#گپ_روز
#موضوع_روز : «او جزو ماست! معرفی لازم ندارد»!
✍ نوجوان که بودم، بعضی از برنامههای رادیو برایم جذاب بودند!
همیشه برایشان نامه مینوشتم و شعرها و نوشتههایم را میفرستادم.
• یک روزی نامهای آمد درِ خانهمان و دعوتم کردند بعنوان مهمان برای یکی از همان برنامهها.
من که اصلاً انتظارش را نداشتم و نمیدانستم چرا باید یک نوجوانِ الکی شاعر، را به یک برنامه رادیویی دعوت کنند در یک بُهت همراه با خوشحالی، با مامان در روز تعیین شده رفتم به ساختمان رادیو.
• در نگهبانی اسمم را پرسیدند و مامان را نگه داشتند و مرا بسمت استودیوی آن برنامه راهنمایی کردند. وقتی رسیدم آنجا هیچ کس انگار غریبه نبود!
همه با یک عالمه مهربانی و یک عالمه عشق جلوی پای من بلند شدند. حتی بعضیها هم آمدند بغلم کردند و من با بُهت نگاهشان میکردم.
• دعوتم کردند نشستم و بعد از چند دقیقه یک آقایی آمد که یک عااالمه نامه در دستش بود.
من آن نامهها را میشناختم. همهشان را خودم با عشق نوشته بودم و روی پاکت همهی آنها کنار نام آن برنامه یک علامت قلب که دو تا چشم و یک لبخند داشت کشیده بودم.
• آن آقا، آقای احمدی بود، نویسنده برنامه که اولین نفری بود که نامههای مرا میخواند.
• آقای احمدی نشست کنارم و گفت: چایت را نمیخوری؟
گفتم : چشم. ادامه داد: تلفنی که با تو صحبت میکردم خیلی شاد و سرزباندار بودی، چرا الآن اینقدر ساکتی؟
نگاهش کردم و هیچ نگفتم!
گفت: اینجا ما یک گروهیم که چند سالیست این برنامه را اداره میکنیم! شبیه یک خانواده شدهایم دیگر... درواقع باهم داریم زندگی میکنیم نه کار!
گفتم : من این را بمحض ورود فهمیدم.
گفت : دیگر چه فهمیدی؟ این را هم فهمیدی که بعضی مخاطبان هم دیگر برای ما مخاطب حساب نمیشوند، و جزو این خانوادهاند؟ مثلاً تو ..!
• انگار خجالت کشیده باشم، یا خوشحال شده باشم، یا کمی بغض کرده باشم، نمیدانم شاید هم همهی اینها باهم...
به چشمانش نگاه کردم و گفتم: بله فهمیدم و علّت سکوتم هم همین است!
گفت : سکوت ندارد که ... آدمها میتوانند با جانشان باهم اتحاد برقرار کنند حتی اگر هرگز همدیگر را ندیده باشند. نامههای تو آنقدر عشق داشت که من آنرا همیشه در جمع بچه های استودیو میخوانم برای همین هم حتی آقای خوشرو که راننده سازمان است تو را خوب میشناسد.
• آنروز تمام شد و .... شاید ۲۰ سال بعد یکروز در حرم حضرت معصومه سلامالله علیها داشتم زیارتنامه میخواندم که رسیدم به عبارت «عرف الله بیننا و بینکم فی الجنه»
خیالم رفت به لحظهای که طبق این فراز، خدا میخواهد مرا به حضرت معصومه سلاماللهعلیها معرفی کند.
یکهو دلم ریخت ... یاد ورودم به آن استودیو رادیویی و نحوهی برخورد آدمهای آنجا با خودم افتادم. نامههای من بود که مرا برای آنها شاخص کرده بود! و بقول آقای احمدی جزو خودشان بودم دیگر...
• با خودم گفتم : باید تا فرصت زندگی داری آنقدر با قلبت نامه بنویسی برای خانوم... که وقتی خواستند معرفیات کنند، بگوید : او جزو ماست! معرفی لازم ندارد!
@ostad_shojae
💬 #گپ_روز
#موضوع_روز : اگر سپر داشتی، گذشته که خوب است، آینده هم نمیتواند تو را سِحر کرده و غمگینت کند!
✍️چهار ماه از ازدواجشان گذشت که مشکلاتشان بالا گرفت.
و هرکدام رفتند خانهی پدری!
هر بار هرکدامشان را که میدیدم؛ کوه درد بودند از مرور خاطرات گذشته! هم همدیگر را دوست داشتند هم از همدیگر گلایههای خفن!
• سه چهار ماهی در همین وضعیت بودند که هر دو خسته شدند،
آقای داماد آمد و گفت من قادر به تحمل این وضعیت نیستم، کوتاهیها و قصورات خودم را هم میپذیرم، ولی نیاز دارم به من زمان بدهند تا جبران کنم.
گفتم : من با همسرتان صحبت میکنم انشاءالله که همه چیز ختم بخیر شود.
• برای عروس خانم که موضوع را گفتم: او هم انگار که هم دلش تنگ شده باشد و هم برای یک فرصت دوباره بیمیل نباشد، قبول کرد که برود و فکر کند.
✘ موقع رفتنش، گفتم: بیشتر از آنکه بخواهی فکر کنی میتوانی به او فرصت بدهی یا نه، باید فکر کنی ببینی میتوانی «به خودت فرصت بدهی یا نه؟
گفت : یعنی چه ؟
گفتم : یعنی «میتوانی خودت را صفر کنی یا نه»؟
و باز با تعجب نگاهم کرد...
ادامه دادم یعنی میتوانی گذشته را فراموش کنی یا نه و به او کمک کنی جبران کند؟»
گفت: فکر میکنم دربارهاش!
گفتم : فکر نکن، از ابزاری که خدا برایت گذاشته کمک بگیر،و فکرت را از «فلش بک» حفظ کن.
گفت: چه ابزاری ؟
گفتم : گذشته و آزارهایی که از خاطرات گذشته بر انسان تحمیل میشود، به تعبیر قرآن «حملات از پشت سرِ» شیطانند.
حرزهای بسیاری از معصومین علیهم السلام مخصوصاً از امام سجاد علیهالسلام برای ما به ارث مانده که بعنوان سپر، تو را حفظ میکنند.
ولی دعاهای قدرتمندی برای دفع حملات شیاطین جنّی و انسی هست که میتواند تمام این حملهها را از تو دفع کرده و ذهن و قلبت را برای تجربهی یک زندگیِ نو خالی و آماده کند.
• دو روز بعد شبیه آدمهای کتک خورده با یک عالمه خاطرهی آزاردهنده از گذشته آمد.
گفتم : این حال تو یعنی نمیتوانی به خودت فرصت بدهی، نه؟
گفت: با این خاطرات چه کنم؟
گفتم : اگر سپر داشتی، گذشته که خوب است، آینده هم نمیتواند تو را سِحر کرده و غمگینت کند!
یاد حرفم افتاد...
انگار که به ضرورت این امدادخواهی و نقش حرزها و دعاهای استعاذه رسیده باشد با رضایت نگاهم کرد و رفت.
• روز جمعه در مراسم #قرار_جمعه_ها بودیم که باران گرفت!
دیدم زیر باران ایستاده و دعا میکند... حالش خوب بود و آرام !
با خودم گفتم: جانم به امامی که کلماتش شبیه یک جوشن آهنین میآید و دورت را میگیرد و تو را از دسترس حملات شیطان دور میکند.
※ حرزها:
• دعای ۲۲ (دعای صبح و شب/ حرز کامل)
۲• دعای ۲۳ (دعای صبح و شب/ حرز دیگر)
۳• دعای ۲۷ (پناه جستن از بلاها و اخلاق نکوهیده)
۴• دعای ۲۹ (در پناه جستن)
۵• دعای ۱۸۰ (ایمنی یافتن از ترس و رهایی از هلاکت)
۶• دعای ۱۸۱ (درخواست آن که در حرز الهی باشد)
※ ادعیه دفع حملات شیاطین :
۱• دعای ۵۰ (پناه بردن به خدا از مکر و دشمنی شیطان)
۲• دعای ۴۸ (برطرفکننده وسوسه)
@ostad_shojae
💬 #گپ_روز
#موضوع_روز : «من برای امام زمان علیهالسلام چه کاری میتوانم انجام دهم؟»
✍️ بعد از موضوع «راههای دفع طلسمها و سِحرهای شیاطین جنی و انسی» که یکشنبهی هفتهی گذشته به آن پرداختیم، دومین پیام پرتکرار مخاطبان ما در دو ماه اسفند و فروردین این جمله بوده است:
«من برای امام زمان علیهالسلام چه کاری میتوانم انجام دهم؟»
• موضوعِ روز امروز اختصاص دارد به پاسخ همین پرسشِ پرتکرار.
• لطفاً برای اشراف کامل به مسئله هر سه پُست مربوط به این موضوع را که تا امشب به مرور بارگزاری میشود با دقت بررسی کنید.
@ostad_shojae
💬 #گپ_روز : «یک اشتباه محاسباتی بود!»
#موضوع_روز : «شیطان شناسی و شیطان ستیزی»
✍️ یک ساعت مانده بود به اولین اجتماع نوجوانان بُرنا منتظر.
میگشتم میان تیمهای مختلف (پذیرایی ،تصویر، اجرا، صدا، پخش زنده، انتظامات، مهدکودک، پشتیبانی و... خداقوتی میگفتم و رد میشدم تا ماندنم تمرکز بچهها را برهم نزند.
• در یکی از تیمها متوجه یک اشتباه محاسباتی شدم، و کمی آنجا توقف کردم ببینم خودشان در جریانند یا نه.
دیدم نه ...و اگر در همین یکساعت جبرانش نمیکردند در خلال برنامه قطعاً این مسئله مشکلآفرین میشد.
سه تا از سرتیمهای این بخش را صدا کردم و نشستیم و موضوع را گفتم!
برق از سرشان پریده باشد انگار...
تازه متوجه این اشتباه و عقب ماندنشان از تایم برنامه شدند.
بعد از این مرحله، همهی نگاهها رفت سمت یکنفر!
یکی گفت: من اخطار داده بودم،
دیگری گفت: من در جریان نبودم،
آن یکی کم منصفانهتر گفت: من گفتم، ولی حتماً در میان شلوغی فراموشش شد فلانی.
• در سکوت فقط نگاهشان میکردم. بلند شدم و تنهایشان گذاشتم. و رفتم سراغ بخشهای دیگر.
• برنامه کم کم داشت شروع میشد.
سه نفری، از یکی دو تا مدیران بخشهای دیگر کمک گرفتند و در همین مدّت کوتاه راه حل مشکل را پیدا کردند و این عقب ماندن را جبران نمودند.
