هدایت شده از محمدرضا فرج زاده
میرزا جواد آقا #ملکی_تبریزی رحمةاللهعلیه:
⭐️ خدا را شاهد میگیرم که من از متهجدین و #شب_زندهداران کسی را میشناسم که به هنگام #سحر صدای فرشتهای که او را بیدار میکند، میشنود.
فرشته با لفظ «آقا» به او خطاب می کند و آن شخص با این سخن بیدار می شود و به #نماز_شب می ایستد.
(گویا احوال خودشان رو می فرمایند...)
📘سرگذشت عارفان به نقل از اسرار الصلوة ص٢٣۶
#میزاجوادآقاملکی_تبریزی_ره
💽
با سلام
شما ودوستان ارجمندتان به کانال
#داستانای_خوبان_روزگار
#در_ایتا
دعوتید...
@dastanayekhobanerozegar 💽
🍀🌸🍀🌸🍀🌸🍀🌸
#داستان_١٠۵
📚 #حکایتیبسیارزیباوخواندنی
💎 روزی فردی جوان، هیزم شکنی را در حال کار در جنگل می بیند و با فهمیدن اینکه هیزم شکن در تمام عمر خود حتی اسمی از عیسی نشنیده است، با خود می گوید:
«عجب فرصتی است برای به دین آوردن این مرد!»
در اثنایی که هیزم شکن تمام روز به طور یکنواخت مشغول تکه کردن هیزم و حمل آنها با گاری بود، مبلّغ جوان یک ریز صحبت می کرد،
عاقبت از صحبت کردن باز می ایستد و می پرسد:
«خب، حالا حاضری دین عیسی مسیح را بپذیری؟»
هیزم شکن پاسخ می دهد:
«نمی دانم شما تمام روز درباره عیسی مسیح و اینکه وی در همه مشکلات زندگی به یاری ما خواهد شتافت، حرف زدید،
#اما_خود_شما_هیچ_کمکی_به_من_نکردید.»...
═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═
❥↬
با سلام
دوستان ارجمند خودرا به کانال
#داستانای_خوبان_روزگار
#در_ایتا
دعوت کنید...
@dastanayekhobanerozegar
#صلوات_یادمون_نره
☘☀️☘☀️☘☀️☘☀️☘
#داستان_١٠۶
📚 #بهترین_شمشیر_زن
جنگجویی از استادش پرسید:
بهترین شمشیرزن كیست؟
استادش پاسخ داد:
به دشت كنار صومعه برو.
سنگی آنجاست.
به آن سنگ توهین كن.
شاگرد گفت:
اما چرا باید این كار را بكنم؟
سنگ پاسخ نمی دهد.
استاد گفت:
خوب با شمشیرت به آن حمله كن.
شاگرد پاسخ داد:
این كار را هم نمی كنم.
شمشیرم می شكند و اگر با دست هایم به آن حمله كنم، انگشتانم زخمی می شوند و هیچ اثری روی سنگ نمی گذارد.
من این را نپرسیدم. پرسیدم بهترین شمشیرزن كیست؟
استاد پاسخ داد:
بهترین شمشیرزن، به آن سنگ می ماند، بی آن كه شمشیرش را از غلاف بیرون بكشد، نشان می دهد كه هیچ كس نمی تواند بر او غلبه كند.
═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═
❥↬
با سلام
دوستان ارجمند خودرا به کانال
#داستانای_خوبان_روزگار
#در_ایتا
دعوت کنید...
@dastanayekhobanerozegar
ذکر صلوات رابرلبان داشته باشیم
💐🌼🌼💐🌼🌼💐🌼🌼💐
8.64M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔴 عاقبت داستان جوانی که به امام زمان عج بدبین بود و جشن های نیمه شعبان را مسخره میکرد.
