🌺🍀🌹🍀💐💐💐🍀🌹🍀🌺
#داستان٢٢٠
#داستان_آموزنده
اگر به من بگويند زيباترين واژه اي که يادگرفتى چيست؟
ميگويم پذيرش است.
یعنی:
پذيرفتن شرايط با تمام سختي هاش....
پذیرفتن آدم ها با تمام نقص هاشون....
پذيرفتن اینکه مشکلات هست و بايد به مسير ادامه داد....
پذيرفتن اينکه گاهي من هم اشتباه ميکنم....
پذيرش يعني:
پذيرفتن اينکه من کامل نيستم...
پذيرفتن اينکه هيچ کس مسئول زندگي من نيست....
پذيرفتن اينکه انتظار از ديگران نداشتن....
و...
️ داشتن پذيرش توي زندگي يعني پايان دادن به تمام دعواها، اختلاف ها و جدل ها۰۰۰
🌸🌸🌸🌸
┅═✼🍃🌷🍃✼═┅
@dastanayekhobanerozegar
#صلوات
#داستان٣١۶
🌹 #داستان_آموزنده
#امام_صادق_علیه_السلام جویای حال یکی از یارانش به نام
#عمر_بن_مسلم شد،
شخصی عرض کرد:
او #به_عبادت_روی_آورده و تجارت را ترک نموده است!
#امام_فرمود:
«وای بر او،
آیا نمیداند دعای ترک کننده کسب و کار، مستجاب نمیشود؟
گروهی از اصحاب #رسول_خدا_صلی_الله_علیه_و_# آله پس از آنکه آیه دوم و سوم سوره طلاق نازل شد
(کسی که پرهیزکار باشد،
خداوند راه گشایشی برای او قرار میدهد،
و به او از جائی که گمان نبرد، روزی میدهد،
و کسی که به خدا توکل کند،
خدا او را کافی است).
بعضی از اصحاب درها را بر روی خود بستند و به عبادت مشغول شدند و گفتند:
خدا ما را کفایت میکند.
این خبر به #رسول_خدا_صلی_الله_علیه_و_آله رسید،
آنحضرت برای آنها پیام فرستاد:
چه عاملی شما را به این کار واداشته است؟
گفتند:
طبق آیه دوم و سوم سوره طلاق خداوند متکفل روزی ما شده،
از این جهت مشغول عبادت شدهایم!
#پیامبر_صلی_الله_علیه_و_آله به آنها فرمود:
کسی که کار و کسب را رها کند و مشغول عبادت شود
(متقی نیست و)
دعایش مستجاب نمیگردد،
#بر_شماست_به_کار_و_کسب.
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
#نثار_ائمه_طاهرین_ع
وپیروان ومحبینشان
#دهانتان_را_معطر_کنید_با #صلواتی_بر_محمد_وآل_محمد
اَللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ عَجِّلْ فَرَجَهُمْ
┅═✼🍃🌼🌷🌼🍃✼═┅
@dastanayekhobanerozegar
🌸💐🌺💕💕💕💕🌺💐🌸
#داستان۶۴١
#داستان_آموزنده
🌸#حضرت_عیسی_علیه_السلام_و_ابلهی
✨روزی #حضرت_روح_الله_علی_نبیناو علیه الصلوة می گذشت،
ابلهی با وی دچار شد و از #حضرت_عیسی_علیه_السلام سخنی پرسید
. #عیسی بر سبیل #تلطّف_و_تخلّق جوابش باز داد و آن شخص مسلّم ندانست و آغاز سفاهت(2) و عربده(3) کرد
#چندان_چه_او_نفرین می کرد و #عیسی_علیه_السلام_تحسین_مینمود.
💫 هر چند وی از مجادله در می آمد، #عیسی_علیه_السلام به #طریق_ملاطفت رعایت می نمود.
عزیزی بدان جا رسید و
گفت:
#ای_روح الله!
چرا زبون(4) این کس شده ای ؟
هر چند که او قهر می کند، تو لطف می نمایی و با آن که او جور و جفا پیش می آرد،
تو مهر و وفا پیش می فرمایی.
#عیسی_علیه_السلام گفت:
ای رفیق موافق!