• برنامه تمام شد و بچههای مهمان، با نهایت شادی و سبکی از ما خداحافظی کردند و رفتند. که این شادی هنوز هم در جان ما جریان دارد...
•دو روز بعد، طبق معمولِ همیشه، جلسهی بررسی نقاط قوت و ضعف برنامههایمان را داشتیم.
خواهش کردم اگر کسی چیزی به ذهنش میرسد، قبل از نکات من، درموردش حرف بزند.
یکی از همان سه نفر گفت : «ما دچار اشتباه محاسباتی شدیم»!
و از جریان برنامه بسیار عقب افتادیم.
ولی این اتفاقها، طبیعی است... همه جا پیش میآید!
اشتباه ما آنجا بود که بمحض کشف مشکل بجای آنکه به فکر راه حل جمعی باشیم؛ به یافتن مقصر رو آوردیم.
شما که تنهایمان گذاشتید فهمیدیم اشتباه اصلی، اشتباه محاسباتی ما نبود، بلکه شکافی بود که داشت بینمان میافتاد و شیطان همین را میخواست!
✘ تازه فهمیدیم فعلاً فقط باید جبران کنیم، و برای کشف ریشهی خطا و عدم تکرار آن، زمان زیاد است.
• نفس راحتی از سینهام خارج شد.
گفتم تمام تلاطمهایی که در جریان زندگی ما رخ میدهد برای کشف «فرمولهای شیطان شناسی و شیطانستیزی» است.
آفرین به آنکه حاشیه را رها میکند و فرمول را میبیند و میفهمد. او هر روز ثروتمندتر از روز دیگر خواهد بود.
@ostad_shojae
#گپ_روز
#موضوع_روز : «به دنیا آمدیم همین را بفهمیم : همین»
✍️ نزدیک به یکساعت است که دارم برای موضوع #گپ_روز فکر میکنم!
و برخلاف همهی روزها هیچ موضوعی برای نوشتن نیافتم.
دیدم بهتر است همین «نشدن» را بنویسم :
«بسم الله الرحمن الرحیم»
• باید بگذارند که بنویسی !
• باید فکرت را بکار بیندازند که بنویسی!
• باید بار بدهند به کلمات که از جانِ تو بیرون بیاید!
• باید توان بدهند به دستانت که بنگارند!
• باید اشتیاق بدهند به دیگران تا آنرا بخوانند!
• باید ...
✘ امروز ندادند ....
ولی همین اتفاق، به #موضوع_روز کاملاً مرتبط است.
ما هم «همه»ایم ! و هم «هیچ»ایم.
❤️ | با او همهایم ... و بیاو هیچ |
به دنیا آمدیم همین را بفهمیم : همین
@ostad_shojae
سلام و ارادت
• ویدئوی بالا، ویدئوی مهمی در روزهای عجیب و پرفراز و فرودِ آخرالزمان است. آنرا برای دقت، و تمرکز در مشاهده، به شما پیشنهاد میکنیم.
• برای اینکه بیشتر درمورد صحیفه جامعه سجادیه بدانید، چند #گپ_روز حول همین موضوع در کانال هست که میتوانید با کلیک بر لینکهای زیر آنها را مطالعه کنید:
1️⃣ eitaa.com/ostad_shojae/36309
2️⃣ eitaa.com/ostad_shojae/35306
3️⃣ eitaa.com/ostad_shojae/33939
4️⃣ eitaa.com/ostad_shojae/33048
• همینطور ویدئوی کاملی از توضیحات استاد شجاعی در لینک زیر در دسترس شماست که بهترین روش استفاده از این کتابِ معجزهگر را شرح میدهند :
🖥 eitaa.com/ostad_shojae/30658
※ امیدواریم با این هدیهی ارزشمند و پناهگاه آخرالزمانی چنان رفاقت کنیم که به تعبیر قرآن نه ترسی به ما برسد و نه غمی (لا خوف علیهم و لا هم یحزنون).
@ostad_shojae
#گپ_روز
#موضوع_روز : «عرفه» شاید شبیه روزیست که من آقاجان را شناختم.
✍️ شاید چهار پنج سالم بود، که خودم را به خواب میزدم که خانهی آقاجان بمانم و مرا نبرند خانه!
و این فقط یک فضولی بود شاید... برای شنیدن صدای مناجاتِ نیمه شبِ آقاجان، که روی ایوان خانهی گِلیشان ساعتها مینشست، گاهی نماز میخواند، گاهی چای میخورد، گاهی حافظ میخواند، و گاهی هم مثنوی «طالب و زهره» را ....
• شاید او فهمید که من تمام مدت خلوتش را بیدارم و جُم نمیخورم تا صدایش را گوش کنم، شاید هم هرگز نفهمیده باشد.
• اما تمام سهم من از همین آقاجان، «بازی» بود.
روی شانههایش مینشستم و او مرا در حیاط میگرداند و برای خودم از روی درختان میوه میچیدم. گاهی ازگیل، گاهی نارنگی، گاهی گلابی ....
• سالهاست که حالتهای عجیب آقاجان را که در کودکی برایم جالب بود میفهمم. امّا دیگر ندارمش که یواشکی تماشایش کنم.
امروز داشتم فکر میکردم ماجرای ما و امام، ماجرای من و آقاجان بود.
او دلش کجا گیر بود و نجوایش تا کجا بالا میرفت، و سهم من از او به اندازهی درکم از او بود... بازی، بازی، بازی ...
