هدایت شده از محمدرضا فرج زاده
خاطرات تو و دنیای مرا سوزاندند
تا فراموش شود یاد تو، هرچند نشد
#فاضل_نظری
🌸🌸🌸🌸🌸
@dastanayekhobanerozegar
🌸🌸🌸🌸🌸
🔶🔸🔶🔸🔶🔸🔶
#داستان_هشتادوهفتم
#یک_داستان_یک_پند
🕌 در ایام جوانی با یک تور زیارتی به مشهد مقدس ثبتنام کردیم.
در نیم روز گرم تابستان به مشهد رسیدیم.
4 نفر یک اتاق تقسیم شده بود.
🌴 اتاق ما چشمانداز خاصی نداشت و کمنور بود.
یکی از دوستان بیتاب بود و اعتراض داشت و با مسئول تور درگیر شد تا بالاخره به آن اتاق بهتر نقل مکان کرد.
حقیر، در معیت استادی بودم که از لحظه ورود به اتاق آرام خواب رفت و پس از چرتی کوتاه با حقیر به زیارت مشرف شدیم.
در راه پرسیدم، استاد شما چرا اهمیتی به اتاق ندادید؟
تبسمی کرد و گفت:
ما برای زیارت امام رضا ع آمدهایم یا زیارت اتاق؟
دوم اینکه مگر چند روز قرار است در این اتاق باشیم؟
چشمبه همزدنی این چند روز تمام میشود باید فکر کسب فیض باشیم نه کسب عیش.
✨🍀 گفت:
دنیا هم مانند اتفاق امروز است، برخی که از آن دنیا غافل هستند (مانند زیارت امام رضا ع) و نمیدانند برای چه و کجا آمدهاند، عمر خود را به جای اصل، در فرع بیخودی،
(دنبال نور گیر بودن یا نبودن اتاق) سپری میکنند و آرامش در این دنیا ندارند و دست خالی از این دنیا میروند. 🍀
═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═
❥↬
@dastanayekhobanerozegar
🔶☀️🔶☀️🔶☀️🔶☀️🔶
#داستان_هشتادوهشتم
🔸#عذاب_قبر تجاوز كننده به #ناموس_مردم
🔸حضرت عيسي (ع) از گورستانی گذر مي كردند گوری را ديدند كه :
#آتش از آن شعله ور می شود.
حضرت دو ركعت نماز به جاي آوردند و عصا بر گور زدند گور #شكافته_شد شخص_ را در ميان آتش ديدند.
حضرت گفتند:
ای مرد چه كرده ای كه به اين #عذاب_سخت گرفتار شدي؟
آن مرد گفت:
يا روح الله من مردی بودم كه به #ناموس_مردم تجاوز می كردم چون وفات كردم و مرا دفن كردند از حضرت حق خطاب رسيد كه وی را #بسوزانيد.
از آن روز تا كنون مرا می سوزانند. حضرت نگاهی كردند #مار_سياه و عظيم الجثّه در گور وی ديدند.
پرسيدند:
كه با اين مسكين چه مي كنی؟
آن مار گفت:
تا وی را دفن كردند از وی غايب نبودم همراه با #زهری كه اگر قطره ای از آن به رود نيل و فرات بريزد جمله آب قاتل شود.
شخص معذب گفت:
يا روح الله از حق تعالی در خواست كن تا بر من رحم نمايد.
حضرت نيز از خداوند طلب رحمت نمودند.
خطاب رسيد كه هر كس از پس #زنان_مردم رود ما او را عذابی كنيم كه كس ديگر را چنين عذابی نكرده باشيم.
امّا چون تو از ما در خواست رحمت كردی ما او را به تو بخشيديم. حضرت عيسی(ع) به آن مرد گفتند:
می خواهی كه با من باشی؟ مرد گفت:
يا روح الله عاقبت چه چيز است؟
حضرت فرمودند:
عاقبت #مرگ است.
مرد گفت:
نمی خواهم زيرا #صد_سال است كه مرده ام امّا هنوز تلخی جان كندن در كام من است.
📚 داستان عارفان ص 214
🆔 @dastanayekhobanerozegar
🌸🌺💕💕💕💕💕🌺🌸
#داستان_هشتادونهم
نخستوزیر اومد پیش #شهیدمدرس، گفت:
کوتاه بیا بذار کارمونو بکنیم.
مدرسهم جواب داد؛
تو کار خودتو بکن، منم کار خودمو میکنم. ولی من موفق میشم و قرارداد رو لغو میکنم، توئم شکست میخوری و بیآبرو میشی.😉
اگرم موفق بشی وقتی انگلیسیا کارشون تموم شد، میندازنت دور.
#عماد_داوری_دولت_آبادی
نویسنده ی کتاب ترگل
✨🔶☀️☀️🔶✨
با سلام
شما ودوستان ارجمندتان به کانال
#داستانای_خوبان_روزگار
#در_ایتا
دعوتید...
@dastanayekhobanerozegar
هدایت شده از محمدرضا فرج زاده
گراند هتل قزوین که الانهم هست؛
محل جلسات انگلیسیها با رضاخان بود.