کُلُّ إناءٍ یتَرَشَّحُ بِما فیهِ .(5) مصرع:
🍂 #از_کوزه_همان_بیرون_تراود_که_در_اوست
ازواین صفت می زاید و
از من این صورت می آید.
من از وی در غضب نمی شوم و او از من صاحب ادب می شود.
🍃من از سخن او جاهل نمی گردم و او از خلق و خوی من عاقل می گردد.
مثنوی:
چون نشوم من ز وی افروخته او شود از من ادب آموخته
من که زدم مایه ده جان شدم این صفتم داد خدا ز آن شدم
خلق نکو وصف مسیحا بود خصلت بد مرگ مفاجا بود
✾📚 #کانال_کشکول👇👇👇
#صلوات_بر_محمدوآل_محمدص
💐 @kashkoolesalavat
💐 @kashkoolesalavat 📚✾
#داستان۶٧۶
#داستان_اموزنده
🔆 #ضعیفی_ونزاری
#حضرت_یوسف_علیه_السلام
✨✨این خبر مشهور است که:
#حضرت_یوسف علی نبینا و علیه السلام در سال های قحط در مصر، پادشاه بود، هر روز ضعیف تر و نزارتر(2) شدی.
🌼سبب این حال از وی سؤال کردند،
جواب نداد و بعد از آن که بسیار الحاح نمودند،
گفت:
#مرضی_دارم_نهانی.
🌟 حکما گفتند:
شما مرض را تقریر کنید تا به معالجه مشغول شویم.
🌼 گفت:
هفت سال است که بر سریر پادشاهی متمکن شده ام و زمام اختیار رعایای مصر به دست من باز داده اند،
درین مرّات نفس من آرزوی آن است که او را از نان جو سیر کنم و نکرده ام.
🍃گفتند:
این همه مشقت چرا می کشی ؟ گفت:
🌟موافقت محتاجان و گرسنگان می کنم و
#می_ترسم_که_یک_کس_در
#ولایت_مصر_گرسنه_باشد و من آن شب سیر باشم و مرا به قیامت گرفتاری بود.
🍂 شیخ العالم در قحط بخارا فرموده اند:
بیت:
ای کرده شکم سیر ز انواع طعام یاد آر از آن گرسنه ی بی آرام
تو شب همه شب به خواب و او ناله کنان خود گو که چینن روا بود در اسلام
✾📚 📚✾
#کانال_کشکول👇👇👇
#صلوات_بر_محمدوآل_محمدص
💐 @kashkoolesalavat
💐 @kashkoolesalavat
🌼🌺🌸💕🌼 🌼🌺🌸💕🌼
#داستان۶٩٨
#داستان_آموزنده
🌼🌼اداى قرض
🌟 #شهيد_بزرگوار_حضرت
#آية_اللّه_العظمى
#مرحوم_حاج_سید_عبدالحسين #دستغيب_رضوان_اللّه_تعالى_عليه ، در كتاب شريفش
#داستانهاى_شگفت از قول مرحوم فاضل محقق آقاى #ميرزا_محمود_شيرازى رضوان
الله_تعالى_عليه_فرموده :
مرحوم شيخ محمد حسين جهرمى از فضلاء نجف اشرف و از شاگردان مرحوم آقا سيد مرتضى كشميرى اعلى اللّه مقامه بود و
با شخص عطارى در نجف طرف معامله بود،
يعنى تدريجا از او قرض الحسنه مى گرفت و هرگاه وجهى به او مى رسيد مى پرداخت .
مدت طولانى گذشت وجهى به او نرسيد كه بعطار بدهد،
روزى خدمت عطار آمد و مقدارى قرض خواست .
#عطار_گفت :
آقاى شيخ قرض شما زياد است و من بيش از اين نمى توانم بشما قرض دهم .
💫شيخ ناراحت شده #بحرم _مطهر_آقا_على_ع مى رود و بحضرت #اميرالمؤ_منين على_ع شكايت مى كند و مى گويد:
#يامولاى
#ياعلى من در جوار شما و پناهنده بشما هستم
#ياعلى_قرض_مرا_اداء_كنيد.
#ياعلى ما جز شما كسى ديگر نداريم .