🎙 #استاد_امینی_خواه
#کلیپ_مهدوی
🆔 eitaa.com/nimeh_shaban
#صلوات_برای_سلامتی
#امام_عصرعج
💥#مسیر_رسیدن_به_توحید
✍🏻مرحوم شیخ رجبعلی خیاط فرموده اند:
📌به نظر حقیر، اگر کسی طالب راه نجات باشد و بخواهد به کمال واقعی برسد و از معانی توحید بهره ببرد، باید به چهار چیز تمسک جوید:
1️⃣حضور دائم
2️⃣توسل به اهل بیت (علیهم السلام)
3️⃣گدایی درگاه الهی در دل شب
4️⃣احسان به خلق
📚کیمیای محبت، ص١۴٢
@dastanayekhobanerozegar
#صلوات_نثارروحش
🌼🌼🌼🌼🌹🌹🌼🌼🌼🌼
#داستان_١٠٧
📌قولی که حاج قاسم به خانواده شهید تهرانیمقدم داد
🔹️ فائزه غفارحدادی، نویسنده کتاب «مردی با آرزوهای دوربرد» بیان خاطرات زندگی شهید حسن تهرانیمقدم:
در روز شهادت شهید تهرانی مقدم، حاج قاسم که در همسایگی شهید ساکن بود، بلافاصله خود را به منزل شهید رساند.
◇ در حین گریه شدیدی که میکرد به خانواده شهید تهرانیمقدم گفت: قول میدهم انتقام خون شهید طهرانیمقدم را بگیرم.
◇ همان هم شد و حاج قاسم در ادامه با مجاهدتهای خود در جبههها انتقام خون دوست شهید خود را گرفت و درست زمانی که انتقام موشکی خون حاج قاسم توسط سپاه پاسداران انقلاب اسلامی از آمریکاییهای جنایتکار گرفته شد.
◇ ناخودآگاه یاد این خاطره افتادم و به دوستانم گفتم که :
اینبار حاج حسن انتقام خون حاج قاسم را گرفت و حق همسایگی را بهخوبی ادا کرد./ باشگاه خبرنگاران جوان.
#حاج_قاسم
#حاج_حسن_طهرانیمقدم
🔹️
🔺️ کانال
#داستانای_خوبان_روزگار را
با کلیک بر روی آدرس زیر پیگیری و به دوستان خود معرفی کنید:
@dastanayekhobanerozegar
🔺بهمناسبت سالگرد شهادت شهید حسن تهرانیمقدم (پدر موشکی ایران)
🌹🌷🌹🌷🌹🌷🌹🌷🌹
#صلوات_نثار_روح_هردوشهید
🌼🌼🌼🌼🌹🌹🌼🌼🌼🌼
#داستان_١٠٨
📌قولی که حاج قاسم به خانواده شهید تهرانیمقدم داد
🔹️ فائزه غفارحدادی، نویسنده کتاب «مردی با آرزوهای دوربرد» بیان خاطرات زندگی شهید حسن تهرانیمقدم:
در روز شهادت شهید تهرانی مقدم، حاج قاسم که در همسایگی شهید ساکن بود، بلافاصله خود را به منزل شهید رساند.
◇ در حین گریه شدیدی که میکرد به خانواده شهید تهرانیمقدم گفت: قول میدهم انتقام خون شهید طهرانیمقدم را بگیرم.
◇ همان هم شد و حاج قاسم در ادامه با مجاهدتهای خود در جبههها انتقام خون دوست شهید خود را گرفت و درست زمانی که انتقام موشکی خون حاج قاسم توسط سپاه پاسداران انقلاب اسلامی از آمریکاییهای جنایتکار گرفته شد.
◇ ناخودآگاه یاد این خاطره افتادم و به دوستانم گفتم که :
اینبار حاج حسن انتقام خون حاج قاسم را گرفت و حق همسایگی را بهخوبی ادا کرد./ باشگاه خبرنگاران جوان.
#حاج_قاسم
#حاج_حسن_طهرانیمقدم
🔹️
🔺️ کانال
#داستانای_خوبان_روزگار را
با کلیک بر روی آدرس زیر پیگیری و به دوستان خود معرفی کنید:
@dastanayekhobanerozegar
🔺بهمناسبت سالگرد شهادت شهید حسن تهرانیمقدم (پدر موشکی ایران)
🌹🌷🌹🌷🌹🌷🌹🌷🌹
#صلوات_نثار_روح_هردوشهید
🔹️
🔺️ کانال
#داستانای_خوبان_روزگار را
با کلیک بر روی آدرس زیر پیگیری و به دوستان خود معرفی کنید:
@dastanayekhobanerozegar
🔺
🌹🌷🌹🌷🌹🌷🌹🌷🌹
🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃
🍃🍂🍃🍂
🍂🍃
#داستان_١٠٩
#بدون_هیچ_توجهی_از_کنار_او_گذشت.
