⭕️داستان عجیب کیسه برنجی که علامه نراقی از عالم برزخ برای افطار به منزل آورد!
عالم بزرگ ملامهدی نراقی در یک ماه رمضان، عيالش به او ميگويد:
هيچ در منزل نيست،برو بيرون و چيزي تهيه كن.
مرحوم نراقي که پولی نداشته به سمت واديالسلام میرود، در ميان قبرها قدري مينشيندو فاتحه ميخواندتا اينكه آفتاب غروب ميكند. در اينحال ميبيند عدهاي از اعراب جنازهاي را آوردند و قبري براي او کنده و جنازه را در ميان قبر گذاشتند، و به او گفتند:
ما كاري داريم، عجله داريم، ميرويم به محل خود، شما بقيه تجهيزات اين جنازه را انجام دهيد و رفتند.
مرحوم نراقي ميگويد:
من داخل قبر رفتم تا كفن را باز نموده و صورت او را به روي خاك بگذارم ناگهان دریچهای را ديدم، از آن دريچه داخل شدم ديدم باغ بزرگي است، دارای درختهاي سرسبز و ميوههاي متنوع. از دَرِ اين باغ يك راهي بسوي قصر مجللي بود بياختيار وارد شدم و بسوي آن قصر رفتم، قصر با شكوهي بود خشتهاي آن از جواهرات قيمتي بود؛ از پله بالا رفتم، در اطاقي بزرگ وارد شدم، ديدم شخصي در صدر اطاق نشسته و دور تا دور اين اطاق افرادي نشستهاند.سلام كردم و نشستم،جواب سلام مرا دادند.بعد ديدم افرادي كه در اطراف اطاق نشستهاند از آن شخص، پيوسته احوالپرسي ميكنند و از حالات اقوام و بستگان خودشان سؤال ميكنندو آن مرد شاد و مسرور به يكايك سؤالات جواب ميگويد.کمی گذشت ناگهان ديدم ماري ازدر وارد شدو بسمت آن مردرفت و نيشي زدوبرگشت و ازاطاق خارج شد. آن مرد از درد نيش مار، صورتش متغير شد. كم كم حالش عادي و بصورت اوليه برگشت. سپس باز شروع كردند با يكديگر سخن گفتن و احوالپرسي نمودن و از گزارشات دنيا از آن مرد پرسيدن. ساعتي گذشت ديدم باز،آن مار ازدروارد شدو او را نيش زد و برگشت. آن مردحالش مضطرب و رنگ چهرهاش دگرگون شدو سپس بهحالت عادي برگشت. از او سؤال كردم: آقا شما كيستيد؟ اينجا كجاست؟ اين قصر متعلق به كيست؟ اين مارچيست؟ چرا شما را نيش ميزند؟ گفت: من همين مُردهاي هستم كه هم اكنون شما در قبر گذاشتهاید و اين باغ، بهشت برزخي من است. اين قصر، اين درختان با شكوه و اين جواهرات و اين مكان كه مشاهده ميكنيد بهشت برزخي من است. اين افرادي كه در اطاق گرد آمدهاند اقوام و ارحام من هستند كه قبل از من رحلت کردهاند و اينك براي ديدن من آمدهاند و از بازماندگان خود در دنيا احوالپرسي نموده و جويا ميشوند، و من حالات آنان را براي اينان بازگو ميكنم.
گفتم اين مار چرا تو را ميزند؟ گفت: قضيه از اين قرار است كه من مردي مؤمن هستم. يك روز در هواي گرم تابستان ديدم صاحب دكاني با يك مشتري خود منازعه دارند؛ صاحب دكان ميگفت: شش شاهي از تو طلب دارم و مشتري ميگفت: من پنج شاهي بدهكارم. من قصد اصلاح به صاحب دكان گفتم: تو از نيم شاهي بگذر، و به مشتري گفتم: تو هم از نيم شاهي بگذر و به مقدار پنج شاهي و نيم به صاحب دكان بده.
صاحب دكان ساكت شد و چيزي نگفت؛ ولي چون حق با صاحب دكان بوده و من به قدر نيم شاهي به قضاوت خود كه صاحب دكان راضي بر آن نبود حق او را ضايع نمودم، لذا به كيفر اين عمل، خداوند اين مار را معين نموده كه هر يك ساعت مرا نيش زند، تا در روز محشر و به بركت شفاعت محمد و آل محمد عليهم السلام نجات پيدا كنم.