🌟چند روز از اين قضيه گذشت يك نفر از جهرم مى آيد و كيسه پولى به شيخ مى دهد و مى گويد اين را بمن داده اند كه بشما بدهم و مال شماست ،
شيخ كيسه را گرفت فورا خدمت عطار مى آيد و چنين قصد مى كند كه تمام قرض را بپردازد و بقيّه را بمصرف فلان و فلان حاجت برساند.
💫بعطار مى گويد:
چقدر طلب دارى ؟
مى گويد زياد است .
شيخ گفت :
هر چه باشد مى خواهم همه را اداء كنم .
🌟عطار دفتر حساب را مى آورد و حسابها را جمع مى كند و مى گويد فلان مقدار (مرحوم ميرزا مبلغ را ذكر فرمود بنده فراموش كرده ام ) پس كيسه پول را مى دهد و مى گويد اين مبلغ را بردار و بقيه را بده .
💫عطار در حضور شيخ پولها را مى شمارد و مى بيند مطابق به آنچه طلب داشته بدون يك فلس كم و زياد.
شيخ با دست خالى با كمال ناراحتى #بحرم_مطهر_آقاعلى_ع مى آيد و عرض مى كند:
#يامولاى مفهوم كه حجت نيست (يعنى اينكه عرض كردم قرضم را اداء كنيد مفهوم آن چيز ديگر
نمى خواهم مراد من نبوده )
#يامولاى
يا_على من فلان و فلان حاجت را دارم بالجمله چون از حرم مطهر خارج مى شود وجهى به او مى رسد مطابق آنچه كه مى خواست و رفع احتياجش مى گردد.
📚كرامات العلويه جلد اول،
حجة الاسلام والمسلمين شيخ على ميرخلف زاده
✾📚 #کانال_کشکول👇👇👇
#صلوات_بر_محمدوآل_محمدص
💐 @kashkoolesalavat
💐 @kashkoolesalavat
#خدایا
#بفاطمه_بفاطمه_بفاطمه_بفاطمه
#بفاطمه_بفاطمه_بفاطمه_بفاطمه... 📚✾
#داستان٧٠٩
✍#داستان_آموزنده
نقل است در قرن نهم هجری در تبریز کودکی در پشتبام بازی میکرد، که در حین بازی پایش لیز میخورد و از بالا به پایین پرت میشود؛
پیرمرد حمّالی که امور زندگی خود را با حمل بار میگذارند كودك را که در حال افتادن بود دید؛
او به زبان محلی خود میگوید: «ساخلیان ساخلار» یعنی «نگهدارنده نگهدار»!
در این هنگام بچه آرام پایین آمده، او را میگیرد و بر زمین میگذارد!
مردم که شاهد ماجرا بودند حمال پیر را در میان گرفتند،
و لباسهای او را تکه تکه کردند و به عنوان تبرک برداشتند و از او جویا میشدند که چگونه اینکار را انجام داده؟! آیا او امام زمان است؟!!
آیا او از اولیای الهی است؟ و...
او پاسخ داد:
ای مردم،
من آدم فوقالعادهای نیستم،
کشف و کرامت ندارم،
اکنون هم کار خارقالعادهای نکردهام،
یک عمر من امر خدا را اطاعت کردم،
یک لحظه هم خداوند دعای مرا اجابت کرد.
مردم این واقعه را بر سر زبانها انداختند و این حمال تا به امروز جاودانه شد.
🌺بقره آیه ۱۸۶:
و هنگامی که بندگان من، از تو در باره من سؤال کنند،
(بگو:) من نزدیکم؛
دعای دعا کننده را،
به هنگامی که مرا میخواند،
پاسخ میگویم؛
پس باید دعوت مرا بپذیرند.
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
#کانال_کشکول👇👇👇
#صلوات_بر_محمدوآل_محمدص
💐 @kashkoolesalavat
💐 @kashkoolesalavat
📚 #داستان٧١۶
🌹#داستان_آموزنده
آقایی نقل میکرد،
یکی از دوستانم مدتی سردرد عجیبی گرفت و مشکوک به بیماری خطرناک مغزی بود.
دکتر برای او آزمایشهایی نوشت.
