eitaa logo
کشکول صلوات بر محمدوآل محمدص
241 دنبال‌کننده
26.4هزار عکس
27هزار ویدیو
208 فایل
بسم الله الرحمن الرحیم درشب #میلادحضرت_امام_حسن_عسگری_ع #پدرحضرت_صاحب_الزمان_عج #درسال_١۴٠١ این کانال درایتاراه اندازی می‌شود. #بیادشهیدبسیجی_علیرضا_فرج_زاده_وپدرمرحوممون_کربلایی_حاج_هوشنگ_فرج_زاده. که در ایام چهارمین سالگرد درگذشتش هستیم #صلوات
مشاهده در ایتا
دانلود
✨علامه طهرانی رحمه الله علیه: 📌اينكه در آيه شريفه آمده كه: لَيْلَةُ الْقَدْرِ خَيْرٌ مِنْ أَلْفِ شَهْرٍ يك واقعيت است بدون هيچ مبالغه و اغراقى. عمل در اين شب انسان را به مقدار هزار ماه جلو برده و عقبات را از سر راه سالك برمى‌دارد. 💯 شب قدر از منّت‌هاى الهى بر امّت حضرت خاتم‌الأنبياء صلّى الله عليه وآله وسلّم است كه خداوند به بركت نفس نفيس آن حضرت براى ايشان چنين شبى را قرار داده است كه در آن با عمل كم، و داشته باشند و در يك شب بتوانند راهى را كه امم ديگر در مدّتى زياد طىّ مى‌نمودند طىّ نمايند. به بپیوندید: https://eitaa.com/joinchat/2943615170Cc0541e3711
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹 🌹 13اسفند62 ✍️✍️✍️ راوی: فروش جوان خوش سیمایی که مدام در حال نماز بود . یه مقدار که رابطمون خودمونی شد از شهیدی یاد می کرد که خیلی بهش وابسته بود و اساسا علت تحول شهید کلم فروش هم همین شهید بود که من با نشونه هایی که داد فهمیدم همون بود که پادگان امام حسین ع باهاش آشنا شدم . در واقع ، و سه تا بچه محل بودن که وقتی به جبهه میاد و به شهادت می رسه و هم تحت تأثیر شخصیتش پاشون به جبهه باز می شه و در هر دو به شهادت می رسند و با یه خمپاره و در یک ساعت به شهادت برسیدند و قبرشون هم کنار هم قرار گرفته به همین دلیل کلم فروش تو گردان به حقی معروف بود سه رفیقی که یکیشون معلم دو نفر دیگه بود. جالب اینه که الله_نوریان فرمانده گردان تخریب لشگر10سیدالشهداء(ع)از عمق رابطه عاطفی این دو نفر با خبر بود به همین دلیل اجازه نداد که این دو نفر با هم به عملیات اعزام بشن شهید کلم فروش رفت و شهید رستگار موند. بعد از رفتن ، دیگه آروم و قرار نداشت خوراکش شده بود گریه و التماس به که بذاره بره عملیات . حاجی هم سرسختی می کرد که شما دو نفر نباید یه جا باشین اما دست بردار نبود آنقدر گریه کرد و التماس کرد تا حاج عبد الله راضی شد و رفت و با کلم فروش به شهادت رسید. یادشان گرامیباد 🌹 🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹 @alvaresinchannel
🌹🌹🌹🌹🌹 🌹🌹 🌹 با لباس فرم سپاه قبل از وحید بهاری علی زاکانی شهید محمود بهرامی شهید حسن عبدالقادر شهید سید محمد زینال حسینی شهید هادی مهین بابایی و.............. @alvaresinchannel
8.87M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📡 صدا و سیما از مراسم سالگرد شهید نوریان یادی از فرمانده گردان تخریب حاج عبدالله نوریان مراسم یادواره شهید عبدالله نوریان در امام زاده علی اکبر چیذر برگزار شد. @alvaresinchannel
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
حاج حسن خالقی حماسه ساز همه ی عرصه ها ✍✍✍ به روایت:سردار سید محمد ابوترابی حاج حسین خالقی قبل از شروع جنگ به سپاه پیوست درگردان هفتم سپاه در پادگان ولیعصر باشهیدان حسن بهمنی ،حسین اسکندرلو وناظریان همراه بود درعملیات آزادسازی ارتفاعات بازی دراز کنارشهیدان پیچک ،وزوایی وعلی موحد پیروزی آفریدوبه سختی مجروح شد درتشکیل تیپ سیدالشهدا(ع) معاون شهید محسن وزوایی بود ودرعملیات آزادسازی خرمشهر درکنار جاویدالاثر حاج احمد متوسلیان خوش درخشید ودرمحاصره شهرخرمشهر در محورشلمچه به سختی مجروح شد به طوری که خون تمام بینی ودهان اوراپرکرده بود و خون هادلمه بسته ودرحال خفه شدن بود که عراقی های بعثی که برای تیرخلاص زدن مجروحین به سمت نیروهای مجروح آمدند به حاج حسین که تمام سروصورت وبدنش غرق در خون بود شلیک کردند وازآنجا که قسمت نبود او همراه شهیدان به معراج برود تیرخلاص به حنجره اش خورد وراه نفس کشیدن او را باز کرد و حیات دوباره گرفت .