• ما قرنهاست داریم با نعمتهای خدا بازی میکنیم و حواسمان نیست.
مخصوصاً با بزرگترین نعمت خدا، که همهی خداست در کالبد انسان!
«خلیفةالله» یعنی جانشین خدا!
ما با جانشین خدا چه کردیم؟
راه به سمت خدا باز کردیم؟ یا دست توسل زدیم به او برای اینکه بازیهای دنیایمان را قشنگتر و جذّابتر اداره کند.
«عرفه» شاید شبیه روزیست که من آقاجان را شناختم.
اما دیر شده بود!
※ما هنوز در دنیاییم امّا... و عرفه روز «فهم امام» است.
نگذاریم دیر بشود...
@ostad_shojae
#گپ_روز
#موضوع_روز : «مسلم بیخود نبود روز عرفه شهید شد! یکروز قبل از قربان.»
✍️ شبهای هفتم و هشتم و نهم ذیحجه رسم صدهاسالهی حرم حضرت عبدالعظیم علیهالسلام است «مراسم مسلمیّه».
تمام هیئات جمع میشوند و سه شب عزاداری بزرگی برپا میکنند که دیگر جای سوزن انداختن نیست. تا صبح، حرم پر از هیاهوست و در عینِ حال پر از نشاط.
• داشتم با خودم فکر میکردم که الکی نیست روز عرفه، روز شهادت حضرت مسلم سلاماللهعلیه است.
بقول استاد عرفه یعنی : «خودت را بشناس و عاشق خودت باش»
محال است کسی خودش را بشناسد، و دو دو تا چهارتای زندگیش به «امام» ختم نشود. یعنی من بعنوان انسان، یک لیدرِ راهبلد لازم دارم تا مرا ببرد!
احتیاج دارمهااااا.. نه اینکه فقط دوست دارم!
و ... کسی که امام را بفهمد و بخواهد، تمام ملزومات آنرا نیز با عشق میخواهد.
این میشود که «ولایت فقیه» که در زمان امامان ما از ارکان اداره جامعه اسلامی بود، و والیان فقیه که جانشینان مورد اعتماد امام در اراضی مختلف بودند اینقدر قیمت پیدا کرد... مثل همین حضرت عبدالعظیم حسنی علیهالسلام.
✘ اساساً آنان که «مسلم» را نفهمیدند و باور نکردند، قیام امام حسین علیهالسلام را نیز باور نکردند!
و فردا در میدان قربانی، به جایِ نفس طمّاع و شهوات گوناگونِ خویش،
مسلم را...
و در پس آن امام و همراهانش را سر بریدند.
• نشسته بودم و دیدن اینهمه زائر، نشاطی عجیب را در من جولان میداد! ولی دردی هم، شبیه یک بوقِ ممتد در من امتداد پیدا میکرد :
مسلم یک ولی فقیه زمانِ خود بود،
خود حضرت عبدالعظیم علیهالسلام که در محضرش مسلمیه را سنگتمام میگذاریم هم...
شیعه با خود این دو نفر چه کرد؟
حالا که ما آنموقعها نبودیم. الآن فهم ما از «صدق» در برابر مقام «ولایت» چقدر است؟
• در مدرسهها که یادمان ندادند هرگز، در دانشگاهها هم که بدتر:
که حکمرانی اسلامی، حکمرانیِ ولایی است، و تو به میزانی رشد خواهی داشت که با تمام مراتب ولایتی، که با آنها در ارتباط هستی به «سلم» رسیده باشی!
※ و «جهان آینده» دولت حکمرانیِ ولایی است اما در مدل کاملش.
یعنی مثل امیرالمومنین علیهالسلام، جوری پشت سرش راه بروی، که سایههایتان روی هم بیفتد و هیچ حائل و مانعی بینتان نباشد. و این معنایِ واقعیِ کلمهی «صدق» است که کلیدیترین مسئله در حکمرانی ولایی است.
امّا ... آدمها تا «عاشق» نشوند، «صادق» نمیشوند!
محال است در جامعهای «مدیریت رحمانی» یا «مدیریت عاشقانه» حاکم نباشد، ولی آدمها به صدق برسند!
درچنین نوع حکمرانی، آدمها برای منافع دور هم جمع نمیشوند، بلکه افراد ِکوچکترین تشکیلات نیز از داشتن هم، و بودن در کنار هم شادند و حظّ میبرند، چون ساختارشان در طول امام معصوم تعریف شده است.
با دیدن یکی از بچهها خط فکرم پاره شد.
گفت : به چه فکر میکنی !
گفتم به : قربانی!
گفت : چی؟
گفتم : ما باید مبانی زیستن در دولت کریمه (حکمرانی ولایی) را بیاموزیم. و تمرین کنیم.
چون اساساً درک عید قربان، و فلسفه قربانی دادن، به این ربط دارد که:
※ تو چقدر خودت و طبیعتاً چقدر امامت را میفهمی.
※چقدر میان تو و او رابطهی عاشقانه برقرار شده، و با این عشق به شادی رسیدهای!
※ چقدر این عشق به تو جرات پاگذاشتن روی خودت را میدهد!
※ چقدر موفق به قربانی خودت و حرکت به سمت امام میشوی!
※ما به قدر همینها که گفتم صادقیم ... و به «قدم صدق» که ویژگی اصلی دولتمردان دولت کریمه است رسیدهایم!
✘ مسلم بیخود نبود روز عرفه شهید شد! یکروز قبل از قربان.