این بیتوجهی آخوند بر عبد فرّار سخت گران آمد.
از جای خود حرکت کرد تا این شیخ پیر را تنبیه کند.
دوید و راه را بر او سد کرد و با لحنی بیادبانه گفت:
هی! آشیخ!
چرا به من سلام نکردی؟!
عارف همدانی ایستاد و گفت:
مگر تو کیستی که من باید حتماً به تو سلام میکردم؟
گفت:
من عبد فرّارم.
آخوند ملاحسینقلی همدانی به او گفت:
عبد فرّار!
افررتَ من اللهِ ام من رسولهِ؟
تو از خدا فرار کردهای یا از رسول خدا؟
و سپس راهش را گرفت و رفت.
@Dastanekhobanerozegar
فردا صبح، آخوند ملا حسینقلی همدانی درس را تمام کرده، رو به شاگردان نمود و گفت:
امروز یکی از بندگان خدا فوت کرده هر کس مایل باشد به تشییع جنازه او برویم.
عدهای از شاگردان آخوند به همراه ایشان برای تشییع حرکت کردند. ولی با کمال تعجب دیدند آخوند به خانه عبد فرار رفت.
آری او از دنیا رفته بود.
عجبا!
این همان یاغی معروف است که آخوند از او به عنوان بنده خدا یاد کرد و در تشییع جنازه او حاضر شد؟!
به هر حال تشییع جنازه تمام شد.
@Dastanekhobanerozegar
یکی از شاگردان آخوند به نزد همسر عبد فرارا رفته و از او سؤال کرد:
چطور شد که او فوت کرد؟
همسرش گفت:
نمیدانم چه میشد؟
او هر شب دیروقت با حال غیرعادی و از خود بیخود منزل میآمد، ولی دیشب حدود یک ساعت بعد از اذان مغرب و عشا به منزل آمد و در فکر فرو رفته بود و تا صبح نخوابید و در حیاط قدم میزند و در حالی که گریه می کرد ،با خود تکرار میکرد:
عبد فرار تو از خدا فرار کردهای یا از رسول خدا؟!
و سحر دق کرد و مرد.
#اصل_داستان_از_کتاب :
شرح حال حکیم فرزانه حاج علی محمد نجف آبادی، صفحه ۲۷
@Dastanayekhobanerozegar
🌼💐🌼💐🌼💐🌼💐🌼
🔸🔷🔶🔷🔶 آیت الله محمدمهدی شب زنده دار جهرمی عضو فقهای شورای نگهبان در درس خارج خود که در دارالتلاوه حرم مطهر حضرت معصومه(س) برگزار شد، به دیدار اخیر خود با رهبر معظم انقلاب اشاره کرد و گفت: شب پنجشنبه در جلسه ای که خدمت رهبر معظم انقلاب بودیم، ایشان بسیار با آرامش قلب در قبال برخی از دوستان که در جریانات اخیر دغدغه خاطر داشتند و ناراحت بودند، مواجه شدند.
رهبر انقلاب با قلبی مطمئن فرمودند: «هیچ مسأله ای نیست ، از ابتدای پیروزی انقلاب تاکنون از این فراز و نشیب ها فراوان داشته ایم، امروز جنگ اسلام و کفر است، کفر می خواهد مسلط شود و جلوی پیشروی اسلام و ارزش ها و آرمان های الهی را بگیرد، دشمنان ناراحت هستند و این کارها را انجام می دهند و افرادی هم در داخل دارند اما هیچگونه دغدغه خاطری نباید داشته باشیم.»
«اگر به وظیفه الهی خود عمل کنیم خداوند یاری خواهد کرد»،
آیت الله شب زنده دار اظهار داشت: همانگونه که توکل به خداوند متعال و ایمان به نصرت الهی در قلب امام راحل وجود داشت در قلب رهبر معظم انقلاب هم وجود دارد.
تا وقتی که چنین رهبری وجود دارد که دل به خدا بسته و با توکل الهی کار می کند و قصد و نیت ایشان خالص بوده و با خداوند و اولیای الهی پیوند دارد مسائلی که پیش می آید از بین خواهد رفت که البته برای عده ای هم امتحان خواهد بود.