چون اين را شنيدم برخاستم و گفتم: عيال من درخانه منتظر است، من بايد بروم و براي آنان افطاري ببرم. آن مرد مرا بدرقه كرد، از در كه خواستم بيرون آيم يك كيسه کوچک برنج به من داد و گفت: اين برنج خوبي است، ببريد براي عيالاتتان. برنج را گرفته و خداحافظي كردم و آمدم بيرون باغ، از دريچهاي كه داخل شده بودم خارج شدم، ديدم داخل همان قبر هستم و مرده هم به روي زمين افتاده و دريچهاي نيست؛ از قبر بيرون آمدم و خشتها را گذاشته و روی آن خاك ریختم و به سوي منزل رهسپار شدم. مدتها گذشت و ما از آن برنج طبخ ميكرديم و تمام نميشد، چنان بوي خوشي از آن متصاعد ميشد كه محله را خوشبو ميكرد. همه ميگفتند: اين برنج را از كجا خريدهايد؟ بالاخره بعد از مدتها يك روز كه من در منزل نبودم، يك نفر به ميهماني آمده بود و چون عيال از آن برنج طبخ ميكند ميهمان ميپرسد: اين برنج از كجاست كه اینقدر خوشبو است؟ اهل منزل، مأخوذ به حيا شده و داستان را براي او تعريف ميكنند. پس از اين، آن برنج تمام ميشود.
💠کشکول مبلغین ومبلغات استان یزد
https://eitaa.com/joinchat/1851588616Cd0c71383ae
🌹ندبه های انتظار🌹
🔴تو برای خدا باش خدا و همه ملائکه اش برای تو خواهند بود!
☘آیت الله شیخ محمدتقی بهلول میفرمودند:
💠ما با کاروان و کجاوه به«گناباد» میرفتیم.وقت نماز شد.
مادرم کارواندار را صدا کرد و گفت:
کاروان را نگهدار میخواهم اول وقت نماز بخوانم.
🌾کاروان دار گفت:
بیبی!دوساعت دیگر به فلان روستا میرسیم.
آنجا نگه میدارم تا نماز بخوانیم.
مادرم گفت:نه!
میخواهم اول وقت نماز بخوانم.
💥کارواندار گفت:
نه مادر.الان نگه نمیدارم.
مادرم گفت:نگهدار.
💥کاروان دار گفت:
اگر پیاده شوید، شما را میگذارم و میروم.
مادرم گفت:بگذار و برو.
✨من و مادرم پیاده شدیم.کاروان حرکت کرد.وقتی کاروان دور شد وحشتی به دل من نشست که چه خواهد شد؟
🌘من هستم ومادرم.دیگر کاروانی نیست. شب دارد فرا میرسد وممکن است حیوانات حمله کنند.
💫ولی مادرم با خیال راحت با کوزهی آبی که داشت،وضو گرفت و نگاهی به آسمان کرد،رو به قبله ایستاد و نمازش را خواند.
🍂لحظه به لحظه رُعب و وحشت در دل منِ شش هفت ساله زیادتر میشد.
در همین فکر بودم که صدای سُم اسبی را شنیدم.
دیدم یک دُرشکه خیلی مجلل پشت سرمان میآید.
🍀کنار جاده ایستاد و گفت:بیبی کجا میروی؟
مادرم گفت:گناباد.
او گفت:
ما هم به گناباد میرویم.بیا سوار شو.
🔮یک نفس راحتی کشیدم.گفتم خدایا شکر.
مادرم نگاهی کرد و دید یک نفر در قسمت مسافر درشکه نشسته و تکیه داده.
به سورچی گفت:
من پهلوی مرد نامحرم نمی نشینم.
📔سورچی گفت:
خانم! فرماندار گناباد است.
بیا بالا. ماندن شما اینجا خطر دارد. کسی نیست شما را ببرد.
🔅مادرم گفت:
من پهلوی مرد نامحرم نمینشینم!
💠در دلم میگفتم مادر بلند شو برویم.
خدا برایمان درشکه فرستاده است...
🔅ولی مادرم راحت رو به قبله نشسته بود و تسبیح میگفت!
آقای فرماندار رفت کنار سورچی نشست. گفت مادر بیا بالا.اینجا دیگر کسی ننشسته است.
🌾مادرم کنار درشکه نشست و من هم کنار او نشستم و رفتیم.
دربین راه از کاروان سبقت گرفتیم و زودتر به گناباد رسیدیم...
❤️اگر انسان بندهٔخدا شد و در همه حال خشنودی خدا را در نظر گرفت،بيمه مىشود و خداوند تمام امور اورا كفايت و كفالت مىكند.
