترین شکل ممکن و با یک سوپرایز ویژه بهم رسوند و من تموم دلخوشی و زندگیمو مدیونش هستم ازش بخاطر همه چیز ممنونم.
امروز رو اینجا به تاریخ ۷ خرداد ماه سال ۱۴۰۳ ثبت می کنم تا روزی که دوباره این خبر خوش رو بشنوم و توی پوست خودم نگنجم.
بهترین اتفاق زندگیم:امروز دوشنبه ۷ خرداد ۱۴۰۳
میم.خ✏️
تظاهر به دوست داشتن، سخت است. روزی شروع به دوست داشتن واقعی میکنید، و متوجه نمیشوید چه هنگام، تظاهر را متوقف کرده اید.
دوستان سلام. می خوام یک حرف خیلی مهم بزنم:
مراقب احساسات منفی ای که دیگران در شما القا می کنند باشید.
زمانی که شما نسبت به خود دچار عواطف و تفکرات منفی می شوید، آسیب پذیر و مستعد سواستفاده خواهید بود.
جملاتی مانند:
از تو توقع نداشتم!
تو هم مثل بقیه ای!
تو هم مرا تنها گذاشتی!
تو زندگی مرا خراب کردی!
به خاطر تو خودم را می کشم!
مگه تو بچه ای؟!
بچه ننه!
تو مرا دوست نداری، اگر داشتی ..و .....
شنیدن این جملات باعث می شود شما احساس گناه و یا حماقت کنید و به راحتی به خواسته های دیگران تن بدهید.
به دلیل احساس گناه ممکن است تن به یک رابطه آسیب زا بدهید.
نتوانید به راحتی نه بگویید و از حق خود دفاع کنید. و به کارهایی تن بدهید که هیچ علاقه ای به انجامش ندارید و یا حتی برای شما مضر است.
ممکن است به دلیل احساس گناه، حقارت، خشم و عدم اعتماد به نفس به رفتارهای پرخطر، تن بدهید.
بنابراین هر زمان با چنین جملاتی با بار منفی مواجه شدید، هوشیار باشید و به آنها به عنوان یک زنگ خطر توجه کنید و به عواقب تن دادن به این برچسب ها فکر کنید.
اجازه ندهید دیگران با القا احساس منفی به شما، شما را به بازی بگیرند.
نه گفتن را یاد بگیرید و با حرف های طرف مقابل سست نشوید و حس گناهکار بودن در جاییکه تصمیم درستی را گرفتید ،نداشته باشید.
چه بسیاری رابطه هایی که در آخر منجر به طلاق شده و اعتیادهای خانمان سوز که با همان نه گفتن اول شما می توانست اتفاق نیفتد و شما حالا خوشبخت بودید.
میم.خ✏️
یک شعر بسیار دلنشین
لطفا به معنای شعر دقت کنید تا متوجه عمق اون بشین.
شانه ات را دیر آوردی سرم را باد برد
خشت خشت و آجر آجر پیکرم را باد برد
من بلوطی پیر بودم پای یک کوه بلند
نیمم آتش سوخت، نیم دیگرم را باد برد
از غزل هایم فقط خاکستری مانده به جا
بیت های روشن و شعله ورم را باد برد
با همین نیمه همین معمولیِ ساده بساز
دیر کردی نیمه عاشق ترم را باد برد
بال کوبیدم قفس را بشکنم عمرم گذشت
وا نشد بدتر از آن بال و پرم را باد برد
✏️ حمید عسکری