eitaa logo
💥کشکول مبلغین و مبلغات استان یزد 💥
393 دنبال‌کننده
5.2هزار عکس
2.6هزار ویدیو
212 فایل
این کانال به منظور اطلاع رسانی و محتواسازی برای مبلغین و مبلغات راه اندازی شد هرروز تقویم نجومی ،حدیث ،احکام ، داستان، لطیفه،شعر و مطالب ارزشمند را در این کانال مطالعه فرمایید 💠امور مساجد استان یزد💠
مشاهده در ایتا
دانلود
پوسترهای نمایشگاهی ایام غدیریه.rar
37.21M
💠 مجموعہ پوسترهای نمایشگاهے غدیریہ 🟢 موضوع این مجموعه: معرفی و بیان مختصری از مناسبت‌های ایام غدیریه (۱۵ روز شاد غدیری) دهم تا بیست‌و‌پنجم ذی‌حجہ 🟩 تعداد: 26 عدد ✅ بسیار زیبا ✅ حجم متوسط ✅ کیفیت خوب 🔺 مجموع پوسترها در یک فایل فشرده ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ ستاد غدیریّہ 💠کشکول مبلغین ومبلغات استان یزد https://eitaa.com/joinchat/1851588616Cd0c71383ae ┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈
عمل های جراحی افزایش قد : جراحی افزایش قد در دنیا در حال افزایش است. این عمل جراحی برای افرد کوتاه قد مانند معجزه ای آسمانی است و البته معجزه ای که هم بسیار گران است و هم پر درد. در این نوع جراحی افرایش قد میتوان تا 7 سانتیمتر قد افراد را بلند تر کرد. این جراحی افزایش طول قد با شکستن استخوان از چند نقطه صورت میگیرد. پس از شکسته شدن استخوان ها بصورت تلسکوپی در چندین مرحله استخوان ها از هم فاصله داده میشوند تا فضایی خالی بین استخوان ها ایجاد گردد. استخوان در این حالت شروع به بازسازی میکند و فضای خالی را پر میکند. حداکثر تا 1 میلیمتر در روز قابل افزایش قد میباشد. این روند برای تکمیل شدن حدود سه ماه زمان میبرد و پس از تکمیل جراحی طولانی مدت چندین ماه برای محکم شدن استخوان ها نیز نیاز به استراحت است. هر چند با بستن فریم های خاص تا حدودی قابلیت حرکتی به بیمار داده میشود. 💠کشکول مبلغین ومبلغات استان یزد https://eitaa.com/joinchat/1851588616Cd0c71383ae ┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈
داستان برای انتقاد سازنده فردی چندین سال شاگرد نقاش بزرگی بود و تمامی فنون و هنر نقاشی را آموخت. استاد به او گفت که دیگر شما استاد شده ای و من چیزی ندارم ک به تو بیاموزم. شاگرد فکری به سرش رسید، یک نقاشی فوق العاده کشید و آن را در میدان شهر قرار داد ، مقداری رنگ و قلمی در کنار آن قرار داد و از رهگذران خواهش کرد اگر هرجایی ایرادی می بینند یک علامت × بزنند و غروب که برگشت دید که تمامی تابلو علامت خورده است و بسیار ناراحت و افسرده به استاد خود مراجعه کرد . استاد به او گفت: آیا میتوانی عین همان نقاشی را برایم بکشی ؟ شاگرد نیز چنان کرد و استاد آن نقاشی را در همان میدان شهر قرار داد ولی این بار رنگ و قلم را قرار داد اما متنی که در کنار تابلو قرار داد این بود که : اگر جایی از نقاشی ایراد دارد با این رنگ و قلم اصلاح بفرمایید غروب برگشتند دیدند تابلو دست نخورده ماند. استاد به شاگرد گفت: 👈 انتقاد آسان است اما اصلاح .... ━━💠🍃🍃🌺🍃🍃💠━━ 💠کشکول مبلغین ومبلغات استان یزد https://eitaa.com/joinchat/1851588616Cd0c71383ae ┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈
❤️بلند همتی در دعا بِسْم اللهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحیم روزي حضرت رسول ـ صلّي الله عليه و آله ـ در مسافرت به شخصي برخوردند و ميهمان او شدند. آن شخص پذيرائي شاياني از حضرت نمود، هنگام حركت آن جناب فرمود: چنانچه خواسته‌اي از ما داشته باشي از خداوند درخواست مي‌كنم تو را به آرزويت نائل نمايد.  عرض كرد: از خداوند بخواهيد به من شتري بدهد كه اسباب و لوازم زندگي‌ام را بر آن حمل نمايم و چند گوسفند كه از شير آنها استفاده كنم، پيغمبر ـ صلّي الله عليه و آله ـ آنچه مي‌خواست برايش تقاضا نمود. آن گاه رو به اصحاب كرده فرمودند: اي كاش همت اين مرد نيز مانند پيرزن بني اسرائيل بلند بود و از ما مي‌خواست كه خير دنيا و آخرت را برايش بخواهيم.  عرض كردند: ‌داستان پيرزن بني اسرائيل چگونه بوده است، آن جناب فرمود: هنگامي كه حضرت موسي خواست با بني اسرائيل از مصر به طرف شام برود ...از هر كس جوياي محل قبر يوسف شد اظهار بي‌اطلاعي مي‌نمود به آن جناب اطلاع دادند كه پيرزني است ادعا دارد من قبر يوسف را مي‌دانم در كجاست، دستور داد او را احضار كنند... عجوزه گفت: يا موسي «علم قيمت دارد»، من سالها است اين مطلب را در سينه خود پنهان كرده‌ام، در صورتي براي شما اظهار مي‌كنم كه سه حاجت از براي من برآوري. حضرت فرمود: حاجت‌هاي خود را بگو. گفت:  اوّل آنكه جوان شوم؛  دوّم: به ازدواج شما درآيم؛  سوّم: در آخرت هم افتخار همسري شما را داشته باشم.  حضرت موسي از بلند همتي اين زن كه با خواسته‌خود جمع بين سعادت دنيا و آخرت مي‌كرد متعجب شد، از خداوند درخواست نمود هر سه حاجت او برآورده شد.  📚منبع: كتاب داستانها و پندها ، آيت الله محمد محمدي اشتهاردي ، جلد چهارم صفحه 57  💠کشکول مبلغین ومبلغات استان یزد https://eitaa.com/joinchat/1851588616Cd0c71383ae ┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈
🔷🗯🔷🗯🔷🗯🔷🗯🔷 🔆ابوذر 💫ابوذر رضی‌الله‌عنه فرمود: «آذوقه و پس‌انداز من در زمان پیغمبر صلی‌الله علیه و آله و سلّم همیشه یک مَن خرما بوده و تا زنده‌ام از این مقدار زیاده نخواهم کرد.» 💫عطاء گوید: ابوذر را دیدم لباس کهنه‌ای به تن کرده و نماز می‌خواند، گفتم: ابوذر مگر لباس بهتری نداری؟ گفت: اگر داشتم در برم می‌دیدی. 💫گفتم: مدّتی تو را با دو جامه می‌دیدم، گفت: به پسر برادرم که محتاج‌تر از خودم بود دادم، گفتم: به خدا تو خود محتاجی؛ سر به آسمان بلند کرده و گفت: «آری بار خدایا به آمرزش تو محتاجم.» 💫سپس گفت: «مثل‌اینکه دنیا را خیلی مهم گرفته‌ای، این لباس که در تن من می‌بینی. لباس دیگری که مخصوص مسجد است و چند بز برای دوشیدن و نان خورش دارم، چارپایی دارم که آذوقه‌ام را به آن حمل‌ونقل می‌کنم و زنی دارم که مرا از زحمت تهیه غذا آسوده می‌کند؛ چه نعمتی برتر از آن‌که من دارم؟» به ابوذر گفتند: آیا مِلکی تهیّه نمی‌کنی چنان‌که فلان کس و فلانی تهیه کرده‌اند؟! 💫گفت: «می‌خواهم چه کنم؟ برای این‌که آقا و ارباب شوم؟ هر روزی یک شربت از آب با شیر و هفته‌ای یک پیمانه گندم مرا کفایت می‌کند.» 📚(پیغمبر صلی‌الله علیه و آله و یاران، ج 1، ص 47 -اعیان الشیعه (جندب)، ص 329 347) 💠کشکول مبلغین ومبلغات استان یزد https://eitaa.com/joinchat/1851588616Cd0c71383ae ┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈
گلایه بزرگ امام باقر (ع)، راز غربت حضرت.pdf
259.7K
🌀گلایۀ بزرگ امام باقر(ع) 🔰مناسبت: شهادت امام باقر(ع) 💠کشکول مبلغین ومبلغات استان یزد https://eitaa.com/joinchat/1851588616Cd0c71383ae ┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈
من باقر العلم رسول الله هستم من پنجمین حجت ولی الله هستم با سن کم من کربلایی گشته بودم من وارث سجاده و ذکر و سجودم من دیده‌ام سقای دشت کربلا را من دیده‌ام دست ز تن گشته جدا را من دیده‌ام شور قیامت گشته برپا من دیده‌ام مشک تهی از آب سقا دیدم میان خیمه گهواره تکان خورد دیدم ز بی آبی گل و گلزار پژمرد دیدم تن غرق به خون اکبرم را دیدم گلوی شیرخواره اصغرم را من شاهد زخم لب و گودال بودم من در کنار عمه‌ام بد حال بودم من شاهد پای پلیدی روی سینه دیدم کنار ذوالجناح اشک سکینه من دیده‌ام شام غریبان یتیمان من دیده‌ام تاریکی و جمع پریشان پای برهنه سوی صحرا میدویدم من غارت خلخال را از عمه دیدم با طعنه و زخم و زبان دیدیم آزار دیدم به عمه شد جسارت بین بازار سرهای پر خون را به روی نیزه دیدم با سن کم در کنج ویرانه خمیدم بین طبق سر آمد و بر عمه سر زد داغ رقیه بر دل زارم شرر زد بر موج دریا بلا من مثل سدم من اربعین زائر شدم بر قبر جدم دیدم سکینه بر عمو و مشک سر زد دیگر کنار قبر عمه شکوه میکرد شرمنده عمه بود و من هم بودم آنجا شور عزا بهر رقیه گشت برپا گر باغبان سرخ لاله عمه‌ام بود صاحب عزای این سه ساله عمه‌ام بود با دست لرزان و تن از کین کبودش تنها به فکر لاله‌های مانده بودش میگفت اینها خسته و رنجور راهند این اختران آسمان مدیون ماهند راس‌ت به روی نیزه چون ماه شبم بود در مجلس نامحرمان جان بر لبم بود مرتضی_محمودپور 💠کشکول مبلغین ومبلغات استان یزد https://eitaa.com/joinchat/1851588616Cd0c71383ae ┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈
روضه‌دارِ منا توئی آقا شاهدِ کربلا توئی آقا پیش تو مادرت زمین خورده نوه‌ی مجتبی توئی آقا همره عمه آمدی گودال راویِ ماجرا توئی آقا آنکه دیده گروه‌گروه زدند سنگ و چوب و عصا توئی آقا آنکه دیده به زیرِ چکمه‌ی شمر شاه، زد دست و پا توئی آقا آنکه دیده تمام قرآن شد با لگد جا به جا توئی آقا آنکه دیده ضریح مویِ حسین دستِ یک بی‌حیا توئی آقا آنکه دیده سرِ عزیزِ خدا رفت بر نیزه‌ها توئی آقا بعد از آن شاهدِ هجومِ سپاه سویِ آل عبا توئی آقا آنکه همراه قافله رفته سویِ شامِ بلا توئی آقا سخت بر تو گذشت آن ساعات بد شکستند حرمت سادات اوج بی غیرتی نشان دادند سنگ در دست این وآن دادند اول شهر عنان مرکب را دست یک مشت بد دهان دادند جای عرضِ سلام، پیرو جوان ناسزاها به کاروان دادند رأسِ جدت به زیرِ پا افتاد بسکه سر نیزه را تکان دادند دستِ سادات بر سرِ بازار صدقه تکه‌های نان دادند بوسه‌گاهِ رسول خاتم را به دمِ چوبِ خیزران دادند قاسم_نعمتی 💠کشکول مبلغین ومبلغات استان یزد https://eitaa.com/joinchat/1851588616Cd0c71383ae ┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈
ستم روزگار یادش هست غم لیل و نهار یادش هست دیده‌ی اشکبار یادش هست آن‌همه قلب زار یادش هست روضه‌ی بی شمار یادش هست نیمه جان بین بستر افتاده  باز تب کرده، مضطر افتاده به لبش ذکر مادر افتاده یاد یک جای دیگر افتاده چادر پرغبار یادش هست زهر کرده اثر به اعضایش ناتوان دست و بی رمق پایش ترک افتاده است لب‌هایش العطش العطش شد آوایش لب زخمی یار یادش هست پیر بود و خمیده قامت بود خانه‌اش کل سال هیأت بود به تنش ردی از جسارت بود قاتلش روضه‌ی اسارت بود لحظه‌های فرار یادش هست سال‌ها قلب بی قراری داشت گله‌ها از شتر سواری داشت با رقیه چه روزگاری داشت با غمش آه و گریه زاری داشت آبله بود و خار یادش هست همه‌ی عمر خود پریشان بود یاد جدش همیشه گریان بود آی مردم حسین عطشان بود آبروی قبیله عریان بود یک تن و ده سوار یادش هست عمه‌هایش چقدر ترسیدند کوچه‌های شلوغ را دیدند مست‌ها آمدند رقصیدند به سر روی نیزه خندیدند زینب بی قرار یادش هست سیدپوریا_هاشمی 💠کشکول مبلغین ومبلغات استان یزد https://eitaa.com/joinchat/1851588616Cd0c71383ae ┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈
پاسخ سوالات : پاسخنامه احکام معمایی 1: نیت. 2: اعتکاف، اصل آن مستحب است، ولی خارج شدن از محل اعتکاف، بدون عذر حرام است. 3: سلام، جواب آن واجب است. 4: آفتاب. 5: میهمان. 6: اسلام. 7: آفتاب. 8: بام کعبه. 9: در مکان غصبی. 10: مرکبی که آب بر روی آن بوده و شخص برای نمازش تیمم کرده و در بین نماز مرکبش می رسد.یا به عبارتی شخص الاغش مفقود میشود و آب در خورجینش بوده چون دربیابان آب نداشته برای نماز تیمم می کند دربین نماز صدای الاغش را می شنود یعنی آب رسید و لذا جایی که آب باشد تیمم باطل است 💠کشکول مبلغین ومبلغات استان یزد https://eitaa.com/joinchat/1851588616Cd0c71383ae ┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
بدون اجازه مامانش رفته تو کوچه فقط اون چکی که بهش زد🤣 💠کشکول مبلغین ومبلغات استان یزد https://eitaa.com/joinchat/1851588616Cd0c71383ae ┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ساعت به وقت شب جمعه بغداد 1:20 🥀🥀🥀 🎥اگر شهیدم کنی شفاعتت میکنم. ✍رهبر انقلاب: شهید سلیمانی را دشمنان تهدید کرده بودند که تو را به قتل خواهیم رساند؛ این بزرگوار به دوستانش گفته بود که اینها تهدید میکنند من را به چیزی که دارم در کوه و بیابان و پست و بلند دنبالش میگردم؛ من را به آن تهدید میکنند! 💠کشکول مبلغین ومبلغات استان یزد https://eitaa.com/joinchat/1851588616Cd0c71383ae ┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈
🌹 سلام 🌹 مقایسه ای بین وضعیت مادی چمران و برخی از مسئولین 🌹 خانواده دکتر چمران حتی خانه هم نداشتند. 🌹خاطره همسر شهید چمران از شب آخر حیات دنیوی شهید چمران 🌹هر وقت می‌رفت تهران (از اهواز) روز بعد بر می‌گشت، امروز (۳۰ خرداد ۶۰) صبح رفت و عصری آمد تعجب کردم. گفتم چرا زود آمدی؟ گفت ناراحت شدی؟ گفتم نه فقط تعجب کردم. گفت تا حالا دیده بودی من با هواپیمای خصوصی سفر کنم؟ گفتم ندیده بودم. گفت به خاطر شما آمدم امشب پیشت باشم. رفت دراز کشید. داخل اتاق شدم او را بوسیدم، آرام و به سقف می‌نگریست. 🌹گفت بشین، من فردا شهید می‌شوم. دو وصیت به شما دارم. بعد از من در ایران بمان، کشور شما حکومت الهی ندارد. دوم ازدواج کن. گفتم زنان پیامبر الگو هستند آنان ازدواج نکردند. از این مقایسه ناراحت شد. شب به فکر بودم که این حرف‌ها چیست؟ صبح زود که درب منزل داشت سوار ماشین می‌شد کلت کمری داشتم، خواستم به پایش شلیک کنم که نرود اما جرأت نکردم. 🔹رفت و من به منزل تنها دوستم در اهواز، خانم خراسانی رفتم و داستان شب را تعریف کردم. دلداری‌ام می‌داد تا اینکه تلفن منزلش زنگ خورد و او مرتب "نه" می‌گفت. گفتم چه شده؟ گفت چمران زخمی شده. گفتم خیر او شهید شده است و باهم به سردخانه رفتیم و جنازه مصطفی را دیدم و گفتم: خدایا این قربانی را از ما بپذیر! 🔹آن روز چمران از اهواز تا دهلاویه (۷۲ کیلومتر) فقط می‌نویسد. با اعضای بدنش خداحافظی می‌کند و..؛ 🌹 همسر شهید چمران می‌گوید شش ماه بعد از شهادت چمران، امام متوجه شد ما خانه نداریم به بنیاد شهید گفت. خونه‌ای به من دادند، اما هیچ وسیله‌ای نداشتم. یکی از دوستان مصطفی مقداری لوازم اولیه زندگی برایم آورد. 💠کشکول مبلغین ومبلغات استان یزد https://eitaa.com/joinchat/1851588616Cd0c71383ae ┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