🌼«أَلَيْسَ اللَّهُ بِكافٍ عَبْدَهُ» زمر/۳۶
آیا خداوند برای بنده اش کافی نیست؟
💠کشکول مبلغین ومبلغات استان یزد
https://eitaa.com/joinchat/1851588616Cd0c71383ae
3.95M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
کلاه درست کرده که توآفتاب بذاری رو سرت و خنک بشی
باتری هم نمیخواد. برای خنک شدن کمر هم میتونی استفاده کنی. ببینید این محدودیته که خلاقیت میاره 😁
💠کشکول مبلغین ومبلغات استان یزد
https://eitaa.com/joinchat/1851588616Cd0c71383ae
🍂 پيامبر خـدا صلىاللهعليهوآله
مَن كَثُرَ هَمُّهُ، سَقِمَ بَدَنُهُ.
هر كس انـدوه (و دغدغهاش)
فراوان شود، بدنش بيمار گردد.
🥀
📚 أمالي طوسي، ص۵١٢، ح١١١٩
#سلامت
#قرآن
#احادیث
#حدیث
💠کشکول مبلغین ومبلغات استان یزد
https://eitaa.com/joinchat/1851588616Cd0c71383ae
🍃 امامـ علـے عليهالسلامـ
أحِبَّ لِعامَّةِ رَعِيَّتِكَ ما تُحِبُّ لِنَفسِكَ و أهلِ بَيتِكَ، و اكرَهْ لَهُم ما تَكرَهُ لِنَفسِكَ و أهلِ بَيتِكَ؛ فإنّ ذلكَ أوجَبُ لِلحُجَّةِ و أصلَحُ لِلرَّعِيَّةِ.
آنچه براى خود و خانوادهات دوست دارى، براى عموم مردم نيز دوست بدار و آنچه براى خود و خانوادهات نمىپسندى براى آنان نيز مپسند.
🌷
📚 بحار الأنوار، ج٧۵، ص٢٧
#قرآن
#احادیث
💠کشکول مبلغین ومبلغات استان یزد
https://eitaa.com/joinchat/1851588616Cd0c71383ae
🍃 امامـ صـادق عليه السلامـ
ثلاثةٌ يَشكُونَ إلى اللّهِ عزّوجلّ: مَسجِدٌ خَرابٌ لا يُصَلِّي فيه أهلُهُ، و عالِمٌ بينَ جُهّالٍ، و مُصحَفٌ مُعَلَّقٌ قد وَقَعَ علَيهِ غُبارٌ لا يُقرَأُ فِيهِ.
سه چيز نزد خداوند عزّوجلّ شكايت كنند:
مسجد خرابى كه اهالى (اطراف) آن در آن نماز نخوانند، و دانشمندى كه در ميان عدّهاى نادان قرار گرفته باشد، و قرآنى كه در كنار طاقچهها گذاشته شده و غبار رويش را گرفته باشد و كسى آن را نخواند.
🌷
📚 الخصال، ص١۴٢
#قرآن
#احادیث
#حدیث
💠کشکول مبلغین ومبلغات استان یزد
https://eitaa.com/joinchat/1851588616Cd0c71383ae
♥️🍃
#ارسالی_شما_عاشقانه
اینطوری لیست خرید عاشقانه بفرستین😎👏👏
💠کشکول مبلغین ومبلغات استان یزد
https://eitaa.com/joinchat/1851588616Cd0c71383ae
✅امام حسن مجتبي عليه السلام فرمود:
«قرآن در صحنه قيامت به صورت رهبر و امام ظهور يافته، مردم را به دو دسته تقسيم مى كند:
كسانى كه به قرآن عمل نموده، حلال و حرام آن را همانگونه كه هست بجا آورده اند و متشابه آن را با قلب پذيرا شده اند، قرآن اينان را به سوى بهشت جاويدان هدايت مى نمايد.
آنان كه حدود و قوانينش را ضايع نمودند و محرّماتش را حلال شمرده و به آن تعدّى كردند، قرآن آنها را به سوى آتش (جهنّم) روانه مى سازد.»
📚ارشاد القلوب، ديلمى، ص103
💠کشکول مبلغین ومبلغات استان یزد
https://eitaa.com/joinchat/1851588616Cd0c71383ae
درمجلس عشاق قراری دگر است
وین باده عشق را خماری دگر است
آن علم که در مدرسه حاصل کردند
کار دگر است و عشق کار دگر است
#مولانا
💠کشکول مبلغین ومبلغات استان یزد
https://eitaa.com/joinchat/1851588616Cd0c71383ae
طرف پشت ماشینش زده بود فروشی شمارشم زده بود...
دوتا افسر پشت سرش بودن...
یکشون گفت شمارشو بگیر ببینم پشت فرمون جواب میده جریمش کنیم...
زنگ زدن گفتن داداش ماشینت چند؟
طرف گفت:
داداش دوتا افسر مثل کنه پشت سرمن...
خودم بهتون زنگ میزنم..😂😂😂
💠کشکول مبلغین ومبلغات استان یزد
https://eitaa.com/joinchat/1851588616Cd0c71383ae