برنامه تشییع پیکر ابراهیم رئیسی
🔹️سهشنبه صبح شهر تبریز
🔹️سهشنبه بعدازظهر شهر قم
🔹️چهارشنبه صبح شهر تهران
🔹️پنجشنبه صبح شهر بیرجند
🔹️پنجشنبه بعدازظهر شهر مشهد
۳۱ اردیبهشت ۱۴۰۳
۳۱ اردیبهشت ۱۴۰۳
27.48M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
لحظات اولیه پیدا شدن بالگرد
یاحسین😔
۳۱ اردیبهشت ۱۴۰۳
زبان اعتراضش مدام بلند بود. عصای همت را به دست گرفتم تا از بلندی آن اعتراض کمی بکاهم.
گفتم: «دردت چیست؟🧐»
از دهان گشادش، دکمه خرابش، جوراب سوراخش و آفتاب داغ روزگارش لب به شکایت باز کرد.
آن قدر گفت که گوش من را که هیچ، گوش عالم را ناجوانمردانه بر زمین زد!☹️
ناگاه فریاد از دل برآوردم که:
«مردک! 😖 این چیست که بر آن زبان درازی میکنی؟!»
باران چشمش را با ناله دلش به سر انداخت و گفت:
«نَفَسَت از جای گرم بلند میشود!»
✏️ایزدپناه
۲ خرداد ۱۴۰۳
روزگار دو نمازگزار چه باشکوه، شبیه به هم شده است!🥺
نمازگزاری که روزی نمازِاولِ وقتش در اتاق پوتین بود(سید ابراهیم رئیسی) و دیگری در اتاق ژنرالِ امریکایی! (عباس بابایی)
آن نمازِ اولِ وقت مگر چه داشت که آسمان را وادارِ به تعظیمِ دربرابرشان کرد؟ تعظیمی که از جنسِ ملکوتی شدن باشد.
✏️ایزدپناه
۲ خرداد ۱۴۰۳
۲ خرداد ۱۴۰۳
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
سخنان جالب استاد قرائتی در مورد حادثه اخیر👌
۲ خرداد ۱۴۰۳
✍حکایت عرفانی (عابد و ابلیس):
در میان بنی اسرائیل عابدی بود. وی را گفتند: فلان جا درختی است و قومی آن را می پرستند!
عابد خشمگین شد، برخاست و تبر بر دوش نهاد تا آن درخت را برکند...
ابلیس به صورت پیری ظاهر الصلاح، بر مسیر او مجسم شد، و گفت: ای عابد، برگرد و به عبادت خود مشغول باش!
عابد گفت: نه، بریدن درخت اولویت دارد...
مشاجره بالا گرفت و درگیر شدند، عابد بر ابلیس غالب آمد و وی را بر زمین کوفت و بر سینه اش نشست.
ابلیس در این میان گفت: دست بدار تا سخنی بگویم، تو که پیامبر نیستی و خدا بر این کار تو را مامور ننموده است، به خانه برگرد، تا هر روز دو دینار زیر بالش تو نهم؛ با یکی معاش کن و دیگری را انفاق نما و این بهتر و صوابتر از کندن آن درخت است...
عابد با خود گفت: راست می گوید، یکی از آن به صدقه دهم و آن دیگر هم به معاش صرف کنم، و برگشت...
بامداد دیگر روز، دو دینار دید و بر گرفت، روز دوم دو دینار دید و برگرفت، روز سوم هیچ پولی نبود!
خشمگین شد و تبر برگرفت و به سوی درخت شتافت...
باز در همان نقطه، ابلیس پیش آمد و گفت: کجا؟!
عابد گفت: می روم تا آن درخت را برکنم!
ابلیس گفت: زهی خیال باطل، به خدا هرگز نتوانی کند!
باز ابلیس و عابد درگیر شدند و این بار ابلیس عابد را بیفکند چون گنجشکی در دست!
عابد گفت: دست بدار تا برگردم! اما بگو چرا بار اول بر تو پیروز آمدم و اینک، در چنگ تو حقیر شدم؟!
ابلیس گفت: آن وقت تو برای خدا خشمگین بودی و خدا مرا مسخر تو کرد، که هرکس کار برای خدا کند، مرا بر او غلبه نباشد؛ ولی این بار برای دنیا و دینار خشمگین شدی، پس مغلوب من گشتی...
۵ خرداد ۱۴۰۳
۵ خرداد ۱۴۰۳
هرکسی با میل شدید به یادگیری متولد میشود. نوزادان روزانه مهارتهای خود را گسترش میدهند.
نه تنها مهارتهای عادی، بلکه سختترین کارهای طول عمرشان را، مانند راه رفتن و صحبت کردن را یاد میگیرند، آنها هرگز تصور نمیکنند،که این کارها بیش از حد سخت است یا ارزش تلاش کردن ندارد، نوزادان نگران اشتباه کردن یا تحقیر شدن نیستند ، آنها راه میروند، میافتند و بلند میشوند ،آنها فقط به سوی پیشرفت تقلا میکنند.
حالا به نظر شما چه چیزی میتواند به این یادگیری پرشور و هیجان پایان دهد؟
طرز فکر ثابت.
میم.خ✏️
۵ خرداد ۱۴۰۳
دوستان سلام
چندین سال پیش وقتی که بیشتر از الان مشغول مطالعه و نوشتن بودم یک دفتری داشتم که چیزهای مختلفی رو توی اون می نوشتم. یکی از موضوعاتی که خودم خیلی دوست داشتم این بود که روزهایی که اتفاق مهم و حیاتی برام میافتاد رو یادداشت می کردم و بعد ها دفترم رو ورق می زدم و به یاد اون تاریخ ها و اتفاقات ساعت ها فکر میکردم و لذت میبردم. اما حالا دفتر من شده این کانال و فضای ذخیره شخصی که یادداشت های خودم رو می نویسم.
امروز یکی از بهترین روزهای زندگی من توی چندسال اخیر بود و خبری بسیار خوشحال کننده شنیدم که به این اتفاق به خودم افتخار می کنم. از عزیزترین وجود زندگیم خیلی ممنونم که این خبر رو به بهترین شکل ممکن و با یک سوپرایز ویژه بهم رسوند و من تموم دلخوشی و زندگیمو مدیونش هستم ازش بخاطر همه چیز ممنونم.
امروز رو اینجا به تاریخ ۷ خرداد ماه سال ۱۴۰۳ ثبت می کنم تا روزی که دوباره این خبر خوش رو بشنوم و توی پوست خودم نگنجم.
بهترین اتفاق زندگیم:امروز دوشنبه ۷ خرداد ۱۴۰۳
میم.خ✏️
۷ خرداد ۱۴۰۳
تظاهر به دوست داشتن، سخت است. روزی شروع به دوست داشتن واقعی میکنید، و متوجه نمیشوید چه هنگام، تظاهر را متوقف کرده اید.
۹ خرداد ۱۴۰۳