eitaa logo
کشکول صلوات بر محمدوآل محمدص
240 دنبال‌کننده
26.4هزار عکس
27هزار ویدیو
208 فایل
بسم الله الرحمن الرحیم درشب #میلادحضرت_امام_حسن_عسگری_ع #پدرحضرت_صاحب_الزمان_عج #درسال_١۴٠١ این کانال درایتاراه اندازی می‌شود. #بیادشهیدبسیجی_علیرضا_فرج_زاده_وپدرمرحوممون_کربلایی_حاج_هوشنگ_فرج_زاده. که در ایام چهارمین سالگرد درگذشتش هستیم #صلوات
مشاهده در ایتا
دانلود
✨﷽✨ ٣٢١ ✿ از عارفی پرسيدند : چرا اينقدر ذکر " " در منابع دينی ما تاکيد شده؟! و برای آمرزش گناهان ، وسعت روزی ، صحت و سلامتی ، گشايش در کارها و... ؟! ؟؟؟! فرمود: اگر به نگاه کنيد، هست که خداوند انسان رو هم شأن و هم درجه ی خودش می کند . يعنی از انسان مي خواهد که بياید کنار او و با هم در یک کاری مشارکت کنندو آن اين آيه ست: "انّ الله و ملائکته يصلّون علي النبي يا ايها الذين آمنوا صلّوا عليه و سلموا تسليما" خدا_و_ملائکه_اش دارند براي پيامبر ... اين است که: . ❤️ یادت نره... ┈┈┈┈••✾🌿🌺🌿✾••┈┈┈┈ ┅═✼🍃🌷🍃✼═┅ @dastanayekhobanerozegar توفیق_بده_که
🏍🚛🛵🚛🏍🚛🛵🚛🏍🚛🛵🚛 ٣٣٩ ... 😖😖😖😖😖😖😖😖 راننده کاميوني وارد رستوران شد . دقايقي پس از اين که او شروع به غذا خوردن کرد، سه جوان موتور سيکلت سوار هم به رستوران آمدند و يک راست به سراغ ميز راننده کاميون رفتند. بعد از چند دقيقه پچ پچ کردن، اولي سيگارش را در استکان چاي راننده کامیون خاموش کرد. راننده به او چيزي نگفت . دومي شيشه نوشابه را روي سر راننده خالي کرد و باز هم راننده سکوت کرد. وقتي راننده بلند شد تا صورت حساب رستوران را پرداخت کند، نفر سوم به او پشت پا زد و راننده محکم به زمين خورد، ولي باز هم ساکت ماند . دقايقي بعد از خروج راننده از رستوران، يکي از جوان ها به صاحب رستوران گفت: چه آدم بي خاصيتي بود، نه غذا خوردن بلد بود، نه حرف زدن و نه دعوا! صاحب رستوران جواب داد: از همه بدتر اینکه، رانندگي هم بلد نبود، چون وقتي داشت مي رفت دنده عقب، 3 تا موتور نازنين را له کرد و رفت !!! 🎤 🎤 🎤 🎤 🎤 🎤 : نخفته ست مظلوم،ز آهش بترس ز دود دل صبحگاهش بترس نترسی که پاک اندرونی شبی برآرد ز سوز جگر یاربی چراغی که بیوه زنی بر فروخت بسی دیده باشی که شهری بسوخت پریشانی خاطر دادخواه براندازد از مملکت پادشاه ستاننده داد آن کس، خداست که نتواند از پادشه داد خواست ↘↙↘↙↘↙↘↙↘↙ 🍀 لینک کانال 🍀 🍀 ┅═✼🍃🌷🍃✼═┅ @dastanayekhobanerozegar به حق بر محمدوآل محمدص
😳🙈😳🙈😳🙈😳🙈 ٣۴٠ 🤧🤧 گویند: روزی پادشاهی این سوال برایش پیش می آید و می خواهد بداند که در دنیای خاکی چیست. برای همین کار وزیرش را مامور می کند که برود و این نجس ترین نجس ها را پیدا کند و در صورتی که آنرا پیدا کند و یا هر کسی که بداند تمام تخت و تاجش را به او بدهد. وزیر هم عازم سفر می شود و پس از یکسال جستجو و پرس و جو از افراد مختلف به این نتیجه رسید که با توجه به حرفها و صحبتهای