ایـست✋⛔️
یڪبار هم ڪه شده
با خودت و خدایت خلوت ڪن
نڪند مجازۍ شدنت⛔️
مساوۍشود با سقوط ایمانت!!😔
خـیݪۍ از چت ها🚫
گروه هاۍ مختلط👫
📱و دوستۍهاۍمجازۍ💻
💣پـرتگاه ِایمان توست...❗️
👈بیاین همیشہ یادمون باشہ مولامون امام زمان(عج) بہ تڪ تڪ ڪاراۍ ما نظر دارن
حتۍ☝️یہ ڪلیڪ ڪردن
😉اونوقت بہ حرمت اماممون هم ڪه شده خیـــــلۍاز ڪارها روانجام نمیدیم
#اللهـم_عجل_لولیڪ_الفرج
┈✾•┈┈••✦❀✦••┈┈•✾┈┈
ڪشکول_معنوی👇🔰
🆔️🔜 @kashkoolmanavi 🔝™
┄┅═══••✾❀✾••═══┅┄
27 - Hashemi Nedjad.mp3
1.31M
این در بر روی کسی بسته نیست ...
🔖 شیخ بهایی و امام رضا علیه السلام 🔖
♦️ شیخ بهایی و سر در حرم ♦️
رافت و مهربانی #امام_رضا علیه السلام
#استاد_هاشمی_نژاد
┈✾•┈┈••✦❀✦••┈┈•✾┈┈
ڪشکول_معنوی👇🔰
🆔️🔜 @kashkoolmanavi 🔝™
┄┅═══••✾❀✾••═══┅┄
ایـست✋⛔️
یڪبار هم ڪه شده
با خودت و خدایت خلوت ڪن
نڪند مجازۍ شدنت⛔️
مساوۍشود با سقوط ایمانت!!😔
خـیݪۍ از چت ها🚫
گروه هاۍ مختلط👫
📱و دوستۍهاۍمجازۍ💻
💣پـرتگاه ِایمان توست...❗️
👈بیاین همیشہ یادمون باشہ مولامون امام زمان(عج) بہ تڪ تڪ ڪاراۍ ما نظر دارن
حتۍ☝️یہ ڪلیڪ ڪردن
😉اونوقت بہ حرمت اماممون هم ڪه شده خیـــــلۍاز ڪارها روانجام نمیدیم
#اللهـم_عجل_لولیڪ_الفرج
┈✾•┈┈••✦❀✦••┈┈•✾┈┈
ڪشکول_معنوی👇🔰
🆔️🔜 @kashkoolmanavi 🔝™
┄┅═══••✾❀✾••═══┅┄
27 - Hashemi Nedjad.mp3
1.31M
این در بر روی کسی بسته نیست ...
🔖 شیخ بهایی و امام رضا علیه السلام 🔖
♦️ شیخ بهایی و سر در حرم ♦️
رافت و مهربانی #امام_رضا علیه السلام
#استاد_هاشمی_نژاد
┈✾•┈┈••✦❀✦••┈┈•✾┈┈
ڪشکول_معنوی👇🔰
🆔️🔜 @kashkoolmanavi 🔝™
┄┅═══••✾❀✾••═══┅┄
🌸🍃﷽🌸🍃
#درمحضرقرآن
❗️خیلی دیدیم آدم هایی رو که با افتخار میگن؛
☜فلانی پسرزاست،👦 بچه اولش پسره،
😍عه #پسر؟؟؟
❗️ولی برعکسش با اکراه میگن؛
☜ فلانی دخترزاست،👧 بچه اولش دختره،
😒عه #دختر؟؟؟
💯ولی خدا میدونه که برای ما #دختر بهتره یا #پسر.
👈شاید اون #دختری که دیگران برای ورودش به این دنیا ناراحت شدن، از اون #پسری که همه برای ورودش به دنیا خوشحال شدن، بهتر باشه.👌
👇👇👇
🕋«لَيْسَ الذَّكَرُ كَالْأُنْثى»
✨ آن پسرى كه انتظارش را داشتى به خوبى اين دختر نيست...
👆خدا خیر و صلاح ما رو بهتر میدونه.پس هرچی که بهمون داد #شکر کنیم.❤️ ناشکری نکنیم.🙂
با آیاتو #تلنگر هایقرآنی همراه باشید👇
🆔➯ @kashkoolmanavi
📮نشردهید،رسانه قرآن وعترت باشید 📡
6.32M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🍃 تنها شدم؛ چون ایمان ندارم به مهربانی تو!