بعد از تحمل استرس طولانی و صرف هزینه زیاد برای گرفتن نتیجه آزمایش به بیمارستان رفتیم؛
چشمان و قلبش میلرزید.
متصدی آزمایشگاه جواب آزمایش را به ما داد و خودش به ما گفت: شکر خدا چیزی نیست.
دوستم از خوشحالی از جا پرید؛ انگار تازه متولد شده؛ رفت بسته شکلاتی خرید و با شادی در بیمارستان پخش کرد.
متصدی آزمایشگاه به من هم کاغذ سفیدی داد و گفت:
این هم نتیجه آزمایش تو!
چیزی نیست شکر خدا تو هم سالم هستی!!!
از این کار او تعجب کردم!
متصدی که مرد عارفی بود گفت: دیدی دوستت الان که فهمید سالم است،
چقدر خوشحال شد و اصلا به خاطر هزینهها و وقتی که برای این موضوع گذاشته ناراحت نشد.
پس من و تو هم #قدر_سلامتیمان
#را_بدانیم و #با_صرف_هزینهای_کم_در_راه_خدا،
با زبان و در عمل #شکرگزار_باشیم که #شکر_نعمت #باعث_دوام_و #ازدیاد_نعمت است.
« #ونعمتهای_پروردگارت_رابازگوکن…»
(ضحی آیه ۱۱).
«اگر شکرگزار باشید قطعا برای شما زیاد میگردانیم…»
(ابراهیم آیه ۷).
═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═
❥↬
#کانال_کشکول👇👇👇
#صلوات_بر_محمدوآل_محمدص
💐 @kashkoolesalavat
💐 @kashkoolesalavat
خدایا
#شکرت بخاطر نعمتهایی دادی بما
📚 #داستان٧١۶
🌹#داستان_آموزنده
آقایی نقل میکرد،
یکی از دوستانم مدتی سردرد عجیبی گرفت و مشکوک به بیماری خطرناک مغزی بود.
دکتر برای او آزمایشهایی نوشت.
بعد از تحمل استرس طولانی و صرف هزینه زیاد برای گرفتن نتیجه آزمایش به بیمارستان رفتیم؛
چشمان و قلبش میلرزید.
متصدی آزمایشگاه جواب آزمایش را به ما داد و خودش به ما گفت: شکر خدا چیزی نیست.
دوستم از خوشحالی از جا پرید؛ انگار تازه متولد شده؛ رفت بسته شکلاتی خرید و با شادی در بیمارستان پخش کرد.
متصدی آزمایشگاه به من هم کاغذ سفیدی داد و گفت:
این هم نتیجه آزمایش تو!
چیزی نیست شکر خدا تو هم سالم هستی!!!
از این کار او تعجب کردم!
متصدی که مرد عارفی بود گفت: دیدی دوستت الان که فهمید سالم است،
چقدر خوشحال شد و اصلا به خاطر هزینهها و وقتی که برای این موضوع گذاشته ناراحت نشد.
پس من و تو هم #قدر_سلامتیمان
#را_بدانیم و #با_صرف_هزینهای_کم_در_راه_خدا،
با زبان و در عمل #شکرگزار_باشیم که #شکر_نعمت #باعث_دوام_و #ازدیاد_نعمت است.
« #ونعمتهای_پروردگارت_رابازگوکن…»
(ضحی آیه ۱۱).
«اگر شکرگزار باشید قطعا برای شما زیاد میگردانیم…»
(ابراهیم آیه ۷).
═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═
❥↬
#کانال_کشکول👇👇👇
#صلوات_بر_محمدوآل_محمدص
💐 @kashkoolesalavat
💐 @kashkoolesalavat
خدایا
#شکرت بخاطر نعمتهایی دادی بما
✨✨✨✨✨✨☀️☀️
📚 #داستان٧٧٢
#داستان_آموزنده
🔶 پرسش درست
🌼پادشاهی می خواست نخست وزیرش را انتخاب كند.
چهار اندیشمند بزرگ كشور فراخوانده شدند.
🌼آنان را در اتاقی قرار دادند و پادشاه به آنان گفت كه:
«در اتاق به روی شما بسته خواهد شد و قفل اتاق، قفلی معمولی نیست و با یك جدول ریاضی باز خواهد شد،
تا زمانی كه آن جدول را حل نكنید نخواهید توانست قفل را باز كنید.
