هدایت شده از محمدرضا فرج زاده
🔰🔰🔰🔰🔰🔰🔰🔰
#داستان٢٩٧
✅ #جریمه_تأخیر_نماز_اول_وقت
✍يكى از دوستان #شهيد_رجائى چنين مى گويد:
روزى حدود ظهر نزد شهيد بزرگوار رجائى بودم صداى اذان شنيده شد، در حالى كه ايشان از جايش حركت كرده، مى خواستند خود را براى اقامه نماز آماده كنند، يكى از خدمتگزاران وارد اتاق شد
و گفت:
غذا آماده است سرد مى شود، اگر اجازه مى فرماييد بياورم.
شهيد رجائى فرمود:
"خير #بعد_از_نماز"
وقتى كه خدمتگزار از اتاق خارج شد،
ايشان با چهره اى متبّسم و دلى آرام خطاب به من فرمود:
"عهد كرده ام هيچ وقت قبل از نماز نهار نخورم اگر زمانى ناهار را قبل از نماز بخورم،
#يك_روز_روزه_مىگيرم."
ازکتاب
📚 #روشهاى_پرورش_احساس #مذهبى_نماز،
ص۲۹
❤️ یادمون نره...
┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈
┅═✼🍃🌷🍃✼═┅
@dastanayekhobanerozegar
#خدایابه ما توفیق خوان نماز اول وقت عطا کن
#خداوند_شهید_رجایی_و_باهنر_را
#غریق_رحمت_فرماید
به برکت
#صلوات_بر_پیامبر_اعظم_ص
هدایت شده از محمدرضا فرج زاده
💚💚💚💚💚💚💚☀️
#داستان٢٩٨
✅ #نه_آن_عبا_را_میخواهم_و
#نه_آن_آبرو_را...
✍پسر آیتالله فاطمینیا تعریف میکند:
روزی با پدر میخواستیم برویم به یک مجلس مهم.
وقتی آمدند بیرون خانه، دیدم بدون عبا هستند.
گفتم عبایتان کجاست؟
گفتند مادرتان خوابیده و عبا را رویشان کشیدهام.
به ایشان گفتم:
بدونِ عبا رفتن، آبروریزی است!
ایشان گفتند:.
اگر آبروی من در گروی این عباست و این عبا هم به بهای از خواب پریدنِ مادرتان است، نه آن عبا را میخواهم، نه آن آبرو را...
#من_از_این_آبرو_صرفنظر_میکنم!
❤️ یادمون نره...
┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈
┅═✼🍃🌷🍃✼═┅
@dastanayekhobanerozegar
#خدایابه ما هم توفیق بده که...
#که_امام_زمانی_بشیم
#خدایاآیت_الله_فاطمی_نیارا
با اهل بیت ع محشور بفرما
به برکت
#صلوات برای سلامتی وتعجیل در فرج آنحضرت
هدایت شده از محمدرضا فرج زاده
🌼🌼🌼🌸🌼🌼🌼🌸🌼🌼🌼
#داستان٢٩٩
#حکایت_بهلول_عاقل
✍روزی سوداگری بغدادی از بهلول سوال نمود من چه بخرم تا منافع زیاد ببرم؟
بهلول جواب داد:
آهن و پنبه.
آن مرد رفت و مقداری آهن و پنبه خرید و انبار نمود اتفاقا" پس از چند ماهی فروخت و سود فراوان برد.
باز روزی به بهلول بر خورد.
این دفعه گفت:
بهلول دیوانه من چه بخرم تا منافع ببرم؟
بهلول این دفعه گفت:
پیازبخر و هندوانه.
سوداگر این دفعه رفت و سرمایه خود را تمام پیاز خرید و هندوانه انبار نمود و پس از مدت کمی تمام پیاز وهندوانه های او پوسید و از بین رفت و ضرر فراوان نمود.
فوری به سراغ بهلول رفت و به او گفت:
در اول که از تو مشورت نموده، گفتی آهن بخر و پنبه، نفعی برده.
