eitaa logo
💥کشکول مبلغین و مبلغات استان یزد 💥
384 دنبال‌کننده
5.3هزار عکس
2.7هزار ویدیو
212 فایل
این کانال به منظور اطلاع رسانی و محتواسازی برای مبلغین و مبلغات راه اندازی شد هرروز تقویم نجومی ،حدیث ،احکام ، داستان، لطیفه،شعر و مطالب ارزشمند را در این کانال مطالعه فرمایید 💠امور مساجد استان یزد💠
مشاهده در ایتا
دانلود
🌱 خاطره ای از یک پزشک متخصص اطفال من دکتر س.ص متخصص اطفال هستم. سالها قبل چکی از بانک نقد کردم و بیرون آمدم ؛ کنار بانک دستفروشی بساط باطری ، ساعت ،فیلم و اجناس دیگری پهن کرده بود. دیدم مقداری هم سکه دو ریالی در بساطش ریخته است. آن زمان تلفنهای عمومی با سکه های دو ریالی کار میکردند. جلو رفتم یک تومان به او دادم و گفتم دو ریالی بده ؛ او با خوشرویی پولم را با دو سکه بهم پس داد و گفت: اینها صلواتی است! گفتم: یعنی چه؟ گفت: برای سلامتی خودت صلوات بفرست و سپس به نوشته روی میزش اشاره کرد. (دو ریالی صلواتی موجود است) باورم نشد ، ولی چند نفر دیگر هم مراجعه کردند و به آنها هم... گفتم: مگر چقدر درآمد داری که این همه دو ریالی مجانی میدهی؟ با کمال سادگی گفت: ۲۰۰ تومان که ۵۰ تومان آن را در راه خدا و برای این که کار مردم راه بیفتد دو ریالی میگیرم و صلواتی میدهم. مثل اینکه سیم برق به بدنم وصل کردند، بعد از یک عمر که برای پول دویدم و حرص زدم ،دیدم این دست فروش از من خوشبخت تر است که یک چهارم از مالش را برای خدا میدهد، در صورتی که من تاکنون به جرأت میتوانم بگویم یک قدم به راه خدا نرفتم و یک مریض مجانی نیز نپذیرفتم . احساساتی شدم و دست کردم ده تومان به طرف او گرفتم . آن جوان با لبخندی مملو از صفا گفت: برای خدا دادم که شما را خوشحال کنم . این بار یک اسکناس صد تومانی به طرفش گرفتم و او باز همان حرفش را تکرار کرد. من که خیلی مغرور تشریف دارم مثل یخی در گرمای تابستان آب شدم... به او گفتم : چه کاری میتوانم بکنم؟ گفت: خیلی کارها آقا! شغل شما چیست؟ گفتم: پزشکم. گفت: آقای دکتر شب های جمعه در مطب را باز کن و مریض صلواتی بپذیر. نمیدانید چقدر ثواب دارد! صورتش را بوسیدم و در حالی که گریان شده بودم ، خودم را درون اتومبیلم انداختم و به منزل رفتم. دگرگون شده بودم ، ما کجا اینها کجا؟! از آن روز دادم تابلویی در اطاق انتظار مطبم نوشتند با این مضمون؛ <شبهای جمعه مریض صلواتی میپذیریم> دوستان و آشنایان طعنه ام زدند، اما گفته های آن دست فروش در گوشم همیشه طنین انداز بود و این بیت سعدی: گفت باور نمی کردم که تو را بانگ مرغی چنین کند مدهوش گفت این شرط آدمیت نیست مرغ تسبیح گوی و ما خاموش . شما برای صاحب غریب مان حجت بن الحسن عجل الله تعالی فرجه الشریف حاضرید چه کاری انجام دهید و چه هدیه ایی را خالصانه برای رضای خدا به ایشان تقدیم کنید؟ 💠کانال ائمه جماعات استان یزد https://eitaa.com/joinchat/1851588616Cd0c71383ae ┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈
🌱 عنایت علی ابن موسی الرضا (ع) و توبه از گناه شبى در شهر قم به نماز فقيه بزرگوار، عارف معارف، معلم اخلاق، مرحوم حاج سيد رضا بهاء الدينى مشرف شدم. پس از نماز به محضر آن عزيز عرضه داشتم: محتاج و نيازمند سخنان گهربار شمايم، در پاسخ فرمود: " هميشه به خداوند كريم چشم اميد داشته باش كه فيض او دايمى است و احدى را از عنايتش محروم نمى كند، و به هر وسيله و بهانه اى زمينه ى هدايت و دستگيرى عباد را فراهم مى نمايد، آنگاه داستان شگفت انگيزى را از قول حمله دارى1 از شهر اروميه كه سالى يك بار مسافر به مشهد مى برد بدين صورت نقل كرد: مسافرت با ماشين تازه آغاز شده بود؛ ماشين، مسافر و بارش را يكجا سوار مى كرد، چرا كه ماشين به صورت ماشين بارى بود، در قسمت بار هم مسافران را مى نشاندند و هم بار آنها را به صورت متراكم مى چيدند. من