قول و قرارشون رو توی همین هتل نهایی کردن و رضاخان با پشتیبانی انگلیسیها به سوی تهران لشکر کشید.
قزوینی اگه داریم جای ما
نایب الزیاره باشید😉
@dastanayekhobanerozegar
🔶✨☀️💐🔶💐☀️✨🔶
#داستان_نودم
#زندگی_دیگران_را_نابود_نکنیم.
جوانی از رفیقش پرسید :
کجا کار میکنی ؟
پیش فلانی،
ماهانه چند میگیری؟ 5000. همهش همین؟
5000 ؟
چطوری زندهای تو؟
صاحب کار قدر تو رو نمی دونه، خیلی کمه !
یواش یواش از شغلش دلسرد شد و درخواست حقوق بیشتر کرد ، صاحب کار هم قبول نکرد و اخراجش کرد ، قبلا شغل داشت، اما حالا بیکار است.
زنی بچهای را به دنیا آورد، زن دیگری گفت :
به مناسبت تولد بچهتون، شوهرت برات چی خرید ؟
هیچی !
مگه میشه ؟!
یعنی تو براش هیچ ارزشی نداری ؟!
بمب را انداخت و رفت، ظهر که شوهر به خانه آمد، دید که زنش عصبانی است و ....
کار به دعوا کشید و تمام.
پدری در نهایت خوشبختی است، یکی میرسد و میگوید :
پسرت چرا بهت سر نمیزند ؟
یعنی آنقدر مشغوله که وقت نمیکنه ؟!
و با این حرف، صفای قلب پدر را تیره و تار میکند
این است،
#سخن_گفتن_به_زبان_شیطان.
در طول روز خیلی سؤال ها را ممکن است از همدیگر بپرسیم؛
چرا نخریدی؟
چرا نداری؟
یه النگو نداری بندازی دستت؟
چطور این زندگی را تحمل میکنی؟ یا فلانی را؟
چطور اجازه می دهی؟
ممکن است هدفمان صرفا کسب اطلاع باشد، یا از روی کنجکاوی یا فضولی و... اما نمیدانیم چه آتشی به جان شنونده میاندازیم !
#شر_نندازید_تو_زندگی_مردم.
واقعا خیلی چیزا به ما ربطی نداره!
کور ، وارد خانهی مردم شویم و کَر از آنجا بیرون بیاییم.
#مُفسد_نباشیم.
═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═
❥↬
با سلام
شما ودوستان ارجمندتان به کانال
#داستانای_خوبان_روزگار
#در_ایتا
دعوتید...
@dastanayekhobanerozegar
🔶✨☀️💐🔶💐☀️✨🔶
#داستان_نودم
#زندگی_دیگران_را_نابود_نکنیم.
جوانی از رفیقش پرسید :
کجا کار میکنی ؟
پیش فلانی،
ماهانه چند میگیری؟ 5000. همهش همین؟
5000 ؟
چطوری زندهای تو؟
صاحب کار قدر تو رو نمی دونه، خیلی کمه !
یواش یواش از شغلش دلسرد شد و درخواست حقوق بیشتر کرد ، صاحب کار هم قبول نکرد و اخراجش کرد ، قبلا شغل داشت، اما حالا بیکار است.
زنی بچهای را به دنیا آورد، زن دیگری گفت :
به مناسبت تولد بچهتون، شوهرت برات چی خرید ؟
هیچی !
مگه میشه ؟!
یعنی تو براش هیچ ارزشی نداری ؟!
بمب را انداخت و رفت، ظهر که شوهر به خانه آمد، دید که زنش عصبانی است و ....
کار به دعوا کشید و تمام.
پدری در نهایت خوشبختی است، یکی میرسد و میگوید :
پسرت چرا بهت سر نمیزند ؟
یعنی آنقدر مشغوله که وقت نمیکنه ؟!
و با این حرف، صفای قلب پدر را تیره و تار میکند
این است،
#سخن_گفتن_به_زبان_شیطان.
در طول روز خیلی سؤال ها را ممکن است از همدیگر بپرسیم؛
چرا نخریدی؟
چرا نداری؟
یه النگو نداری بندازی دستت؟
چطور این زندگی را تحمل میکنی؟ یا فلانی را؟
چطور اجازه می دهی؟
ممکن است هدفمان صرفا کسب اطلاع باشد، یا از روی کنجکاوی یا فضولی و... اما نمیدانیم چه آتشی به جان شنونده میاندازیم !
#شر_نندازید_تو_زندگی_مردم.
واقعا خیلی چیزا به ما ربطی نداره!
کور ، وارد خانهی مردم شویم و کَر از آنجا بیرون بیاییم.
#مُفسد_نباشیم.
═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═
❥↬
با سلام
شما ودوستان ارجمندتان به کانال
#داستانای_خوبان_روزگار
#در_ایتا
دعوتید...
