eitaa logo
🕋 کشکول معنوی 🕋 ▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️ #امام_زمان مذهبی
44.8هزار دنبال‌کننده
14.5هزار عکس
12.3هزار ویدیو
39 فایل
مجموعه کانالهای کشکول معنوی مدیریت : 👈 @mosafer_110_2 تبلیغ👇 https://eitaa.com/joinchat/2836856857C847106613b 🤝 #ترک_کانال
مشاهده در ایتا
دانلود
❣ نـ✨ـور را ازصبحگاهت میخریم را مااز نگاهت😍 میخریم مهربانی💖 راهمیشه به صبح ازمیان دکه چشم سیاهت 🌸🍃 -------------------------- ڪشکول_معنوی👇🔰 🆔️➻ @kashkoolmanavi ◆ ™
🕋 کشکول معنوی 🕋 ▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️ #امام_زمان مذهبی
✍️ #تنها_میان_داعش #قسمت_بیست_و_پنجم 💠 عباس بی‌معطلی به پشت سرش چرخید و با همان حالی که برایش نمان
✍️ 💠 گریه یوسف را از پشت سر می‌شنیدم و می‌دیدم چشمان این رزمنده در برابر بارش اشک‌هایش می‌کند که مستقیم نگاهش کردم و بی‌پرده پرسیدم :«چی شده؟» از صراحت سوالم، مقاومتش شکست و به لکنت افتاد :«بچه‌ها عباس رو بردن درمانگاه...» گاهی تنها خوش‌خیالی می‌تواند نفسِ رفته را برگرداند که کودکانه میان حرفش پریدم :«دیدم دستش شده!» 💠 و کار عباس از یک زخم گذشته بود که نگاهش به زمین افتاد و صدایش به سختی بالا آمد :«الان که برگشت یه راکت خورد تو .» از گریه یوسف همه بیدار شده بودند، زن‌عمو پشت در آمد و پیش از آنکه چیزی بپرسد، من از در بیرون رفتم. 💠 دیگر نمی‌شنیدم رزمنده از حال عباس چه می‌گوید و زن‌عمو چطور به هم ریخته و فقط به سمت انتهای کوچه می‌دویدم. مسیر طولانی خانه تا درمانگاه را با دویدم و وقتی رسیدم دیگر نه به قدم‌هایم رمقی مانده بود نه به قلبم. دستم را به نرده ورودی درمانگاه گرفته بودم و برای پیش رفتن به پایم التماس می‌کردم که در گوشه حیاط عباسم را دیدم. 💠 تخت‌های حیاط همه پر شده و عباس را در سایه دیوار روی زمین خوابانده بودند. به‌قدری آرام بود که خیال کردم خوابش برده و خبر نداشتم دیگر به رگ‌هایش نمانده است. چند قدم بیشتر با پیکرش فاصله نداشتم، در همین فاصله با هر قدم قلبم به قفسه سینه کوبیده می‌شد و بالای سرش از افتادم. 💠 دیگر قلبم فراموش کرده بود تا بتپد و به تماشای عباس پلکی هم نمی‌زد. رگ‌هایم همه از خون خالی شده و توانی به تنم نمانده بود که پهلویش زانو زدم و با چشم خودم دیدم این گوشه، عباس من شده است. زخم دستش هنوز با چفیه پوشیده بود و دیگر این به چشمم نمی‌آمد که همان دست از بدن جدا شده و کنار پیکرش روی زمین مانده بود. 💠 سرش به تنش سالم بود، اما از شکاف پیشانی به‌قدری روی صورتش باریده بود که دلم از هم پاشیده شد. شیشه چشمم از اشک پُر شده و حتی یک قطره جرأت چکیدن نداشت که آنچه می‌دیدم نگاهم نمی‌شد. 💠 دلم می‌خواست یکبار دیگر چشمانش را ببینم که دستم را به تمنا به طرف صورتش بلند کردم. با سرانگشتم گلبرگ خون را از روی چشمانش جمع می‌کردم و زیر لب التماسش می‌کردم تا فقط یکبار دیگر نگاهم کند. با همین چشم‌های به خون نشسته، ساعتی پیش نگران جان ما را به دستم سپرد و در برابر نگاهم جان داد و همین خاطره کافی بود تا خانه خیالم زیر و رو شود. 💠 با هر دو دستم به صورتش دست می‌کشیدم و نمی‌خواستم کسی صدایم را بشنود که نفس نفس می‌زدم :«عباس من بدون تو چی کار کنم؟ من بعد از مامان و بابا فقط تو رو داشتم! تورو خدا با من حرف بزن!» دیگر دلش از این دنیا جدا شده و نگران بار غمش نبودم که پیراهن را پاره کردم و جراحت جانم را نشانش دادم :«عباس می‌دونی سر حیدر چه بلایی اومده؟ زخمی بود، کردن، الان نمیدونم زنده‌اس یا نه! هر دفعه میومدی خونه دلم می‌خواست بهت بگم با حیدر چی کار کردن، اما انقدر خسته بودی خجالت می‌کشیدم حرفی بزنم! عباس من دارم از داغ تو و حیدر دق می‌کنم!» 💠 دیگر باران اشک به یاری دستانم آمده بود تا نقش خون را از رویش بشویم بلکه یکبار دیگر صورتش را سیر ببینم و همین چشمان بسته و چهره برای کشتن دل من کافی بود. اجازه نمی‌داد نغمه ناله‌هایم را بشنود که صورتم را روی سینه پُر خاک و خونش فشار می‌دادم و بی‌صدا ضجه می‌زدم. 💠 بدنش هنوز گرم بود و همین گرما باعث می‌شد تا از هجوم گریه در گلو نمیرم و حس کنم دوباره در جا شده‌ام که ناله مردی سرم را بلند کرد. عمو از خانه رسیده بود، از سنگینی دست روی سینه گرفته و قدم‌هایش را دنبال خودش می‌کشید. پایین پای عباس رسید، نگاهی به پیکرش کرد و دیگر ناله‌ای برایش نمانده بود که با نفس‌هایی بریده نجوا می‌کرد. 💠 نمی‌شنیدم چه می‌گوید اما می‌دیدم با هر کلمه رنگ از صورتش می‌پَرد و تا خواستم سمتش بروم همانجا زمین خورد. پیکر پاره‌ پاره عباس، عمو که از درد به خودش می‌پیچید و درمانگاهی که جز پرستارانش وسیله‌ای برای مداوا نداشت. 💠 بیش از دو ماه درد و مراقبت از در برابر و هر لحظه شاهد تشنگی و گرسنگی ما بودن، طاقتش را تمام کرده و عباس دیگر قلبش را از هم متلاشی کرده بود. هر لحظه بین عباس و عمو که پرستاران با دست خالی می‌خواستند احیایش کنند، پَرپَر می‌زدم تا آخر عمو در برابر چشمانم پس از یک ساعت کشیدن جان داد... ✍️نویسنده: -------------------------- ڪشکول_معنوی👇🔰 🆔️➻ @kashkoolmanavi ◆ ™
📝 علامه طباطبايي مي‌فرمايد: ... لازم به ذكر است كه افرادي كه توانسته‌اند ذهن خود را پاك و صاف نموده، از خواطر مصفا كنند و سلطان معرفت براي آنان طلوع نموده است، در يكي از دو حال بوده: اوّل در حين تلاوت قرآن مجيد در اين فكر بودند كه قاري حقيقي كيست؟ در آن وقت، بر آنان منكشف مي‌شده كه قاري حقيقي قرآن، خداست. دوّم: از راه توسل به حضرت ابا عبدالله ـ عليه السّلام ـ ، زيرا آن حضرت را براي رفع حجاب و موانع طريق نسبت به سالكين راه خدا عنايتي عظيم است. رساله لب اللباب، علامه سيد محمد حسين طهراني ┄┅┅✵❁••••••❁✵┅┅┄ ڪشکول_معنوی👇🔰 🆔️➻ @kashkoolmanavi ◆ ™ ┄┅┅✵❁••••••❁✵┅┅┄
📖 🕯 🏮بعضی ها غرق نعمت،اما لذت نمی چشند! بسزای لجاجت ونمک نشناسی، به حال خودشان رهایشان میکند،چون خودخواسته اند و امیدی نیست آدم شوند«فَذَرْهُمْ/انعام۱۱۲» ┄┅┅✵❁••••••❁✵┅┅┄ ڪشکول_معنوی👇🔰 🆔️➻ @kashkoolmanavi ◆ ™ ┄┅┅✵❁••••••❁✵┅┅┄
🕊🌹🕊🌹 🌹🕊🌹 🕊🌹 📖 🔰 آیا می دانید آرزوهای محالی که در ذکر شده اند، کدامند؟ ✅ ای کاش من خاک بودم... 📝 " سوره نبٲ / آیه ۴۰ " ✅ ای کاش پیشاپیش چیزی می فرستادم... 📝 " سوره فجر / آیه ۲۴ " ✅ ای کاش نامه مرا به دستم نداده بودند... 📝 " سوره الحاقه / آیه ۲۵ " ✅ ای کاش فلانی را دوست نمی گرفتم... 📝 " سوره فرقان / آیه ۲۸ " ✅ ای کاش خدا را اطاعت کرده بودیم و رسول را اطاعت کرده بودیم... 📝 " سوره احزاب / آیه ۶۶ " ✅ ای کاش راهی را که رسول در پیش گرفته بود؛ در پیش گرفته بودم... 📝 " سوره فرقان / آیه ۲۷ " ✅ ای کاش ما نیز با آنها می بودیم و به کامیابی بزرگ دست می یافتیم... 📝 " سوره نساء / آیه ۷۳ " 💥 آرزوهایی که هم اکنون فرصت انجامش هست؛ پس تا زنده‌ایم آنها را برآورده کنیم... ✍خدا عاقبتمان را نیکو گرداند... 🌹✋ -------------------------- ڪشکول_معنوی👇🔰 🆔️➻ @kashkoolmanavi ◆ ™