وی ابراز داشت: 👈👈👈رهبر معظم انقلاب فرمودند: «هرکس از دستش کاری برای نصرت اسلام و نظام بر می آید حرام است که سکوت کند و کاری نکند»👉👉👉👉
🔵🔷🔶🔷🔶🔵
#dastanayekhobanerozegar
#برای_توفیقات_بیشتر
#انقلاب_اسلامی_صلوات
هدایت شده از شبکه امامت
💠حدیث روز
💎برکات کمگویی
🔻امام علی علیهالسلام:
قِلَّةُ الْكَلامِ يَسْتُرُ الْعُيُوبَ وَ يُقَلِّلُ الذُّنُوبَ؛
❇️ كمگويى، عيبها را میپوشاند و از گناهان میكاهد.
📚 شرح غررالحكم: ج ۴، ص ۵۰۵
🔳 به"شبکه امامت" بپیوندید:
https://eitaa.com/joinchat/1148452867Cf769ea04cd
🍄🌸🌺🌷🌹🌹🌷🌺🌸🍄
..#داستان_١١٠
#داستان_واقعی😞🌡️🚨📣
در یوسف آباد تهران، خانواده ای بود که مرد خانواده، کارمند اداره بود، و همسرش رعایت حجاب و شئون اسلامی را نمی کرد.
روزی طبق معمول، مرد به اداره می رود و زن نیز پس از دادن صبحانه بچه ها به قصد خرید گوشت، از خانه بیرون می رود.
پس از گذشت چند ساعت، بچه ها از بازی خسته شده و شروع به گریه می کنند و تا آمدن مرد به خانه، ناآرامی بچه ها طول می کشد.
مرد خانه، سراغ همسر خود را از بچه ها می گیرد و بچه ها می گویند که مادر برای خرید گوشت از خانه بیرون رفته و هنوز برنگشته، مرد سراغ قصاب محله می رود و پرس و جو می کند؛ ولی قصاب اظهار بی اطلاعی می کند.
آن مرد پس از تلفن به اقوام و آشنایان سراغ پاسگاه نیروی انتظامی می رود و جریان را تعریف می کند.
مأموران پس از تحقیقات اولیه، سراغ قصاب رفته و از وی پرسش می کنند اما قصاب با قاطعیت تمام، اظهار بی اطلاعی کرد.
مأمورین به تفحص در مغازه پرداختند.
سپس به زیرزمین که گوسفندان را پس از ذبح به آن جا می بردند، رفتند.
هنگام خارج شدن، مأمورین مقداری مو می یابند که موها، موی گوسفند نیست و قصاب برای بازجویی بیشتر به پاسگاه بردند.
سرانجام با پیگیری های دقیق، قصاب به جنایت خود اعتراف کرد که:
این زن، همسایه ما بود ولی رعایت پاکدامنی را نمی کرد و سر و سینه خود را نمی پوشاند.
و از جمال خوبی هم برخوردار بود. آن روز که به مغازه آمد به گونه ای به خودش رسیده بود که نفس اماره مرا وادار کرد کامی از آن زن بگیرم.
او را برای دیدن گوشت بهتر به داخل مغازه دعوت کردم و به او گفتم گوشت خوب و مورد پسند شما، پشت یخچال است.
وقتی پشت یخچال رفت او را به زیرزمین کشاندم و با کاردی که در دست داشتم او را تهدید کردم و از او خواستم تن به زنا بدهد، بیچاره می لرزید، اما چاره ای نداشت.
در پایان که از او کامی گرفتم. افکار شیطانی مرا واداشت برای آن که کسی از ماجرا باخبر نشود، او را بکشم اما باز افکار شیطانی مرا رها نکرد و گوشت زن را جدا کرده، همراه گوشت گوسفندان چرخ کردم و فروختم و استخوانها را نیز در فلان منطقه خاک کردم.
این داستان از بدحجابی زن سرچشمه گرفت.
شاید هیچگاه آن زن فکر نمی کرد که بدحجابی می تواند پایانی چنین تلخ و پرگناه داشته باشد و به تجاوز، قتل، یتیم شدن فرزندان و سرگردانی همسرش بینجامد و نیز چنین عواقبی برای قابل خود در پی داشته باشد.
اخر و عاقبت همچین زن هایی همینه
🌸🌸🌺🌺💕💕💕💕
با سلام
دوستان ارجمند خودرا به کانال
#داستانای_خوبان_روزگار
#در_ایتا
دعوت کنید...
@dastanayekhobanerozegar