اگر بتوانید پرسش را درست حل كنید می توانید در را باز كنید و بیرون بیایید».
🌼پادشاه بیرون رفت و در را بست.
سه تن از آن چهار مرد بلافاصله شروع به كار كردند.
اعدادی روی قفل نوشته شده بود، آنان اعداد را نوشتند و با آن اعداد، شروع به كار كردند.
🌼نفر چهارم فقط در گوشه ای نشسته بود.
آن سه نفر فكر كردند كه او دیوانه است.
او با چشمان بسته در گوشه ای نشسته بود و كاری نمی كرد.
پس از مدتی او برخاست، به طرف در رفت، در را هل داد،باز شد و بیرون رفت! و آن سه تن پیوسته مشغول كار بودند.
آنان حتی ندیدند كه چه اتفاقی افتاد!
كه نفر چهارم از اتاق بیرون رفته.
🌼وقتی پادشاه با این شخص به اتاق بازگشت،
گفت:
«كار را بس كنید.
آزمون پایان یافته.
من نخست وزیرم را انتخاب كردم».
آنان نتوانستند باور كنند و پرسیدند:
«چه اتفاقی افتاد؟
او كاری نمی كرد، او فقط در گوشه ای نشسته بود.
او چگونه توانست مسئله را حل كند؟»
🌼مرد گفت:
«مسئله ای در كار نبود.
من فقط نشستم و نخستین سؤال و نكته ی اساسی این بود كه آیا قفل بسته شده بود یا نه؟
لحظه ای كه این احساس را كردم فقط در سكوت مراقبه كردم.
كاملا ساكت شدم و به خودم گفتم كه از كجا شروع كنم؟
🌼نخستین چیزی كه هر انسان هوشمندی خواهد پرسید این است كه آیا واقعأ مسأله ای وجود دارد، چگونه می توان آن را حل كرد؟
اگر سعی كنی آن را حل كنی تا بی نهایت به قهقرا خواهی رفت و هرگز از آن بیرون نخواهی رفت.
پس من فقط رفتم كه ببینم آیا در، واقعأ قفل است یا نه و دیدم قفل باز است».
🌼پادشاه گفت:
«آری، كلك در همین بود.
در قفل نبود.
قفل باز بود.
من منتظر بودم كه یكی از شما پرسش واقعی را بپرسد و شما شروع به حل آن كردید؛
در همین جا نكته را از دست دادید.
اگر تمام عمرتان هم روی آن كار می كردید
نمی توانستید آن را حل كنید.
👌این مرد، می داند كه چگونه در یك موقعیت هشیار باشد.
پرسش درست را او مطرح كرد».
🔆🔆نکته!
👈این دقیقا مشابه وضعیت بشریت است،
چون این در هرگز بسته نبوده است!
خدا همیشه منتظر شماست.
انسان مهم ترین سوال را از یاد برده است…
و سوال این هست:
“من که هستم…؟”
✾📚. #کانال_کشکول👇👇👇
#صلوات_بر_محمدوآل_محمدص
💐 @kashkoolesalavat
💐 @kashkoolesalavat 📚✾
✨﷽✨
📚 #داستان٨۴١
🎥 #برای_دیگران_مثل_سایه_باش
✍مردی همراه پسر خود بر سر مزار پدرش رفت.
درختی بر بالای مزار سایه انداخته بود.
پدر گفت:
پسرم! میدانی چرا درختان در بهار با شروعشدن گرما برگ درمیآورند و با سردشدن هوا در پاییز برگهای خود میریزند؟!
چون برگ درخت برای فصول گرم سال است که سایهای برای زیرنشین خود داشته باشد.
با شروع فصل سرما، آفتاب را هم حرارتی برای آزار نیست که برگی در روی درختی باشد.
اگر برگ درختان را در تابستان از شاخههای آنان جدا کنی، شاخه درختان خشک خواهد شد،
چون حق تعالی حیات یک درخت را به برگ آن منوط کرده است و هیچ درختی را سودی از سایه خود چندان نیست.