arzi_14_270517100637.mp3
867.5K
💠 از ما عجیب نیست دعایی نمی رسد 💠 بسیار جانسوز 🎤🎤 حاج منصور ارضی ❤️ 📮در ثواب نشر شریک شوید📡 -------------------------- ڪشکول_معنوی👇🔰 🆔️➻ @kashkoolmanavi ◆ ™
📜 ✍ پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: ماه ، ماه خداست؛ ماهى كه خداوند، حسنات را در آن، دو برابر مى كند و سيّئات را محو مى كند، ماه بركت، ماه بازگشت به سوى خدا، ماه ، ماه آمرزش، ماه آزاد شدن از آتش و دست يافتن به بهشت. پس، در اين ماه از هر حرامى بپرهيزيد و در آن، زياد تلاوت كنيد و در آن، حاجت هاى خويش را بخواهيد و در آن، به ذكر پروردگارتان بپردازيد و مبادا نزد شما، مانند ماه هاى ديگر باشد؛ چرا كه آن نزد خداوند، نسبت به ماه هاى ديگر، حرمت و برترى دارد و مبادا در ماه رمضان، روز روزه دارى تان مثل روز خوردنتان باشد 📚فضائل الأشهر الثلاثة، ص۹۵ -------------------------- ڪشکول_معنوی👇🔰 🆔️➻ @kashkoolmanavi ◆ ™
📝 🌹مقام معظم رهبری(ح) : ماه در هر سال، قطعه ای از بهشت است که در جهنم سوزان دنیای ما آن را وارد میکند و به ما فرصت میدهد که خودمان را بر سر این سفره الهی در این ماه وارد بهشت کنیم. -------------------------- ڪشکول_معنوی👇🔰 🆔️➻ @kashkoolmanavi ◆ ™
❖👌کوله بار" گناهانم" بر "دوشم" سنگینی میکرد... ندا آمد بر در خانه ام بیا، "آنقدر بر در بکوب" تا در به رویت وا کنم... وقتی بر "در خانه اش" رسیدم هر چه گشتم "در بسته ای" ندیدم!! هر چه بود باز بود... گفتم: خدایا بر "کدامین در" بکوبم؟؟!! ندا آمد: "این را گفتم که بیایی... وگرنه من هیچوقت "درهای رحمتم" را به روی تو نبسته بودم! "کوله بارم" بر زمین افتاد و "پیشانیم" بر خاک.🌸 -------------------------- ڪشکول_معنوی👇🔰 🆔️➻ @kashkoolmanavi ◆ ™
: 💌 چرا نمی‌توانیم به خدا تکیه کنیم؟ وقتی را مهربان ندانی نمیتوانی با او کنی و به او تکیه و توکل نخواهی کرد و نمیتوانی با آرامش و اطمینان زندگی کنی. خدا بیش از حدی که تصور میکنیم با ما مهربان است. برای معرفت پیدا کردن به مهربانی خدا، بیش از تجربه به تفکر نیازمندیم و پس از تفکر به تذکر و تلقین محتاجیم. «استاد پناهیان» -------------------------- ڪشکول_معنوی👇🔰 🆔️➻ @kashkoolmanavi ◆ ™
🌷آیت الله سعادت پرور (رحمه الله تعالی): 🌹در مقابل به واجبات و ترك معاصی بپردازید هنگامی كه قدرت معنوی تان افزوده شد به ترك مكروهات و انجام مستحبات بپردازید. 📚پند نامه سعادت 🔴کانال کشکول معنوی🔴↙️ @kashkoolmanavi ➡️✅مطلب را انتشار دهید...
📜 ❤️قال امام علی علیه السلام: در ماه بسيار و دعا ڪنيد؛ زيرا با از شما دفـعِ بلا مى شود و با استغفار، گناهانتان پاك مى گــردد. 📚ڪافــــی ج ۴ ص ۸۸ 📮در ثواب نشر شریک شوید📡 -------------------------- ڪشکول_معنوی👇🔰 🆔️➻ @kashkoolmanavi ◆ ™