ولی دفعه دوم این چه پیشنهادی بود کردی؟
تمام سرمایه من از بین رفت. بهلول در جواب آن مرد گفت:
روز اول که مرا صدا زدی گفتی آقای شیخ بهلول و چون مرا شخص عاقلی خطاب نمودی من هم از روی عقل به تو دستور دادم . ولی دفعه دوم مرا بهلول دیوانه صدا زدی، من هم از روی دیوانگی به تو دستور دادم .
مرد از گفته دوم خجل شد و مطلب را درک نمود.
❤️ یادمون نره...
┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈
#نثار_
#بهترین_خوبان_همروزگارمون
#یعنی_باباهاومامانامون_و
علما شهدای انقلاب، دفاع مقدس
ترور و.....
#دهانتان_را_معطر_کنید_با #صلوات_بر_محمد_وآل_محمدص
اَللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ عَجِّلْ فَرَجَهُمْ در
┅═✼🍃🌷🍃✼═┅
#صلوات_بر پیامبر اعظم ص
@dastanayekhobanerozegar
#کانال
#داستانای_خوبان_روزگار
هدایت شده از محمدرضا فرج زاده
🔶🍄🔷🔷🍄🔶🍄🔷🔷🍄🔶
#داستان٣٠٠
🦋 #مهمان_خدا_شدن
🍃🍂در زمان یکی از پیامبران گذشته، سه نفر از مؤمنین در مسافرتی در محلی شبگیر شدند، و راه به جایی نبردند،
نه محلی برای استراحت و نه قوت و غذایی.
🌸 بالاخره یکی از آنها گفت:
من اینجا یک آشنای دوری دارم میروم شاید بتوانم امشب سربار او شوم.
🌸دیگری هم فکر کرد و به یادش آمد یک همکاری اینجا دارد، گفت: میروم شاید بشود امشب را مهمان او بشوم.
🌸 سومی هر چه فکر کرد چیزی بهیادش نیامد.
گفت:
ما هم میرویم مسجد و مهمان خدا میشویم.
💫فردا صبح که آمدند تا سفر را ادامه دهند، آن دو نفر هر کدام از خوبیهای طعامی که در شب خوردند و از نوع پذیراییها صحبت کردند ولی سومی گفت:
✨حقیقتش ما مهمان خدا شدیم ولی تا صبح گرسنگی کشیدیم.
👈به پیامبر آن زمان ندا رسید برو و به این مؤمن بگو، حقیقتاً ما میزبانی تو را پذیرفتیم، و پذیرفتیم که تو مهمان ما باشی، ولی هر چه گشتیم خورشت و طعامی بهتر از «گرسنگی» نبود که با آن از تو پذیرایی کنیم.
#حکایت
✾📚 @Dastanayekhobanerozegar 📚✾
#خدایا
مرا ومارا هم خودت میزبانی کن
به برکت صلوات بر پیامبر اعظم ص وآل او
هدایت شده از شهیدانه(موج رسانه)
8.14M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
رحیم پور ازغدی: سوال و اشکال به حجاب جرم نیست اما مخالفت عملی با حجاب جرم است.
قبول ندارید احکام اسلام را ایرادی ندارد. ما برای این حکومت ۳۰۰ هزار شهید دادیم شما هم بسمالله اگر می خواهید با اسلام دربیافتید اینجوری باید بیاید جلو
وگرنه اعتراض با براندازی فرق دارد و همه مسئولین در جمهوری اسلامی باید پاسخگو باشند.
@shaheadaneh
هدایت شده از محمدرضا فرج زاده
🍀💦🍀💦🍀🍀💦🍀
#داستان٣٠١
#رضایت_امام_رضا_علیه_السلام
▫️از بصره آمده بودند
دیدن #امام_رضا_علیه_السلام؛
عریضه دلشان پر بود
از شکایت؛
شکایت از #یونس_بن_عبدالرحمن.
گلایه پشت گلایه؛
اتهام پشت اتهام.
یونس که در خانه امام حاضر بود
حرف ها را میشنید؛
خودش را اما به امر امام، پنهان کرده بود.