با #کلیپ های کشکول همراه باشید
ڪشکول_معنوی👇
🆔️➠ @kashkoolmanavi ◆
#داستانک
✔️موضوع: #فروش_بهشت
بهلول هر وقت دلش می گرفت به کنار رودخانه می آمد. در ساحل می نشست و به آب نگاه می کرد.
پاکی و طراوت آب، غصه هایش را می شست. اگر بیکار بود همانجا می نشست و مثل بچه ها گِل بازی می کرد.آن روز هم داشت با گِل های کنار رودخانه، خانه می ساخت. جلوی خانه باغچه ایی درست کرد و توی باغچه چند ساقه علف و گُل صحرایی گذاشت.
ناگهان صدای پایی شنید برگشت و نگاه کرد. زبیده خاتون (همسر خلیفه) با یکی از خدمتکارانش به طرف او آمد. به کارش ادامه داد. همسر خلیفه بالای سرش ایستاد و گفت : بهلول، چه می سازی؟
. بهلول با لحنی جدی گفت: بهشت می سازم
! همسر هارون که می دانست بهلول شوخی می کند، گفت: آن را می فروشی؟
. بهلول گفت : می فروشم
قیمت آن چند دینار است؟
صد دینار.
. زبیده خاتون گفت : من آن را می خرم
بهلول صد دینار را گرفت و گفت : این بهشت مال تو، قباله آن را بعد می نویسم و به تو می دهم.
. زبیده خاتون لبخندی زد و رفت
بهلول سکه ها را گرفت و به طرف شهر رفت. بین راه به هر فقیری رسید یک سکه به او داد. وقتی تمام دینارها را صدقه داد، با خیال راحت به خانه برگشت.
زبیده خاتون همان شب، در خواب، وارد باغ بزرگ و زیبایی شد. در میان باغ، قصرهایی دید که با جواهرات هفت رنگ تزئین شده بود. گلهای باغ، عطر عجیبی داشتند. زیر هر درخت چند کنیز زیبا، آماده به خدمت ایستاده بودند. یکی از کنیزها، ورقی طلایی رنگ به زبیده خاتون داد و گفت : این قباله همان بهشتی است که از بهلول خریده ای!!!
وقتی زبیده از خواب بیدار شد از خوشحالی ماجرای بهشت خریدن و خوابی را که دیده بود برای هارون تعریف کرد.
. صبح زود، هارون یکی از خدمتکارانش را به دنبال بهلول فرستاد
وقتی بهلول به قصر آمد، هارون به او خوش آمد گفت و با مهربانی و گرمی از او استقبال کرد. بعد صد دینار به بهلول داد و گفت : یکی از همان بهشت هایی را که به زبیده فروختی به من هم بفروش!
! بهلول، سکه ها را به هارون پس داد و گفت : به تو نمی فروشم
هارون گفت : اگر مبلغ بیشتری می خواهی، حاضرم بدهم
!!! بهلول گفت : اگر هزار دینار هم بدهی، نمی فروشم
هارون ناراحت شد و پرسید : چرا؟
بهلول گفت : زبیده خاتون، آن بهشت را ندیده خرید، اما تو می دانی و می خواهی بخری، من به تو نمی فروشم.
📚با #داستانک های مذهبی ما همراه باشید
ڪشکول_معنوی👇
➠ @kashkoolmanavi ◆
#استاد_قرائتی
#کتک_مبارک
🍃 مرحوم پدرم بسیار اصرار داشت که من محصل حوزه علمیه و روحانی شوم ولی من مخالفت میکردم، لذا برای ادامه تحصیل به دبیرستان رفتم. روزی به مدیر مدرسه گزارش دادم که چند نفر از همکلاسی هایم در مسیر راه مدرسه، دیگران را اذیّت میکنند، مدیر هم آنها را تنبیه کرد. آنها متوجّه شدند و در تلافی با هم همفکر شدند و در مسیر برگشت کتک مفصّلی به من زدند که سر و صورتم سیاه شد و بی حال روی زمین افتادم و به سختی خود را به منزل رساندم. پدرم گفت: محسن چی شده؟ گفتم: هیچی، میخواهم بروم حوزه و طلبه شوم! امروز بسیار خوشحال هستم که در این مسیر قدم گذاردهام و خدا را شاکرم که چگونه با حادثه ای مسیر زندگیم را عوض کرد.
📚خاطرات استاد
🌹 #کلام_بزرگان
-----------------------------------------
ڪشکول_معنوی👇🔰
🆔️➻ @kashkoolmanavi ◆