نزديك به سى مسافر براى بردن به زيارت حضرت رضا عليه السلام پذيرفته بودم و قرار بود اوايل هفته ى بعد به جانب مشهد حركت كنيم. شب چهارشنبه حضرت رضا عليه السلام را در خواب ديدم كه با محبتى خاص به من فرمودند: در اين سفر ابراهيم جيب بر را همراه خود بياور. از خواب بيدار شدم در حالى كه در تعجب بودم كه چرا از من خواسته شده چنين شخص فاسق و فاجرى را كه در بين مردم بسيار بدنام است به مشهد ببرم، فكر كردم خوابى كه ديده ام صحيح نيست، شب بعد همان خواب را بدون كم و زياد ديدم، ولى باز توجه به آن ننمودم، شب سوم در عالم رؤيا حضرت رضا (عليه السلام) را خشمگين مشاهده كردم كه با حالتى خاص به من فرمودند: چرا در اين زمينه اقدام نمى كنى؟ روز جمعه به محلى كه افراد شرور و گنهكار جمع مى شدند رفتم، ابراهيم را در ميان آنان ديدم، نزديك او رفته سلام كردم و از او براى زيارت مشهد دعوت نمودم. با شگفتى با دعوتم روبرو شد، به من گفت: حرم حضرت رضا جاى من آلوده نيست، آنجا مركز اجتماع اهل دل و پاكان است، مرا از اين سفر معاف دار. اصرار كردم و او نمى پذيرفت، عاقبت با عصبانيت به من گفت: من خرجى اين راه را ندارم، فعلا تمام سرمايه ى من سى ريال پول است، آن هم پولى حرام كه از كيسه ى پيرزن فقيرى دستبرد زده ام! به او گفتم: من از تو مخارج سفر نمى خواهم، رفت و برگشت اين سفر را مهمان منى. اصرارم مقبول افتاد و آمدن به مشهد را پذيرفت، قرار شد روز يكشنبه همراه با كاروان حركت كند. كاروان به راه افتاد، مسافران از بودن شخصى مانند ابراهيم جيب بر تعجب داشتند، ولى احدى را جرأت سؤال و جواب نسبت به اين مسافر نبود. ماشين بارى همراه بار و مسافر در جاده ى خراب و خاكى به جانب كوى دوست در حركت بود، نرسيده به منطقه ى زيدر كه محلى ناامن و جاى حمله ى تركمن ها به زوّار بود، عرض جادّه به وسيله ى قلدرى ستمكار بسته شده بود. ماشين توقّف كرد، راهزن بالا آمد، خطاب به تمام مسافران گفت: آنچه پول داريد در اين كيسه بريزيد و در برابر من ايستادگى نكنيد كه شما را به قتل مى رسانم! پول راننده و تمام مسافران را گرفت، سپس ماشين را ترك گفت. ماشين پس از ساعتى چند به محلّ زيدر رسيد و كنار قهوه خانه نگاه داشت. مسافرين پياده شدند، كنار هم نشستند، غم و اندوه جانكاهى بر آنان سايه انداخت، بيش از همه راننده ناراحت بود، مى گفت: نه اينكه خرجى خود را ندارم، بلكه از پول بنزين و ديگر مخارج ماشين هم محروم شدم، رسيدن ما به مقصد بسيار مشكل به نظر مى رسد. سپس از شدّت ناراحتى به گريه افتاد. در ميان بهت و حيرت مسافران ابراهيم جيب بر به راننده گفت: چه مقدار پول تو را آن راهزن برده؟ راننده مبلغى را گفت، ابراهيم آن مبلغ را به او پرداخت، سپس از بقيه ى مسافران به طور تك تك مبلغ ربوده شده ى آنان را پرسيد و به هر كدام هر مبلغى را كه مى گفتند مى پرداخت، در نهايت كار سى ريال باقى ماند كه ابراهيم گفت: اين هم مبلغ ربوده شده از من بود كه سهم من است. همه شگفت زده شدند، از او پرسيدند: اين همه پول را از كجا آورده اى؟ در پاسخ گفت: وقتى آن راهزن از همه ى شما پول گرفت و سپس مطمئن و آرام خواست از ماشين پياده شود، بى سر و صدا جيب او را زدم، او پياده شد، و ماشين هم به سرعت به حركت آمد و از منطقه دور گشت تا به اينجا رسيد، اين پولهايى كه به شما دادم پول خود شماست. حمله دار مى گويد: بلند بلند گريستم، ابراهيم به من گفت: پول تو را هم كه برگرداندم، چرا گريه مى كنى؟ خوابم را كه در سه شب پى در پى ديده بودم براى او گفتم و اعلام كردم من از فلسفه ى خواب بى خبر بودم تا الآن فهميدم كه دعوت حضرت رضا از تو بدون دليل نبوده، امام عليه السلام مى خواست به وسيله ى تو اين خطر را از ما دور كند. 💠کشکول مبلغین ومبلغات استان یزد https://eitaa.com/joinchat/1851588616Cd0c71383ae ┈••✾•🌿🌺🌿•✾••