مردم باید پاسخ همین مدفوع آدمیزاد اشرف باشد. عازم دیار خود می شود که در نزدیکی های شهر چوپانی را می بیند و به خود می گوید بگذار از او هم سؤال کنم ، شاید جواب تازه ای داشت. بعد از صحبت با چوپان، او به وزیر می گوید:. من جواب را می دانم اما یک شرط دارد و وزیر نشنیده شرط را می پذیرد. چوپان هم می گوید تو باید مدفوع خودت را بخوری. وزیر آنچنان عصبانی می شود که می خواهد چوپان را بکشد، ولی چوپان به او می گوید: تو می توانی من را بکشی اما مطمئن باش پاسخی که پیدا کرده ای غلط است. تو این کار را بکن اگر جواب قانع کننده ای نشنیدی من را بکش. خلاصه وزیر به خاطر رسیدن به تاج و تخت هم که شده قبول می کند و آن کار را انجام می دهد سپس چوپان به او می گوید: " که تو به خاطرش حاضر شدی آنچه را فکر می کردی نجس ترین است، بخوری" !!!! 🖇🖇🖇🖇🖇 🍀 🍀 🍀 👇👇👇👇 ┅═✼🍃🌷🍃✼═┅ @dastanayekhobanerozegar توفیقمان بده تا این نجس ترین وکثیف ترین های عالم به حق بر محمدوآل محمدص، وفرزندانش
📕 🌟 💫 از زمانی که بدون دغدغه جانشین پدر شد به دلیل ضعف روحی و جسمی همواره اطرافیان بر او تسّلط داشته و به انحاء مختلف جهت پر کردن جیب خود از او سوء استفاده می‌کرده‌اند. ✨تملّک اموال منقول و غیر منقول توسط اطرافیان پادشاه به طرق گوناگون انجام می‌گرفته است که این مثال می‌تواند پاسخگوی یکی از روش‌های درباریان باشد. « _شاه گاهی برای تفریح و زمانی برای انتخاب گردن‌ بند و تسبیح امر می‌کرد کیسه‌ی بیست و چهار من مرواریدی که در خزانه‌ی اندرون بود، بیرون می‌آوردند. 🔆روی این کیسه سفره‌ای از تافته‌ی مشکی گذارده بودند و سر آن به مُهرِ دستی پادشاه مُهر بود. بعد از وارسی مُهر دستور می‌داد سر کیسه را باز می‌کردند. سفره‌ی تافته را می‌گستردند و محتویات کیسه را میان سفره می‌ریختند. بعد از تماشا یا انتخاب تسبیح یا گردن‌ بندی که برای هدیه‌ی یکی از ملکه‌های اروپا لازم داشت یا اضافه‌کردن مروارید تازه‌ای که از سواحل خلیج فارس برای او هدیه آورده بودند سر کیسه را با مُهر دستی خود مُهر می‌کرد و کیسه را به خزانه می‌فرستاد. _شاه که از این رویّه‌ی شاه سابق خبر داشتند شاه را وا می‌داشتند. 🌟او کیسه‌ی مروارید را می‌خواست. محتویات آن در سفره پهن می‌شد. شاه ‌دانه‌های درشت آن را جدا می‌کرد و به سرِ پیشخدمتان نشانه می‌زد. آن‌ها هم از خوردن این تیر قیمتی خیلی دردشان می‌آمد. شکلک می‌ساختند و میمون ‌بازی در می‌آوردند که شاه نشانه زنی خود را تکرار کند و آن‌ها به جای یک تیر، هر یک پنج شش تا از این تیرهای شاهانه بخورند و یک مشت از این قماش کار‌ها که اکثراً قابل نوشتن نیست. 💫 یا نا خوش بود و حکیم‌الممالک او را می‌دوشید یا سلامت بود و خلوتیان با این بازی‌های خنک او را مشغول می‌داشتند. ‎‎‌‌‎ 👇👇👇 ✾📚 @Dastanayekhobanerozegar 📚✾ عاقبت بخیر بمیران به برکت بر محمدوآل محمدص