.
📚 #داستان٩۵٠
#يك_داستان_آموزنده
🌟از شخصيت بزرگى شنيدم كه: روزى آيةاللّه شيخ جعفر شوشترى رحمه الله با جمعى از تجار و مؤمنين،
در كاروان سرايى نشسته بودند.
مردم مسائل مذهبى را از ايشان مىپرسيدند و شيخ پاسخ مىداد.
ناگاه ديدند به يك باره حال شيخ دگرگون شده، شروع به گريستن كرد.
🌟 همه حاضران تعجب كردند كه گريه ايشان براى چيست.
سرانجام يك نفر پرسيد:
آقا گريه شما براى چيست؟
ايشان با دست به گوشه اى اشاره كرد كه در آنجا الاغى بود و تازه بار آن را به زمين گذاشته بود.
🌟سپس گفت:
اين الاغ را ببينيد!
من او را نگاه مى كردم؛
ديدم پس از بارگيرى به من نگاه مىكند و با نگاه خود به مى گويد:
اى شيخ!
اى عالم و اى انسان!
ديدى من چگونه بارم را به سلامت به منزل رساندم،
آيا تو هم بار خويش را،
يعنى بار امانت را سالم به منزل رسانيدى؟
🌟گريه ام براى اين است كه يك حيوان چگونه مى تواند با سربلندى بارش را به منزل برساند؛ امّا من كه انسان هستم،
نتوانم و در نتيجه، پيش مولايم سرشكسته باشم.
👈اين حكايت گوياى آن است كه شيخ بزرگوار مسؤوليت بزرگ خويش را درك كرد،
يعنى:
مسؤوليت مذهبى و دينى پيش ديدگانش مجسّم گشته و از اين درك و احساس مضطرب شده و گريسته است.
ازکتاب:
📚 #مبانى_اخلاق_اسلام،
مختار امينيان
✾📚 #بیادعلیرضاوبابا
🌿🍀🌿🌿🌿🌿🍀🌿
شما و دوستان ارجمندتون هم
به :
#کانال_کشکول👇👇👇
#صلوات_بر_محمدوآل_محمدص
دعوتید👇👇👇
💐 @kashkoolesalavat
💐 @kashkoolesalavat 📚✾