بصری ها که رفتند، با اشک و آه آمد خدمت امام؛
میخواست از خودش دفاع کند.
اما شنید که:
یونس! ...
فرض کن #در_دست_تو_مرواریدی_باشد،
#مردم_امّا_بگویند_سرگین_شتر_است!
حرف مردم آیا ضرری دارد؟!...
گفت: نه!
#امام_رضا_علیه_السلام
فرمود:
وقتی امام تو از تو راضی باشد حرف مردم چه ارزشی دارد؟!
حالا قلب یونس بن عبدالرحمن آرام گرفته بود،
#آرامشی_از_جنس_رضایت_امام_زمانش.
📚بحارالأنوار جلد۲، صفحه ۶۵.
ــــــــــــــــ
#کانال
#داستانای_خوبان_روزگار 👇👇
┅═✼🍃💕🌷💕🍃✼═┅
@dastanayekhobanerozegar
📚 #خدایا_امام_زمان_ما_را
#از_ما_راضی_کن
به برکت
#صلوات_برپیامبر_اعظم_ص
#و_آل_او
🌺🍃🌺🍃🌸🍂🌸🍂🌸🍃🌺🍃🌺
#داستان٣٠٢
#لالایی_آرامش_بخش
زن و شوهر پیری با هم زندگی می کردند.
پیر مرد همیشه از خروپف همسرش شکایت داشت و پیر زن هرگز زیر بار نمی رفت و گله های شوهرش رو به حساب بهانه گیری های او می گذاشت.
این بگو مگوها همچنان ادامه داشت
تا اینکه یک روز ...
پیرمرد برای اینکه ثابت کند زنش در خواب خروپف می کند و آسایش او را مختل می کند ضبط صوتی را آماده کرد و شبی همه سر و صدای خرناس های گوشخراش همسرش را ضبط کرد.
پیر مرد صبح از خواب بیدار شد و شادمان از اینکه سند معتبری برای ثابت کردن خروپف های شبانه او دارد به سراغ همسر پیرش رفت و او را صدا زد،
غافل از اینکه زن بیچاره به خواب ابدی فرو رفته بود!
از آن شب به بعد خروپف های ضبط شده پیرزن،
#لالایی_آرام_بخش_شبهای_تنهایی او بود !
ــــــــــــــــ
#شما_هم_به_کانال
#داستانای_خوبان_روزگار
#دعوتید👇👇
📚
@dastanayekhobanerozegar
┅═✼🍃🌷🍃✼═┅
@dastanayekhobanerozegar
#صلوات_برای_آرامش_مسلمانان
هدایت شده از محمدرضا فرج زاده
🍄💐🍄💐🍄💐🍄💐🍄
#داستان٣٠٣
#تلنگر
🏷جهانگردی به دهکده ای رفت
تا زاهد معروفی را زیارت کند و دید که زاهد در اتاقی ساده زندگی می کند.
اتاق پر از کتاب بود و غیر از آن فقط میز و نیمکتی دیده می شد. جهانگرد پرسید:
لوازم منزلتان کجاست؟...
زاهد گفت:
مال تو کجاست؟
جهانگرد گفت:
من اینجا مسافرم.
زاهد گفت:
من هم!
🌹🌹 #حضرت_امام_علی_علیه_السّلام:
«دنیا خانه ی آرزوهایی است که زود نابود می شود،
و کوچ کردن از وطن حتمی است.
دنیا شیرین و خوش منظر است که به سرعت به سوی خواهانش می رود،
و بیننده را می فریبد،
سعی کنید با بهترین زاد و توشه از آن کوچ کنید و
بیش از کفاف خود از آن نخواهید و بیشتر از آنچه نیاز دارید طلب نکنید.»