@dastanayekhobanerozegar
#کنترل_زبان_و_خشم،
#اولین_شرط_رسیدن_به_درجات_معنوی
#آیت_الله_فاطمی_نیا:
تا خودت پاکیزه نباشی،
پاکیزه بهت نمیدهند.
ظرفی که برای آب خوردن انتخاب میکنی باید پاک باشد.
اگر من ظرف باطنم آلوده باشد، این توقع درستی نیست که از خدا پاکیزه بخواهم.
حالا چه کار کنیم در قدم اول باطنمان پاک شود؟
با خودت قرار بگذار به کسی پرخاش نکنی.
ما زیارت میرویم،
نماز جماعت میخوانیم،
ماه رمضان روزه میگیریم،
پس چه میشود که توفیق نداریم و پیشرفت نمیکنیم؟
وقتی بررسی کنیم میبینیم ریشه تمام مشکلات #زبان است.
با حرف کسی را میزنیم یا غضب و پرخاش میکنیم.
# آیت_الله_بهاءالدینی_میفرمودند:
پرخاش برکات زندگی را میبرد. کسی به #خواجه_نصیر نامه نوشته بود.
اول نامه خطاب به خواجه نصیر گفته بود:
ایها الکلب، یا ایها الکلب ابن کلب (ای سگ، یا ای سگ فرزند سگ) فلان مسأله علمی چه طور است؟
🔺 #خواجه_نصیر هم در جواب نوشته بود كه جواب مسأله این است و در آخر نامه نوشت:
اما صحبت تو درباره سگ؛ سگ حیوانی است که چهاردست و پا راه میرود و بدنش از پشم پوشیده است.
من دو پا هستم و آن طور نیستم و... والسلام.
تمام!
نه پرخاشی نه غضبی!
ما بودیم حداقل مینوشتیم خودتی!
پس باید اول باطنمان پاکیزه شود تا رشد کنیم...
#امام_زمان_عج
═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═
❥↬
با سلام
شما ودوستان ارجمندتان به کانال
#داستانای_خوبان_روزگار
#در_ایتا
دعوتید...
@dastanayekhobanerozegar
هدایت شده از تیغ و زیتون
انا لله و انا الیه راجعون
عروج شاعر توانای کشور استاد ابوالقاسم حسینجانی را به جامعهی هنرمندان ایران اسلامی خصوصا به داماد بزرگوار ایشان استاد علیرضا قزوه تسلیت میگویم .
از جمله سرودههای زیبای این شاعر فقید میتوان به شعر جاودانهی (کربلا منتظر ماست ، بیا تا برویم) اشاره کرد که با صدای حاجصادق آهنگران انتشار یافته است .
روحش شاد و با سیدالشهدا علیهالسلام محشور باد .
حاجابراهیم سنائی - شاعر
http://eitaa.com/ebrahim_sanaei
کشکول صلوات بر محمدوآل محمدص
انا لله و انا الیه راجعون عروج شاعر توانای کشور استاد ابوالقاسم حسینجانی را به جامعهی هنرمندان ایرا
(به کجا چنین شتابان؟!)
شهید بهشتی فرمود:
اگر بیحجابی تمدن است ، حیوان از ما متمدنتر است .
😭 خیلی شرمندهام
زنی که جسم اوست نیمهعریان
وَ هست گیسوان او پریشان
کلاس او هنوز نقص دارد
که نیست کلِ پیکرش نمایان
از اوست باکلاستر الاغی
که سوتین نبسته روی پستان
وَ یا بُزی که فَرجِ او هویداست
وَ میشود نگاه کرد بر آن
تو نیز شورت و سوتین درآور
که باکلاستر شوی چو حیوان
شاعر :
ابراهیم سنائی
http://eitaa.com/ebrahim_sanaei
🌼🍀🌺🌺🍀🌼🍀🌺🌺🍀🌼
#پند
📚 #حرفش_را_به_کرسی_نشاند
هرگاه کسی در اثبات نظر خود پافشاری کند و سرانجام آن را به دیگری بقبولاند و یا تحمیل نماید، میگویند :
"سرانجام حرفش را به کرسی نشاند".
در گذشته پس از آن که بین خانواده عروس و داماد راجع به مهریه و شیربها توافق حاصل میشد و قباله عقد را مینوشتند، بین عقد و عروسی فاصله زمانی کمی بود و در ظرف چند روز مراسم عروسی را تدارک میدیدند و عروس را بزک کرده و به دلیل نبودن مبل و صندلی، بر کرسی مینشاندند و در معرض دید و تماشای اقوام قرار میدادند.
عروس هنگامی بر کرسی مینشست که پیشنهادات پدر ومادر عروس مورد قبول خانواده داماد واقع شده و به کرسی نشانیدن عروس دال بر تسلیم خانواده داماد در مقابل پیشنهادات خانواده عروس بود.
لذا از آن پس دامنه معنی و مفهوم به کرسی نشانیدن حرف گسترش پیدا کرد و اصطلاح اندک اندک دامنهی معنایی گستردهتری یافت و به معنای قبولاندن حرف و عقیده به کار رفت
🌸🌸🌸🌸
@dastanayekhobanerozegar