@ostad_shojae
#گپ_روز
#موضوع_روز : «من خودم را تنها مقصرِ این اتفاق میدانستم.»
✍️ شروع طوفانالاقصی بود که یک موج قدرتمند دابسمش «سلام یا مهدی» در شبکههای اجتماعی شکل گرفت و بدنبال آن، این سوال ترند اول و موضوع داغ دنیا شد:
Who Is Imam Mahdi?
این درد که جهان میخواهد او را بشناسد ولی آنچه که موتورهای جستجو به او پیشنهاد میدهند در خوشبینانهترین حالت زندگینامه، تاریخ تولد و غیبت، علائم ظهور، خروج سفیانی، نبرد قرقیسیا و .... است و تمام... دردی بود که به استخوانم میزد!
• هیچ کلیدواژهای نبود که موتورهای جستجو روی آن بنشینند و بیاورندش بالا تا به جستجوگر بگویند؛ کسی که دنبالش میگردی؛ هیچ کجا نیست! همینجاست در جهان درون تو! و تو باید او را در درون خودت سرچ کنی!
• جایی نبود نوشته باشد: سری بزن به درون خودت، هر وقت خودت (انسان) را شناختی و قوای پنجگانهات را کشف کردی، و بخش فوقعقلانی (انسانی)ات را باور کردی، چشمانت او را خواهد دید!
او کسی است که صاحب این قوه (روح) بینهایت و کمالخواه توست، و تو از همان روح ِکامل خلق شدهای.
کسی نگفت تو قبل از آنکه بپرسی «امام مهدی» کیست؟ باید بپرسی «من کیستم؟»
و باز کسی نگفت تو همان نطفهی بالقوهای که باید با او به سمت مقام خودت (انسان کامل) حرکت کنی!
✘ آنجا بود که من خودم را تنها مقصرِ این اتفاق میدانستم... و میدانم و خدا بر صدق این جمله گواه است.
زیرا تمام این سوالها در سایت منتظر پاسخ دارند ولی هرگز برای جهان در دسترس نبودهاند.
این بود که تصمیم گرفتیم: سایتی را با همین موضوع و بر اساس مسیری که خداوند برای شناخت حجتش معرفی کرده، ایجاد کنیم! (آنکس که خودش را بشناسد خدا را شناخته، و هرکه خدا را بشناسد نبی او را میشناسد، و هر که نبی را بشناسد، امامش را )
• این سایت برای معرفی امام مهدی علیهالسلام، چرخ میزند در جهان درون آدمها!
اول آینه میگیرد که باور کنند تمام غیب، گسترهی زندگی و ارتباطات آنهاست و اگر امروز در حصر بدن و ارتباطات زمینی گیر کردهاند، فقط بخاطر این است که نمیدانند پادشاهند ! پادشاهی که خدا آسمان را برای پرواز گاه و بیگاه آنها خلق کرده است.
پادشاهی که دقیقاً میتواند آنقدر بزرگ شود که درزمین جای خدا، نماینده باشد.
نماینده... یعنی کسی که آینه میشود و دیگری را به بقیه می نمایاند!
• اواسط کار بودیم که رسیدیم به روزهای پرالتهاب جهان و تظاهرات گسترده جهانی ضد صهیون .
با خودم میگفتم طغیان مردم غرب در برابر تمدن طبیعتگرایی، ظاهرِ قضیه است!
باطنش طلب یک جایگزینِ طاهر است! یک تمدن تمیز! و ما باز هم با اینهمه منابع شیعه هنوز آمادهی معرفی تمدن الهی نیستیم... و باز من تنها مقصرِ این اتفاق بودم. داشتم این محتوا را در دستم... ولی تبدیل نشده بود !
• هفته پیش اولین فاز این پروژه تمام شد. لینکش را برایتان میگذارم.
اما این پروژه بقدر وسعت صاحبش، فاز دارد که باید رشد کند و کامل شود.
دیروز که نتیجهی انتخابات رفت به سمتِ یک انتخاب آخرالزمانی، دیدم تنها علّت درست یک انتخاب که مانع افتادنها و کج رفتنها میشود : «انسان شناسی» است!
انسانشناسی میدهد ⬅️ امامشناسی
انسانشناسی میدهد ⬅️ زمانشناسی
انسانشناسی میدهد ⬅️ فوریت شناسی
انسانشناسی میدهد ⬅️ فتنه شناسی
انسانشناسی میدهد ⬅️ مسئولیت شناسی
√ دیدم نه تخریب لازم است، نه تعریف!
کافی است مردم خودشان و جایگاهشان را در قلّه نهایی تاریخ، و نقششان را در گامهای نهایی قبل از قلّه ادراک کنند. دیگر با شناخت جهانبینی کاندیداهای حاضر، و مقایسهی شاخصههای حکمرانیِ انسان محور، به سادگیِ خوردن یک لیوان آب، قادرند درستتر را از درست، یا درست را از غلط تشخیص دهند.