#به کانال
#داستانای_خوبان_روزگار 👇 👇
#نثار_حضرت_علی_ابن_ابیطالب_ع وپیروان ومحبینشان
#دهانتان_را_معطر_کنید_با #صلوات_بر_محمد_وآل_محمد_ص
اَللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ عَجِّلْ فَرَجَهُمْ
┅═✼🍃🌷🍃✼═┅
@dastanayekhobanerozegar
✍ #امام_حسن_عسكرى_عليه_السلام :
مجادله مكن كه احترامت از بين مى رود
لا تُمارِ فَيَذهبُ بَهاءُكَ
📚تحف العقول صفحه 486
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
#نثار_حضرت_امام_حسن_عسگری_ع
وپیروان ومحبینشان
#دهانتان_را_معطر_کنید_با #صلوات_بر_محمد_وآل_محمد_ص
اَللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ عَجِّلْ فَرَجَهُمْ
┅═✼🍃🌷🍃✼═┅
@dastanayekhobanerozegar
1_2283210742.mp3
35.81M
شب اول ایام فاطمیه (اول) سال 1383 هجری شمسی
سخنرانی
#حضرت_آیتالله_مرتضی_تهرانی رضواناللهتعالیعلیه
┅═✼🍃🌹🌷🌹🍃✼═┅
#کانال
#داستانای_خوبان_روزگار👇👇
@dastanayekhobanerozegar
#صلوات_و_فاتحه_نثارمراجع_و
#علمای_اسلام_خصوصا_مرحوم
#آیت_الله_حاج_آقا_مرتضی_تهرانی
#واخوی_بزرگوارش_مرحوم
#آیت_الله_حاج_آقا_مجتبی_تهرانی
وپدرمرحومش
#حاج_آقا_عبدالعلی_تهرانی
ومادر ارجمندشان
🌺🌸🌺🌸🌺🌸🌺🌸
هدایت شده از محمدرضا فرج زاده
#پندانه
✍ #همنشینی_اثر_دارد
زغالهای خاموش را کنار زغالهای روشن میگذارند تا روشن شود.
چون همنشینی اثر دارد.
ما هم مثل همان زغالهای خاموشیم.
اگر کنار افرادی روشن بنشینیم که گرما و حرارت دارند،
مثل آنها نور و حرارت و گرما پیدا میکنیم.
پس همیشه آدمی را انتخاب کنید که به شما انرژی مثبت ببخشد.
#غرور_هديه_شيطان است و #دوست_داشتن_هديه_خداست.
چه زشت و قبیح است وقتی هديه شيطان را به رخ هم میكشيم و هديه خداوند را از يكديگر پنهان میكنيم.
✾📚 @Dastanayekhobanerozegar 📚✾
هدایت شده از محمدرضا فرج زاده
6
💐💐💐💐💐💐💐💐🌺
#داستان٣٠۴
#داستانای_خوبان_روزگار
📚 #پیرمرد_روستایی
پیرمردی در یک روستا زندگی می کرد.
او یکی از بدشانس ترین آدم های دنیا بود.
کل روستا از دست او خشمگین و عصبانی بودند.
او همیشه افسرده بود و درباره هر چیزی اعتراض می کرد و در یک کلام همیشه حالش بد بود!
هرچه سنش بالاتر می رفت بداخلاق تر و بد دهن تر میشد. مردم از او دوری میکردند،
چرا که بدشانسی او مسری بود.
او حال بدش را به بقیه نیز منتقل میکرد.
اما یک روز،
وقتی به هشتاد سالگی رسیده بود،
یک اتفاق عجیب افتاد.
شایعه ای فورا در میان مردم پخش شد:
پیرمرد امروز خوشحال است؛ او درباره هیچ چیز شکایت نمیکند، لبخند میزند و حتی چهره اش باز شده است.
اهالی روستا دور هم جمع شدند.
از پیرمرد پرسیده شد:
چه اتفاقی برای تو افتاده است؟
گفت:
اتفاق خاصی نیفتاده. هشتاد سال من به دنبال شادی بودم و این کار بی فایده بود.
حالا تصمیم گرفتم بدون شادی زندگی کنم و فقط از زندگی لذت ببرم.
به همین دلیل الان شادم!
═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═
┅═✼🍃🌷🍃✼═┅
@dastanayekhobanerozegar
#صلوات