بدان خداوند تو را عافیت و قدرت بدن فقط برای استفادۀ خودت نداده است،
بلکه باید برای نیازمندان و ضعفا هم سایه داشته باشی.
#سعی_کن
در زمان سختی و حرارت تابستان، #کسی_را_سایه_شوی.
#پندانه
#داستان_آموزنده
از
✅ کانال قرآن و حدیث
┅┅┅┅┅┅┅┅┅┅┅
#بیادعلیرضا
#کانال_کشکول👇👇👇
#صلوات_بر_محمدوآل_محمدص
💐 @kashkoolesalavat
💐 @kashkoolesalavat
🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺
📚 #داستان٨۴٨
#داستان_آموزنده
🔆 #جام_زهر
🌟در صحرا مىگشت .
تشنگى بر جانش چنگ انداخته بود .
از دور كاروانى را ديد كه مى آيد .
نزديك آنان شد.
گفت:
آيا شما را آبى هست كه بنوشم.
گفتند:
مشكهاى ما نيز خالى شده است .
با ما باش تا ساعتى ديگر به آبادى رسيم.
🌟مرد گفت :
در ميان اسباب و اثاثيه شما جامى مىبينم؛
آيا آن نيز تهى است؟
گفتند:
آن جام، پر است؛
اما از زهر .
گفت:
زهر از كجا و براى كه مىبريد؟
گفتند:
در آن شهرى كه ما بدان سو مىرويم،
حاكمى است كه دشمنانى دارد .
برخى را به شمشير نتوانست كشت .
از ما زهرى خواست تا دشمنان پنهان را با آن بكشد .
چه، همه را با تيغ نمى توان از ميان برداشت .
مرد، گفت:
آن را به من دهيد كه من را نيز دشمنى است كه به تيغ شمشير از پاى در نمى آيد .
💫اميد كه اين زهر بر آن دشمن خونى كه در درون من است، كارگر افتد .
جام را گرفت و خواست كه بنوشد.
گفتند: اگر خواهى كه بنوشى، قطره اى تو را كفايت كند،
كه اين جام براى كشتن لشكرى است .
🌟گفت:
از قضا اين دشمن كه در درون من است، به عدد لشكرى است .
بسا مردان كه از پاى درآورده، و بسا خونها و آبروها كه ريخته و بسا آدميان كه از دشمنى او به هلاكت افتاده اند .
جام را از او گرفتند و گفتند:
💫 آن دشمن كه تو مى گويى، به اين حيلت و ضربت، از پاى در نمى آيد .
از کتاب
📚 #حكايت_پارسايان،
رضا بابايى
✾📚. #بیادعلیرضا
#کانال_کشکول👇👇👇
#صلوات_بر_محمدوآل_محمدص
💐 @kashkoolesalavat
💐 @kashkoolesalavat 📚✾
📚 #داستان٩١۴
#داستان_آموزنده
🌟🌟 #شكر_معرفت
🦋 #عيسى (ع) بر مردى گذشت كه به چندين بيمارى مبتلا بود:
نه چشمى داشت كه ببيند و
نه پايى كه راه رود؛
جذام بر سر و روى او زده بود و پوستش، پيسى داشت .
🦋 به گوشه اى افتاده بود و مىگفت:
#شكر_آن_خداى_را_كه:
مرا عافيت داد و در سلامت نهاد!
🦋 #عيسى (ع) بدو گفت:
اى مرد!
چه مانده است از بلا كه تو را از آن عافيت باشد؟
🦋گفت:
عافيت و سلامت من بيشتر است از كسى كه در قلب وى، #معرفت_به_حق نيست .
#عيسى (ع) گفت:
🦋راست گفتى .
پس دست به وى ماليد و درست و بينا و راست اندام شد .
مدتها زيست و همه عمر را به عبادت خداى تعالى گذراند .
✾📚 #بیادعلیرضاوبابا
🌿🍀🌿🌿🌿🌿🍀🌿
شما و دوستان ارجمندتون هم
به :
#کانال_کشکول👇👇👇
#صلوات_بر_محمدوآل_محمدص
دعوتید👇👇👇
💐 @kashkoolesalavat
💐 @kashkoolesalavat 📚✾