• این بود که سیرِ محتوایی این هفتهی صفحات استاد همین شد! و از امروز خدمتتان تقدیم میشود :
یکشنبه : تفاوت دولت های انسانی (اسلامی) با دولتهای طبیعت محور
دوشنبه : شاخصههای مدیر تراز در دولت انسانی (اسلامی)
سه شنبه : سیر حرکت تاریخ بسمت ظهور موعود و حساسیت و جایگاه زمان کنونی در این سیر تاریخی
چهارشنبه : لزوم ایجاد دولت (مدل) مقدمه ساز برای محکم کردن پایه های تمدن نوین اسلامی
پنج شنبه : نقش ما در زمان حساس کنونی (رسیدن انقلاب به مرحله نهایی بلوغ)
برای تشکیل دولت مقدمه ساز جهان آینده
این سیر پنج گانه محتوایی، اولین خروجی سایت Who Is Imam Mahdi است که میتوانید این سایت سه زبانه را که تازه فاز اول تولید را از سر گذرانده و در مرحلهی تکمیل و رشد است در آدرس زیر ببینید👇
whoisimammahdi.com
کم کم تمام نواقصش را رفع و آنرا برای استفاده بیشتر و بهتر رشد خواهیم داد انشاءالله. از طریق پشتیبانان صفحات اجتماعی برای شنیدن تمام نظرات و پیشنهادات شما به گوشیم.
@ostad_shojae
#گپ_روز : «همیشه دنبال یک نقش تأثیرگذار بودن، اندیشهای الهی نیست! ممکن است اضافهکاری شیطان باشد.»
#موضوع_روز : «استفاده حداکثری از اربعین برای یاری امام زمان علیهالسلام»
✍️ جمعه پیش، تجمعی داشتیم از اعضای فعال و جهادی در دو بخش رسانه و میدانی، که همکاران افتخاری ما هستند.
یک کمپین طراحی شده بود به نام
Who is imam mahdi
و چندین نقش برای مشارکت تمام اعضا با هر سطحی از توانمندی و استعداد مشخص شد و همهی این طرح در چند بخش توضیح داده شد !
• برنامه که تمام شد، سؤالات بچهها هم یکی یکی شروع شد. تک به تک میآمدند و سؤالات مختلفی میپرسیدند برای اینکه بهترین نقش را در مختصات خودشان پیدا کنند.
امّا گاهی از لابلای سؤالاتشان ردپای یک آسیب به چشم میخورد. تا اینکه .....
• اوایل هفته یکی از بچهها آمد دفتر!
و فرصتی شد و باهم گفتگو کردیم.
آشوبی درونش جریان داشت ... کمی که صحبت کرد متوجه شدم همان آسیبی است که در روز جمعه نیز در بعضی بچهها احساسش کرده بودم.
• گفت : من میخواهم یک کار خاص در اربعین برای امام مهدی علیهالسلام انجام دهم.
درونم آشوبی به پاست حس میکنم از یک جریان بزرگ دور افتادم! و باید نقش تأثیرگذارتری داشته باشم.
و این در حالی بود که او فردی بسیار فعال بود و نقشش در پشتیبانی بسیاری از طرحها، کلیدی بود اما پشت پرده!
• حرفهایش که تمام شد گفتم :
همیشه دنبال یک نقش تأثیرگذار بودن، اندیشهای الهی نیست! ممکن است اضافهکاری شیطان باشد و ما ندانیم، من این را تجربه کردهام...
✘ قبل از اینکه دنبال نقش بالاتری باشی؛ دو چیز مهم است:
۱ـ نقش مستقیم و غیرمستقیمی که امروز بعهده ات هست را میبینی و شاکر هستی؟
۲ـ آیا از تمام ظرفیتها و نعمتهایی که خدا همین الآن برای یاریِ امام به تو داده، نهایتِ استفاده را میکنی؟
• گفت: من الآن کاری نمیکنم!
گفتم: همین الآن صندوق ماشینت را پر کردهای از کاغذهای باطله برای پویش «نذرکاغذ» و در این گرمای جهنمی همه را اینجا خالی کردی، درآمد این کاغذها میشود همان بروشورهای کمپین! همان محتوای سایت کمپین! همان معرفینامههای امام مهدی علیهالسلام و ...
این کار نیست؟
• اشک در چشمانش حلقه زد!
گفتم: شیطان گاهی طمع کار جهادی در ما ایجاد میکند تا ما را از مختصات خودمان خارج کند. در حالیکه رسیدن به اثرگذاری بالاتر، پله پله اتفاق میافتد، ربطی هم به کارِ بیشتر ندارد،
به وسعت روح و قدرت روح و میزان قرب انسان به صاحب کار بستگی دارد.
اگر ظرفیتهای امروز خودمان را جدی بگیریم، هر نعمت بزرگتر دیگری را هم جدی خواهیم گرفت.
گرهی درون جانش انگار باز شد.
گفتم : دست خانوادهات را بگیر و راهیِ مشایه شو.
همین «خودِ کارِ بزرگ است» ! چند تا پوستر و کتابچه و بروشور معرفیِ محتوا هم بردار و در میان راه با مردمی که در حسین سال ۶۱ متوقف شدهاند صحبت کن و بگو حسین زندهشان را میتوانند با این محتوا بشناسند و به بقیه معرفی کنند.
از این بالاتر کار دیگری هم هست؟
• اینجوری هم خانوادهات را در این جهاد شرکت دادهای که بالاترین وظیفه تو هستند،
و هم دیگران را به سمت «امام زندهی غریبتر از حسین علیهالسلام» دعوت کردهای!
@ostad_shojae
#گپ_روز : اعتماد به تو صبری میدهد که از ناامیدی حفظت خواهد کرد.
#موضوع_روز : ناامیدی در ابتلائات آخرالزمانی !
✍️ در آسانسور باز شد و مثل همیشه هردوشان جلوی در منتظرم بودند! اما پر از غصه و اضطراب !
با همان وسایلی که در دستم بود بغلشان کردم و رفتم داخل!
یکی، کمطاقتتر است و حرفهایش را تندی باید بگوید... شروع کرد به نق زدن که اگر چنین و چنان کرده بودند؛ الآن کسی جرات ترور چارت سازمانی حزبالله را نداشت !
حالا، با این وضعیت دیگر چه امیدی هست به پیروزی حزبالله؟
دیگر چه امیدی هست به پیروزی اسلام در نبرد تمدنها ؟
اینجوری میخواهیم امنیت امام مهدی علیهالسلام را تامین کنیم تا ظهور کند؟ ههههه چه مسخره!
• همینطور که میوهها را داخل سینک خالی میکردم، به حرفهایش گوش میدادم.
حرفش که تمام شد سرش را روی سینه گذاشتم و گفتم بیا بنشین باهم یک ویدئو ببینیم !
ویدئوی «مراقب مواضع خود در این جنگ تمام عیار باشید» که دیروز در کانال بارگزاری شد را باهم دیدیم!
کمی آرام شد. بغلش کردم و گفتم : این آیه را بارها برایت خواندم یادت هست ؟
وَلَقَدْ كَتَبْنَا فِي الزَّبُورِ مِنْ بَعْدِ الذِّكْرِ أَنَّ الْأَرْضَ يَرِثُهَا عِبَادِيَ الصَّالِحُونَ (انبیاء/ 105)
ما بعد از تورات در زبور (داود) نوشتیم که البته بندگان صالح من، وارثان زمین خواهند شد.
خدا در این آیه و در یک عالمه آیه دیگر در تمام کتب آسمانیاش که تمامش را در سایت امام مهدی علیهالسلام آوردیم (و تو مطالعه کردی) قول داده که وراثت زمین با صالحان خواهد بود و دین اسلام تمام جهان را فرا خواهد گرفت و بر کفر غلبه خواهد کرد!
• گفت : خب ؟
گفتم : یک سوال دارم ! اینکه خدا بخواهد در خانهی ما یک تغییری بوجود بیاورد، اگر من نباشم، با هیچ کسِ دیگهای نمیتواند یعنی؟
گفت چرا میتواند!
گفتم : خدای خانهی ما، همان خدائیست که قرآن را برای آگاهی تو از جریان زمان آفریده پسرم. اینکه بدانی خط تاریخ کدام سمتش حق است و کدام سمتش باطل! و بعد بروی سمت حق بایستی و سنگ هم اگر از آسمان آمد استقامت کنی و در دلت آب تکان نخورد. چون خدای تو خوش دارد ابراهیم را داخل آتش ببرد و بعد آنرا گلستان کند؛ ولی به ابراهیم هم نمیگوید که قرار است آتش را برایش گلستان کند.
اگر اعتبار جبهه حق به آدمهایش بود که بعد از هر پیامبر و امامی باید این جریان به فنا میرفت.. و این درحالیست که خداوند بعد از غیبت امام معصوم نیز، از طریق شبکه ولایتی، امانت خود را (دین) به سمت مقصد موعودش (غلبه تمدن الهی بر تمدن طبیعی در جهان) به پیش برد.
• گفت : خب اینها درست! ولی اگر همین کار را با کشور ما کردند چه ؟
گفتم : حقطلبی هزینه دارد عزیزم. و شهادت هزینهی این مسیر است! مگر یازده امام ما شهید نشدند؟
گفت : چرا... ولی نه اینکه ما دستی دستی فرماندهان خود را به کشتن بدهیم! اگر پاسخی درخور ترور اسماعیل هنیه داده بودیم؛ الآن این جرات را به دشمن نمیدادیم !
گفتم : چند مسئله هست :
1- اصلاً معلوم نیست این دشمن وحشی که در آخرین مراحل غرق شدنش چنگ به هر روشی برای بقا میزند، اینکار را نمیکرد !
2- آیا تو پاسخ ترور را فقط ترور میبینی ؟ پاسخِ مناسب همیشه آنی نیست که من و تو فکرش را میکنیم. این غده سرطانی باید ریشهاش زده شود، و قطع ریشهی «امامِ جور» سلطنت «امام حق» است و ایران برای این مقصود است که خیز برداشته است! و جهان اینرا میداند و میبیند که عمر صهیونیسم جهانی تمام شده و این هیبت پوشالی در حال فروپاشی است. باید دید که فرمانده کلّ قوا، برای آخرین مرحلهی جراحی این غده سرطانی، چه صلاح میداند!
3- گیرم که عقبنشینی غیرتاکتیکی اتفاق افتاده باشد، که بعید هست یا نیست نمیدانم! ولی باز میرسیم به همان مفهومی که قبلاً یادت دادهام! برای قلبهای داغدار، زخم جدید ایجاد کردن، و پیدا کردن مقصر آنهم با دعوا و فتنه در رسانهها به نفع چه کسی جز دشمن تمام میشود؟
آرام شد...
• گفتم پیری خردمند آخرین سکّاندار تمدن الهی است که آنرا در لابلای عجیبترین امواج تا به اینجا به سلامت آورده است. یقین بدان که محور مقاومت اگر امروز لرزه بر اندام کفر مینشاند؛ برای آرامش، استقامت و یقین در این حرکت تمیز و مستمر و درستی است که تمام این سالها این فرمانده در نوک پیکانش به پیش میرفته است.
اعتماد کن پسرم : هم به خدایی که قول داده به تو / هم به رهبری که جهان در برابر تدبیرش زانو زدهاند.
اعتماد به تو صبری میدهد که از ناامیدی حفظت خواهد کرد.
@ostad_shojae
#گپ_روز : «همه به من میگویند تو باید این مزرعه را رها کنی تا زندگیات خوب شود!»
#موضوع_روز : شناخت و استفاده حداکثری از#لیله_الرغائب (شب آرزوها)
✍️ یک ازدواج ناموفق داشت، و محصولش دختر نوجوانی است که با او زندگی میکند.
در ازدواج دومش (که حالا با اختلاف و قهر روبرو شده، و عروس خانم بعد از یکسال خانه را ول کرده و رفته) دخترش هم با او زندگی میکند!
دختر نوجوانی که امروز در حصار تنهایی گیر کرده و روز به روز بر شدت دلمردگی و بیاعتمادی به پدرش اضافه میشود.
• روزی که برای انجام کاری با پدر و برادرش آمدند دفتر ما، تحت فشارِ خانوادهاش بود!
هم خانواده خودش که خانوادهای مذهبی بودند، و هم خانواده عروس خانم.
دخترش و اوضاع روحی او نیز، قوز بالای قوز شده بود.
• پدرش، بیمقدمه شروع کرد به صحبت کردن و گفت :
او با اینهمه تحصیلات، تمام زندگیاش را صرف مزرعهای کرده که در اطراف تهران خریده. همه فکر و ذکرش شده که از این زمین یک مجتمع عجیب و غریب توریستی و فضای سبز دربیاورد که در جهان مشابهش وجود ندارد!
همسرش او را رها کرده و رفته! میگوید او همیشه اعصاب ندارد! دخترش پدر میخواهد که او هیچ وقت نیست و ....
• منتظر ماندم ببینم خودش چه میگوید!
گفت : همه به من میگویند تو باید این مزرعه را رها کنی تا زندگیات خوب شود! تا همسرت برگردد، تا ...
من عاشقانه در آن مزرعه چرخ میزنم و به آن رسیدگی میکنم و برایش نقشههای کلان طراحی کردهام و دارم سخت کار میکنم و پولش را جور میکنم که به اهدافم برسم!
و واقعاً هم همه این کارها را به بهترین حالت ممکن انجام داده بود... ولی زندگیاش را باخته بود.
• حالش خراب بود؛ با حسرتی نگاهم کرد و گفت؛ شما هم فکر میکنی، که رها کردن این مزرعه و آرزوهایم، تنها راه حل برای رفع مشکلات و تنشهای زندگی ماست؟
• گفتم : اصلاً
با تعجبی باور نکردنی نگاهم کرد!
ادامه دادم : کشف ریشههای مشکلات شما، نیاز به چندین جلسه مشاوره دارد! و این کار واحد مشاوره است، نه من. امّا مطمئن باشید که :
❤️ « آنچه انسان را زمین میزند، آرزوهایش نیست!» بلکه #چینش غلط آرزوهایش هست!
شما میتوانید از آن مزرعه به تمام رویاهایتان هم برسید؛ و در عین حال بهترین همسر و پدر برای خانم و دخترتان هم باشید. به شرطی که بیاموزید «رغبت»هایتان را مهندسی کنید. یعنی به میزان اولویتی که در فطرتِ ما تعریف مشخصی برای آن وجود دارد؛ آنها را بچینید و برایشان تلاش کنید.
گفت : شما اولین کسی هستید که مرا در تنگنای انتخاب بین همسرم و آرزوهایم قرار ندادید و از این بابت بی نهایت شادم. چکار کنم تا بتوانم موفق شوم.
• گفتم :
- اولین قدم، «شناخت هندسهی اولویتها»ست،
- بعد «چینش آرزوها بر اساس همان هندسه».
- و سپس «چینش سبک زندگی» بر اساس لیست اولویتهای مهندسی شده.
گفت : بسم الله ، من آمادهام.
• گفتم از امروز انگار که اصلاً هیچ مشکلی ندارید! به چیزی فکر نکنید و تمرکزتان را بگذارید روی کارگاه «مهندسی آرزوها» و حتماً نکات مهمش را بصورت یک نقشه ذهنی برای خودتان استخراج کنید. تمام که شد، خبرم کنید تا باهم مرحله بعد را شروع کنیم...
• دقیقاً همینکار را کرد... خیلی مرتب و دقیق و تمیز
مهندسی آرزوها که تمام شد، کارگاه بعدی را شروع کردیم و یکی یکی داریم جلو میرویم.
هر چه جلوتر میرویم نگاهش به آرزوهایش تمیزتر و دقیقتر میشود و جایگاه و اولویت آرزویش و حتی جهتگیری آرزویش دارد برایش مشخص میشود.
• هنوز مانده تا این چینش دقیق و کامل شود و قدرت تغییر سبک زندگیاش را پیدا کند و ایشان موفق شود به بازگرداندن عروس خانم ... امّا با پشتکاری که دارد؛ احتمال موفقیتش زیاد است.
امروز با خودم گفتم: زنگ بزنم دعوتش کنم برای مراسم احیاء لیله الرغائب (شب رغبتها) موضوع صحبت استاد در احیاء فردا شب، «رسیدن به بالاترین و مهندسیترین چینش آرزو در آخرالزمان» است. که برای او این موضوع شرابی بینظیر است ...
@ostad_shojae | montazer.ir