سپس به عنوان جانشین در کنار فرمانده جدید تیپ سیدالشهدا (ع)حاج علی موحد به سازماندهی مجدد تیپ پرداخت ودرعملیات های مختلف کنار فرماندهان تیپ از شهید حاج کاظم رستگار و حاج علی فضلی به انجام وظیفه پرداخت ،ازحماسی ترین ماموریت های او سرکوب منافقین درعملیات مرصاد درکنار امیرشهید صیاد شیرازی بود که دربستن عقبه آنها درسرپل ذهاب وتنگه های پاطاق و کل داود درشکست مزدوران صدام بسیارموثربود . باتشکیل نیروی هوایی سپاه درپست های معاون عملیات ،مسئول عملیات ،معاون هماهنگ کننده وفرمانده پدافند سپاه انجام ماموریت کرد مدتی مسئول عملیات نیروی مقاومت بسیج بود وسپس به فرماندهی سپاه فرودگاهها منصوب شد. و سنگر بعدی مسئولت سنگین کانون بازنشستگان سپاه رادراوج مشکلات بودکه بعهده او گذارده شد. ۰ وآخرین مسئولیت او مشاورعالی فرمانده کل سپاه بودکه باپیشرفت عوارض شیمیایی وازدست رفتن کلیه ها وکبد وریه پس از سالها رنج جانبازی به دیدار ارباب با وفایش امام حسین (ع) و یاران شهیدش شرفیاب شد . به راسنی او مصداق منتظران در این آیه مبارک بود که می فرماید ومن المومنین رجال صدقوا ماعاهدوالله علیه ومنهم من قضی نحبه ومنهم من ینتظر ومابدلوا تبدیلا. روحش شاد ویادش جاویدان باد. @alvaresinchannl
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹 🌹🌹 🌹 اوایل خرداد ماه سال 63 بود که بعد از طی مانورهای متعدد در میدان مین واقعی در اردوگاه آموزشی در جاده آهواز آبادان به در سه راهی جفیر آمدیم هوا فوق العاده گرم بود و باد شدیدی هم میوزید به حدی که وزش باد اجازه استقرار چادرها رو نمیداد. با هر مشقتی بود چادرها زده شد و چون اون منطقه بیابونی و پر از عقرب بود تدبیر این شد که با توتون و تنباکو اطراف چادرها رو خط بکشند تا حیوانات موذی از جمله عقرب و رطیل وارد نشوند. وسط اردوگاه هم سه تا چادر به هم وصل کردیم به عنوان حسینیه که برای مراسمات جمعی از آن استفاده شود. و فرمانده ما به جهت معنوی خیلی مواظب نیروهای تحت فرمانش بود و همیشه سعی داشت فعالیت های رزمی و روزمره بچه های تخریب آسیبی به مسائل معنوی نرساند روز 18 ماه رمضان بعد از مراسم صبحگاه تذکرات لازم در خصوص شب نوزدهم ماه مبارک رمضان رو داد و از مسولین دسته و مربیان آموزشی خواست به بچه ها استراحت بدهند که برای شب زنده داری شادابی لازم رو داشته باشند. بعد از صبحانه من رو صدا کرد و فرمود امشب شما برنامه ات برای شب قدر چیه... من هم گفتم حق تقدم با حاج مرشده. اون سال ها پیشکسوت خوننده های گردان تخریب ل10 حاج ابراهیم قاسمی بود که مرشد صداش میکردیم و بنده تا ایشون بود خودم رو جلو نمی انداختم و سعی میکردم به این حریم احترام بگذارم. البته این سین و جیم کردن برای چیز دیگه بود که شهید نوریان خودش لو داد ایشون گفت اگر اجازه بدهید من هم در مراسم احیاء امشب سهیم و شریک باشم. سووال کردم میخواهید بخونید گفت خوندن که نه... یک متن ادبی نشان من داد که در مورد عظمت امیرالمومنین علیه السلام بود و گفت اگر موافق باشید من بعد از روضه خوانی و قبل از اینکه قرآن به سر بگیرید بخونم. چاره ای نبود امر فرماندهی بود و قبول افتاد. شب نوزدهم بعداز اینکه بچه ها شام خوردند به حسینیه گردان اومدند. ابتدا روحانی گردان تخریب سخنرانی کرد شهید سیفی به جهت معنوی انسان وارسته ای بود سواد حوزوی زیادی نداشت اما تا دلت بخواد اهل معنویت بود و بقدری دلنشین صحبت میکرد که در طول سخنرانیش یک لجظه گریه بچه ها بند نمی آمد بعد از شهید سیفی من شروع به خوندن کردم چون مجلس آماده رو تحویل گرفتم وقفه ای در جلسه نیفتاد و بعد حاج مرشد قاسمی نوحه داد و بعد هم شهید نوریان متن ادبی که تهیه کرده بود به سبک خودش خوند. سعی میکرد وسط خوندنش یک حزنی هم به مجلس بدهد اما نشد و کار نگرفت و صدای گریه بچه ها قطع شد و بعد هم قرآن به سرگرفتیم و شهید مصطفی مبینی جوشن کبیر رو شروع کرد و جلسه یکی دو ساعت قبل از اذان صبح تمام شد. بعد از نماز صبح به شوخی از من پرسید برنامه من دیشب چه جوری بود؟؟؟؟؟؟ من هم با خنده گفتم برادر عبدالله مجلس یخ کرد و اون هم با محبتی که داشت گوشم رو پبچوند و گفت: ای شیله پیله دار(تکه کلام شهید نوریان بود) یاد اون روزهای خوب بخیر یاد ناله های عارف شهید علی سیفی یاد صفای باطن شهید مصطفی مبینی بخیر ✍️✍️✍️ راوی: @alvaresinchannel
🌿🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹 🌿🌹 ✅ 🔶 قرار شد برای احیاء بریم دزفول . علاقه خاصی به مردم دزفول داشت واین تیکه کلامش بود که .. اون شب بعد از نماز مغرب و عشا زود شام خوردیم و با چند تا وانتی که داشتیم همه رفتیم دزفول… رفتیم یکی از مسجد های قدیمی که چند تا پله هم میخورد و شبستان مسجد توی گودی قرار داشت اونجا مراسم احیا و به سر گرفتن قران با حال خوبی برگزار شد.. ساعت 12 شب بود که مراسم تموم شد و ما به مقر" "کنار کرخه برگشتیم . به مقر که اومدیم ساعت 1 نیمه شب بود و تا اذان صبح 3 ساعتی وقت بود..شهید نوریان اصرار داشت بچه ها تاسحر بیدار باشند تا رو درک کنند. پشنهاد داد که بخونیم به من نگاه کرد و گفت: مرشد حالش رو داری و من هم قدری مکث کردم و گفتم برادر عبدالله یه کاریش میکنیم با بلندگوی تبلیغات اعلام شد که برادرها برای مراسم به حسینیه بیایید. اون مقطع لشگرسیدالشهداءعلیه السلام حدود صد تا نیرو بیشتر نداشت..عمده بچه ها اومدند و برادر عبدالله خودش رحل و مفاتیح رو جلوی من گذاشت و گفت بسم الله و خودش هم پشت سر من نشست من هم شروع کردم ..سبحانک یا لا اله الا انت الغوث الغوث خلصنا من النار یارب….اللهم انی اسئلک بسمک یا الله یا رحمان و یا رحیم….بچه ها با گریه و اشک ؛ فقرات دعا رو با من همراهی میکردند..و شهید نوریان هم با گویش مخصوص خودش ذکر سبحانک یا لا اله الا انت رو میگفت… هرچی در دعا جلو تر میرفتیم احساس میکردم تعداد همراهان دعا داره کمتر میشه ازسی امین فراز دعا که گذشتیم کمتر از ده نفر با من سبحانک یا لا اله الا انت میگفتند…اما برادر عبدااله هنوزسفت وسخت جواب میداد..دعای جوشن کبیر رو ادامه دادم.فکر مبکنم دعا هنوز به نیمه نرسیده بود که دیدم در جواب دادن ذکر دعا انگار صدای شهید نوریان هم نمیاد،آب دهنم رو قورت دام تا یک لحظه استراحتی به حنجره خسته داده باشم که شنیدم صدای خور خور میاد اما روم نمیشد برگردم و پشت سرم رو نگاه کنم بازم دعا رو ادامه دادم و در موقع جواب دادن ذکر دعای جوشن برایم یقین شد که هیچکس غیر خودم بیدار نیست و همه خوابند …برگشتم پشت سرم رو نگاه کردم و دیدم اکثر بچه ها دراز به دراز توی حسینیه خوابیده اند و بعضی ها هم توی سجده صدای خورخورشون میاد…شهید نوریان هم توی سجده بود… با خودم گفتم حتما برادر عبدالله توی حال رفته و داره در سجده با خدا مناجات میکنه…اما صورتم رو که نزدیکش بردم دیدم نه ایشون اصلا مثل اینکه توی این دنیا نیست…من هم مفاتیح رو بستم و کنار بچه ها خوابیدم…اون شب یکی از شبهایی بود که خواب به من خیلی مزه کرد....وقتی از خواب بیدارشدم که شهید نوریان داشت در گوشم میگفت برادر…الصلاه..الصلاه…چشمام رو که باز کردم.. شهید نوریان گفت:مرشد دعا رو تا کجاش خوندی من وسطش خوابم برد … من هم به خنده گفتم برادر عبدالله خواب بودیم و مقدراتمون رو نوشتند خدا بدادمون برسه… ✍️✍️✍️ :راوی 🌿🌹🌹 🌿🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹 @alvaresinchannel