eitaa logo
کشکول مذهبی محراب
365 دنبال‌کننده
2.9هزار عکس
754 ویدیو
25 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
کشکول مذهبی محراب
❣بِــــسْمِ اللہِ الرَّحـــمانِ الرَّحــــیم❣ ✨ #قـدیـــــــس✨ #قسمت_هشتاد_و_پنجم نویســـنده: #اب
❣بِــــسْمِ اللہِ الرَّحـــمانِ الرَّحــــیم❣ ✨ نویســـنده: علــے گفت: من با پیامبـــر، دلیــل نمےشود ڪه هر چه او گفتـه من شنیده باشـم، اما این را مےدانم ڪه ابوذر راست مےگوید؛ چرا ڪه پیامبر درباره ے او به من فرمود: ابـــــوذر یڪــــــے از مردم دنیاست. اما عثمان ڪه نمےتوانست ابوذر و هایش را تحمل ڪند، او را فتنــه گرے نامید ڪه قصــد سرنگونــے حڪومتش را دارد. لذا ابـــوذر را به صحراے ربذه تبعید ڪرد. عثمان دستور داد ڪه هیچ ڪس حق ندارد با ابوذر سخـــن بگوید یا به بدرقـــه ے او برود و مروان بن حڪم را مراقب اجرای این حڪم ڪرد. أمير المؤمنان و پسرانش به همراه عقیــل برادر علــے و عمار یاس، به بدرقه ے او رفتند و با او سخن گفتند و از او دلجویے نمودند. مروان با حڪم بر سر آن ها فریـــــاد زد و آن ها را به و بازگشت فراخواند. امام به مرو گفت: از این جا دور شو ڪه تو مردے از ! پس رو به ابوذر فرمود: اے ابـــــوذر! تو براے خدا خشم ڪردے، لذا مردم به خاطر از تو ترسیدند و از اطراف تو پراکنده شدند و تو به خاطر دینــــت از آن ها ترسیدے. پس دنیا را به آن ها واگذار ڪه واقعے از آن توست. در روایت دیگرے آمده است ڪه یڪے از دختران امير المؤمنین (ع) از ابن رافع خزانه دار بيت المال، گردنبندے قیمتـــے ڪه از غنایم بصره و جزء بیت المال بود، به عنوان عاریه گرفت تا در عید قربان، با آن خود را زینت ڪند و پس از سه روز باز گرداند. علی گردنبند را در گردن دخترش دید و شناخت. از او پرسید: این گلوبند از ڪجا به تو رسیده است؟ 🌍 @kashkoolmazhabimehrab
❣بِــــسْمِ اللہِ الرَّحـــمانِ الرَّحــــیم❣ ✨ نویســـنده: دخترش گفت: از ابن رافع به گرفتم تا در عید قربان با آن زینت کنم. علــے ابن رافع را خواست به او گفت: آیا به مسلمانان مےڪنــے؟ گفت: پناه بر خدا مےبرم ڪه خواسته باشم به مسلمانان خیانتــے ڪنم. حضرت فرمود: پس چگونــه گردنبندے ڪه در مسلمين بوده، بدون اجازه ے من به دخترم عاریـــه دادے؟ ابن رافع پاسخ داد: اے امیرالمؤمنیـــن! او دختر تو بـود و از من خواست ڪه براے زینت خود، آن را به وے عاریه بدهم و من دادم. وانگهــے من با مال خودم آن را ڪردم و بر من است ڪه آن را سالم به جایش برگردانم. علــــے گفت: همین امروز آن را به صندوق بیت المال باز گردان و مبادا ایـن ڪار تڪرار شود ڪه مورد من قرار خواهــے گرفت. وقتــے این خبــر به دختر علــے رسید، به نزد پدر رفت و گفت: مگر مـن دختــر و پـــاره ے تن تو نیستم پدر؟ من این گردنبند را عاریــه گرفتم، چرا بر ابن رافع گرفتــے و مرا نیز سرزنش مےڪنے؟ علــے گفت: دختــــرم! به پرسش من پاسخ بده؛ آیا همه ے زنان و دختران ڪوفه مےتوانند در عید قربان، چون تو خود را با چنین گردنبندے بیارایند؟ دختر سرش را پایین آورد و گفت: خیـــــر! علـــے گفت: خـدا را خوش نمےآید ڪه تو نسبت به سایرین از حقــوق برخوردار باشے؛ در حالــے ڪه تو به عنوان دختر علـــے، باید در پوشــے و بــے آلایشــے الگو و سرمشـــق دیگران باشــے. حڪایت هایــے از این دست در باب اخلاق و رفتار و زندگــے علـے بسیار خوانده ام و در پی نوشت این ڪتاب قدیمــے، به همین چند حڪایت بسنده مےڪنم. 🌍 @kashkoolmazhabimehrab
❣بِــــسْمِ اللہِ الرَّحـــمانِ الرَّحــــیم❣ ✨ نویســـنده: ڪلیساے حضــرت مریــم عذرا، در بلندترین نقطه ے ڪوه و لابه لاے درختان انبوه، رو به دریا ساخته شده بود و مجسمه ے بزرگ و با عظمت حضرت مریـم را در مقابل آن، مے شد از هر نقطه از دریــــا دید؛ مجسمه اے ڪه هدیه ے فرانسوے ها به مسیحیان بیـــــروت بود. ڪشیش ایوانف در طول سال ها زندگــے در بیروت، در هیچ مڪان و ڪلیسایــے چون ڪلیساے حضرت مریــم عــذرا، به آرامــش روحــے خاصــے ڪه به آن نیاز داشت، نمےرسید. در آن ســال ها هفته اے نبود ڪه چند ساعتــے را به ڪلیسا نرود و در زیر مجسمه ے بزرگ و سفید حضرت مریم، روی صندلـــے چوبــے قهوه اے رنگ، رو به دریا ننشنید و مطالعه نڪند. و اینڪ پس از سال ها، در یڪ روز ابرے بیروت، ساعت سه بعد از ظهر، روے همان نیمڪت چوبــے نشسته بود و پیــش از مطالعــه ے ڪتابــے ڪه قصــد داشت بخش هایــے از آن را بخواند داشت از نسیــم خنڪے ڪه از سمت دریا مےوزید و سرماے دلنشینے را بر گونه ها و پیشانے اش مے نشاند لذت مےبرد. هنگامــے ڪه قصــد داشت از خانه بیرون بزند، ایریــنا گفته بــود ڪه ڪلاهش را بردارد، اما او گفته بـود ڪه یڪ پیرمرد روس، نباید پاییز بیروت، از سرما یخ ڪند، به خود بلرزد و شال و ڪلاه بپوشد. او روے پیراهنش، پولیورے طوسے پوشیده بود و همین ڪافــے بـود تا خنڪاے نسیــم‌ را روے سر و گونه هایش، جدے نگیرد. پاے چپش را روے پاے راستش انداخت و به جلد ڪتاب نگاه ڪرد: علــے بـــن ابــے طالـــب، نوشتــه عبدالفتــاح عبــد المقصــود، نویسنــده ے اهــل مصــر. با خودش فڪر ڪرد چه قــدر جالـب است ڪه به جز ، اهل و مسیحیــــــان هم درباره ے ڪتاب مےنویسند. این جلــد از ڪتاب عبــد الفتــاح عبــد المقصــود مصــرے درباره ے جنگــے بود ڪه نویسنــده، نام آن را جنــگ نهــروان گذاشتــه بـود، به گفتــه ے جــرج جــرداق، جنگ هاے علـــے همگــے جنگ هاے داخلــے بودند و علــے در زمانــِ به قدرت رسید ڪه قدرت طلبانــِ چون معاویــه براے رسیدن به حڪومت و قدرت، و بدعــت در دیــن را در پیــش گرفته بودنــد و این روش ها، علــے را ناچــار به جنگ به آنـان مےساخت ڪشیـش عینڪش را به چشـم زد. صفحات اوليــه مقدمـه اے بود درباره ے شڪل گیرے واقعه ے نهــروان. به یــاد آورد ڪه علــے وقتــے به ناچار تن به حڪمیت داد و از صفیــن به ڪوفه بازگشت، و انشقــاق بيــن یارانش فزونــے یافت. چند صفحه اے از ڪتـاب را سرسرے مطالعه ڪرد تا رسیــد به مطلبــے ڪه نویسنده در آن، از تشڪیل جلســه اے با حضــور علــے خبــر مے داد. شروع ڪرد به مطالعه ے آن: علــے جلسه اے متشڪل از افـراد خود تشڪیل مےدهد. لحظــه ے حساســے است. مسجـد ڪوفه مملــو از مردمــے است ڪه آمده اند تا سرنوشــت خود را پس از یڪ جنگ ناتمام، دنبال ڪنند. همه نگراننــد. حال، حڪمیت به پایـــان شده و حڪمین دستور به عزل علــے داده اند. مردم منتظرند تا نظر علــے را بشنوند. ایــن ڪه علــِ درباره ے حڪمیت چه تصمیمــے گرفته است؟ آیا ترڪ مےڪند و تسلیــم معاویـــه و عـمــروعــاص مےگردد؟ یا با معاویـــه را از سر مے گیرد؟ 🌍 @kashkoolmazhabimehrab
❣بِــــسْمِ اللہِ الرَّحـــمانِ الرَّحــــیم❣ ✨ نویســـنده: علـــے روِے پلــه ے اول منبــر ایستــاده و به مردم نگــاه مے ڪند. چــه تصمیمے گرفته است علـــے؟ نظر او درباره ے ادامه ے ڪار معاویـــه چیست؟ مردم منتظر بودنـد علــے با بیان سخنانــے، آنان را از موضـع خود آگاه سازد، درد را مشخــص و عــلاج آن را معیــــن ڪند؛ اما او چنین نمےڪند. هرگـــز دوست ندارد بدون با مردم، ڪارے انجام دهد؛ حتے اگر این مشورت ہه او باشد. عده اے از یــاران سخـــن مےگویند. هیچ ڪس حاضر نیســت از نتيجه ے حڪمیت دفـــاع ڪند؛ حتی آنهایے ڪه آن روز در صفیــن، علــے را مجبور به قبــول حڪمیت ڪرده بودند. اشعث بن قیــس یڪے از آنان است ڪه در آن مجلـــس سرش را به زیر افڪنده و سخن نمے گوید... علــے وقتــے سخنان مردم را مےشنود، لب به سخن مےگشاید. همه در سڪـــوت گوش مےدهند: سپـــاس خــداے را در همــه حال. اگرچه روزگــار، حوادث بسیار سنگیــن و پیشامد هاے گـران به بار آورد. اے مـــردم! بدانید ڪه از نظرات انسانــے نصیحــت گر و دلسـوز و باتجربـــه، و به بار مےآورد و پشیمانــے بر جاے مےگذارد. من از آن روز درباره ے حڪمیت با شما صحبت ڪردم و نظـــرم را گفتم ڪه اغلب شما گوش نڪردید و چون مخالفان ، با من مخالفت کردید و چون پیمان شڪنان به سرڪشــے پرداختید. آگـــــاه باشید ڪه دو نفرے ڪه به عنوان حڪم انتخــاب ڪردید، حڪم قـــرآن را پشت سر انداختند. آنچه را ڪتــب خــدا میرانده است زنده گردانیدند. هر یڪ از آن دو بدون هدایتــے از سوے خدا، از هواے خویش پیروے ڪردند، لذا بدون حجت و سنت گذشته حڪم ڪردند و در حڪم خود هم اختلاف داشتند. هیج یڪ در این اختلاف به راه راست نرفتند. پس آماده ے جهاد شوید و براے حرڪت به سوے شـــام مجهز گردیــد و تا چند روز دیگر در اردوگاه خــود درآیید ڪه باید این بار معاویه متمرد را سرجایش . ان شاءالله 🌍 @kashkoolmazhabimehrab
❣بِــــسْمِ اللہِ الرَّحـــمانِ الرَّحــــیم❣ ✨ نویســـنده: ارودگاه یاران علی به صورت کندویی در آمده است. از جمعیت موج می‌زند. سربازان بسیج شده اند. صدای چکاچک سلاح ها بلند است. گام ها می خزند و سم ها می خرامند. انبوه آذوقه و سلاح های در پی هم رسند. دوباره روزهای پیش از جنگ صفین تداعی می شود. شور و و دیگری بر سپاه علی حاکم شده، على مصمم است که این بار در جنگ با معاویه تعجیل کند. مردانش کمتر از قبلند. آن هایی که در صفین با ادامه ی جنگ مخالفت ورزیده بودند و علی را به حکمیت مجبور ساختند، مردانی بودند مؤمن و اغلب قاری قرآن. پیشانی هایشان از فرط سجده پینه بسته بود. در دین، پیشکسوت و به تقوی و ایمان شهره بودند. اما چه باعث شده که آنان از حضور در کنار على طفره بروند؟ در حالی که آنها هنوز هم دشمن معاویه هستند و بیعت خود را با علی نشکسته اند. علی دلش می خواهد با آنها اتمام حجت کند. گمراهی شان را نمی تواند تحمل کند. آخرین تیر ترکش علی به سوی آنها نامه ای است محبت آمیز که دست از لجاجت بردارند و به سوی او بازگردند: بسم الله الرحمن الرحیم. از بنده ی خدا على امير المؤمنین به زید بن حصین و عبدالله بن وهب و مردانی که با آنان هستند. دو نفری که به عنوان حکم انتخاب کردید، کتاب خدا را پشت سر نهادند و بدون داشتن هدایتی از سوی خدا، هوا و هوس خود را پیروی کردند. نه به سنت عمل کردند و نه حکمی از قرآن را به اجرا در آوردند. در نتیجه خدا و پیامبرش و مؤمنان از آنان بیزار شدند. وقتی این نامه به شما رسید بیایید، زیرا قصد ما حرکت به سوی دشمنان و پیمان شکنان شام است و ما بر مهمان نخستین وضعیتی هستیم که بودیم. والسلام. می گویند چهارهزار قاری قرآن و عابد و مسلمان در منطقه ای به نام نهروان به هم پیوسته بودند. تعصب ذهنی همه را کور ساخته و تنگی افق دید،آنان را از تشخیص میان هدایت و گمراهی، عاجز ساخته است. طولانی و قرائت قرآن در طول شبانه روز، سودی به حالشان ندارد. آن ها بهره ای از مضمون و مفهوم قران نگرفته اند. وقتی نامه ی امام به دستشان می رسد، آن را می خوانند و به این نتیجه می رسند که با علی همکاری نکنند و به او پاسخ منفی می دهند. علی که از آنان ناامید شده است، آن ها را به حال خود رها می کند. او حاضر نیست هیچ کس را به زور و اجبار راهی جنگ و اطاعت از رای خود کند‌ به ابن عباس، فرماندارش در بصره نامه می نویسد تا از مردم بصره برای پیوستن به سپاه کوفه کمک بگیرد. ... اما بعد! ما به اردوگاه خود در نخيله رفته ایم. تصمیم داریم به جنگ دشمن خود و خدا برویم. پس با مردم بصره حرکت کن و به ما بپیوند. ادامه دارد ..... 🌍 @kashkoolmazhabimehrab
🌏🌕تقویم نجومی اسلامی🌕🌍 ✴️ شنبه 👈 ۱۴ مهر ماه ۹۷ 👈 ششم اکتبر ۲۰۱۸ 👈 ۲۶ محرم الحرام ۱۴۴۰ ✴️ روز دامپزشکی ✅ این روز ، روز مناسبی برای امور زیر است: 🔘خرید و فروش 🔘 شکار 🔘 سفر ( صدقه) 🔘 دیدن بزرگان و صاحب منصبان 🔘 تعلیم و تعلم 🔘 کشاورزی ❤️ برای در این شنبه شب دستور خاصی وارد نشده است. ⚫️ طبق روایات، (سر و صورت) در این روز از ماه قمری ، موجب رها شدن از بلا میگردد. 🔴 یا در این روز ماه قمری، موجب دفع فقر و اندوه و رفع علت بیماری و خلاصی از درد است. ⚪️ این شنبه برای رفع موهای بدن با نوره روز مناسبی است. 🔵 شنبه برای ، روز مناسبی نیست و طبق روایات ممکن است موجب بیماری در انگشتان دست گردد. 👕 شنبه برای بریدن، دوختن، خریدن و پوشیدن روز مناسبی نیست . طبق روایات آن لباس تا زمانی که بر تن آن شخص باشد موجب مریضی و بیماری اوست. ✴️️ وقت در روز شنبه: از طلوع آفتاب تا ساعت ۱۰ و بعداز اذان ظهر تا ساعت ۱۶ عصر. ❇️️ ذکر روز شنبه : یارب العالمین ۱۰۰ مرتبه ✳️️ ذکر بعد از نماز صبح ۱۰۶۰ مرتبه که موجب غنی و بی نیاز شدن میگردد . 💠 ️روز شنبه طبق روایات متعلق است به (ص). سفارش شده تا اعمال نیک و خیر خود را در این روز به پیشگاه مقدس ایشان هدیه کنیم تا ثواب دوچندان نصیبمان گردد. 🌸ززندگیتون شاد🌸 📚 منابع مطالب ما: 📔حلیة المتقین 🗓 مجموعه تقویم های نجومی معتبر 📖 مفاتیح الجنان 🗒تقویم جامع رضوی 📗 بحارالانوار 🌍 @kashkoolmazhabimehrab
🌏🌕تقویم نجومی اسلامی🌕🌍 ✴️ یکشنبه 👈 ۱۵ مهر ۹۷ 👈 هفتم اکتبر ۲۰۱۸ 👈 ۲۷ محرم الحرام ۱۴۴۰ ✴️ روز روستا و عشایر ✅ این روز ، روز مناسبی برای امور زیر است: 🔘 شروع تجارت یا معامله 🔘 شروع نمودن کارها 🔘 امور خیریه 🔘 سنگ بنا گذاشتن 🔘 شکار 🔘 تعلیم و تعلم 🔘 سفر 🔘 دیدار بزرگان ❤ در این یکشنبه شب ، امید است حافظ قرآن شود و راضی به قسمت خدا باشد. ⚫️ طبق روایات، (سر و صورت) در این روز از ماه قمری، موجب پشیمانی است یا پشیمانی آورد. 🔴 یا در این روز، از ماه قمری ، موجب عافیت و سلامت یافتن شده و باعث قوت و شجاعت دل میگردد. 🔵 یکشنبه برای ، روز مبارک و مناسبی نیست و طبق روایات ممکن است موجب بی برکتی در زندگی گردد. 👕 یکشنبه برای بریدن، دوختن ، خریدن و پوشیدن روز مناسبی نیست . طبق روایات موجب غم واندوه و حزن شده و برای شخص، مبارک نخواهد بود‌. ✴️️ وقت در روز یکشنبه: از طلوع آفتاب تا ساعت ۱۲ و بعداز ساعت ۱۶ عصر تا مغرب. ❇️️ ذکر روز یکشنبه : یا ذالجلال والاکرام ۱۰۰ مرتبه ✳️️ ذکر بعد از نماز صبح ۴۸۹ مرتبه که موجب فتح و نصرت یافتن میگردد . 💠 ️روز یکشنبه طبق روایات متعلق است به و . سفارش شده تا اعمال نیک و خیر خود را در این روز به پیشگاه مقدس ایشان هدیه کنیم تا ثواب دوچندان نصیبمان گردد. 🌸ززندگیتون شاد🌸 📚 منابع مطالب ما: 📔حلیة المتقین 🗓 مجموعه تقویم های نجومی معتبر 📖 مفاتیح الجنان 🗒تقویم جامع رضوی 📗 بحارالانوار و... 🌍 @kashkoolmazhabimehrab
کشکول مذهبی محراب
⏪ تفسیر سوره ی یس، آیه 65 ☀️ ألْیَوْمَ نَخْتِمُ عَلَی أَفْوَاهِهِمْ وَتُکَلِّمُنَآ أَیْدِیهِمْ وَتَ
⏪ تفسیر سوره ی یس، آیه 66 ☀️ وَلَوْ نَشَآءُ لَطَمَسْنَا عَلَی أَعْیُنِهِمْ فَاسْتَبَقُواْ الصِّرَاطَ فَأَنَّی یُبْصِرُونَ 🌟 و اگر بخواهیم فروغ دیدگانشان را محو می کنیم، پس آنگاه که در راه سبقت می گیرند، چگونه خواهند دید؟ 💠پیام ها💠 ✅1- فکر نکنید آن چه دارید باید داشته باشید یا جاودانه خواهید داشت، از قهر و غضب الهی و تغییر نعمتها غافل نباشید. «لو نشاء طمسنا» ✅2- علاج واقعه را قبل از وقوع باید کر د. قبل از نزول عذاب باید از لجاجت دست برداشت. «لو نشاء...» 📚 تفسیر نور/جلد 7 🌍 @kashkoolmazhabimehrab
کشکول مذهبی محراب
❣بِــــسْمِ اللہِ الرَّحـــمانِ الرَّحــــیم❣ ✨ #قـدیـــــــس✨ #قسمت_نود نویســـنده: #ابراهیم_حسن
❣بِــــسْمِ اللہِ الرَّحـــمانِ الرَّحــــیم❣ ✨ نویســـنده: اما مردم بصره که بیش از 60 هزار مرد جنگی دارند، از یاری علی سر باز می زنند و تنها سه هزار نفر از آنان راهی نخيله می شوند. على آن چنان که امیدوار بود، افراد یک نبرد تعیین کننده برایش فراهم نشده است. از سویی خوارج در نهروان اردو زده اند و حاضر به همراهی نیستند. تفرقه ای که در صفین حاصل شد، هنوز پا برجاست. چه باید می کرد على؟ چگونه باید مخالفان را به صف سیاهیان خود فرا می خواند؟ چه می گویند آنان؟ حرف حسابشان چیست و چرا دست از لجاج برنمی دارند؟ همين پرسش را على، روزی از عده ای از آنان می‌پرسد. می‌گوید: مگر شما آن روز در صفین مرا مجبور به قبول حکمیت نکردید؟ حالا چرا مرا به خاطر پذیرش حکمیت گناهکار می شناسید؟ آنان پاسخ می دهند: ما آن روز اشتباه و گناهی بزرگ انجام دادیم؛ نباید حکمیت را می پذیرفتیم و با معاویه می جنگیدیم، اما از گناه خود توبه کردیم و حال تو نیز باید توبه کنی. از آن پس آزار و اذیت های این قشر شروع می شود. هر روز به مسجد می آیند و شعار می دهند: لا حکم الا للله و امام پاسخ می دهد: سخن حقی را بر زبان می آورند اما هدف باطلی را دنبال می کنند. آنان درصدد هستند که نظم شهر و وحدت بین مردم را آسیب پذیر کنند. یک روز على خطاب به آنها می گوید: اعتراض و خواست های نابجایی دارید. هر روز به مسجد می آیید و اسباب تفرقه را فراهم می سازید؛ اما این را بدانید که شما را از ورود به مسجد باز نمی دارم، حقوق شما را از بیت المال قطع نمی کنم، از شهر بیرونتان نمی افکنم و تا وقتی بر علیه من، وارد جنگ نشده و سلاح به دست نگرفته اید، با شما نمیجنگم. اما آنان دست از علی بر نمی دارند؛ پیوسته آزارش می دهند، در خانه، در راه در مسجد و در هر جایی که علی را می بینند، با عیب جویی، با طعنه و دادن شعار با او مقابله می کنند. اما علی با خونسردی با آنان برخورد می کند. شکیبایی در پیش گرفته تا این که آن ها کم کم از شهر خارج می شوند. در نهروان تجمع می کنند. شمشیرهایشان را برای جنگ با علی مهیا می سازند. و اینک که على آماده ی جنگ با معاویه شده است و خوارج را به ، خود رها ساخته، پیکی را به نزدشان می فرستد تا برای آخرین بار را به سوی خود دعوت کند، اما آنان پیک امام را به قتل می رسانند. 🌍 @kashkoolmazhabimehrab
❣بِــــسْمِ اللہِ الرَّحـــمانِ الرَّحــــیم❣ ✨ نویســـنده: تــردید به جــان سپاه امـام مے افتد. مےگوینـد: اے علــــے! ما را بـه سوے خوارج ببر. چرا آنـان را به حال خود رها ساخته به جنگ معاویــه مےرویم تا در دورے ما سراغ اهــل و عیــال و امــوال ما رفته و به آنان رسانند؟ علـــے مےداند ڪه اگر به سوے شام حرڪت ڪند و خوارج را به حال خود بگذارد، عده اے از او جدا شده و نخواهند آمد. پس دستور مےدهد ڪه به سوے نهروان حرڪت ڪنند. سپاه علـــے به سوے نهروان حرڪت مےڪند. وقتــے دو سپــاه مقابل هم قرار مےگیرند، علــے رو به آنان می گوید: کشندگان فرستاده ے مرا بدهیـد تا دست از شما برداشته و ڪاری به ڪارتان نداشته باشم. شاید خدا دل هایتان را دگرگون و به راهے بهتر از آن ڪه در پیش گرفته اید، هدایت ڪند. اما آن ها پاسخ مےدهند: ما همه ڪشندگان فرستاده ے تو بودیم! و اینڪ ریختن خون شما را نیز مبـــاح مےدانیم مگر این ڪه توبه ڪنید. چه مےشود ڪسانــے را ڪه تا دیـــروز، علــے و رهبرشــــان بود؟ امروز او را ڪافرش مےخوانند و تهدیـــد به مرگش مےڪنند! قیــس بن سعــد از بــاران علــے رو به آنان مے گوید: اے بندگان خـــدا! این شمایید ڪه با آن سابقه ے درخشان در اسلام، در مقابل امامتــان اید و او را و ما را مےنامید و خون مسلمانان بے گنــــاه را می ریزید؟! به راه راست باز گردید ڪه بین ما و شما جدایــے و اختلافــے نیست. پس چرا اڪنون با ما قصــــد جنـــگ دارید در حالــے ڪه ما در ڪنار هم باید با معاویه بجنگیم ڪه بر خليفه ے مسلمين خروج ڪرده است. اما چنیـــن به نظر مےرسید ڪه آن ها جنگ را به عنوان پایان اختلافــے ڪه برانگیخته بودند برگزیده اند. شیوه هاے تفاهــم یڪے پس از دیگرے قطــع گردید. لحظــــه لحظـــه ے حساســے است. 🌍 @kashkoolmazhabimehrab
❣بِــــسْمِ اللہِ الرَّحـــمانِ الرَّحــــیم❣ ✨ نویســـنده: گوهے هیچ راهـــے جز جنــــڱ وجــود ندارد. گفتگوها نتیجه اے نمےدهد. براے علـــے، سخت و ناگوار است که تیــــغ بر صورت دوستان و یـــاران دیروزش بڪشد. او در ڪنار این مردان به برادرے زیسته بود. دوست نداشت ڪه به ضلالـت در افتادن آنان را ببیند. این بار با صداے محڪم و قاطع فریــــاد مےزند: اے گروهـــے ڪه لجاجت در عـــداوت، شما را از حق باز داشته است. در مصیبـــت عظیمـــے گرفتار شده اید! مرگــــــے را براے خود برگزیده اید ڪه پایانش جز در افتادن در نیست. من به شما اخطـــــار مےڪنم؛ مبــــادا از افراد پست این امــــت باشید ڪه فردا میان این همه، ڪشته تان افتاده باشد. سپس به برخــــے از سران خوارج ڪه در صف جلو ایستاده اند، نگاه مےڪند و مےگوید: شما را چه مےشود؟ مگر آن روز شما را از حڪمیت باز نداشتم؟! مگر نگفتم ڪه این است از سوے معاویه؟ مگر نگفتم اسیـــــر این مرد فریب ڪار نشوید مگر من شما را با خبر نساختم ڪه آنان اهل دین و قرآن نیستند و مےگویند و قصد فریـــب شما را دارند؟! حال ڪه پی برده اید فریـــــب معاویه را خورده اید، چرا به عهـــــد و پیمـــــان خود باز نمےگردید و ما را در جنــــگ با آن ها یارے نمےڪنید؟ گروه خوارج ڪه جوابـــے بر این سخنان قاطع و محڪم امام ندارند، شعار «لا حڪم الا الله» سر مےدهند تا بدین وسیله اعـــلام ڪنند در میان امـــت اســـلام فقط آنان به چنگ زده اند و پس از گمراهـــــے، به راه راست برگشته اند. صداے فریـــاد لا حكم الا الله آنها دشت را پر ڪرده است. علـــے با صدایــے ڪوبنده خطاب به یارانش فریاد مےزند: هــــان! به هوش باشید ڪه حجت برایتان تمام شده است. هر ڪس این شعار را مےخواند او را بڪشید؛ اگرچــــه سرش زیر این باشد. علـــــے با این گفته، دستش را بالا برده روِ دستارش مےگذارد. 🌍 @kashkoolmazhabimehrab
❣بِــــسْمِ اللہِ الرَّحـــمانِ الرَّحــــیم❣ ✨ نویســـنده: سپس بار دیگر، به امیـــــد هدایتــــے، رو به آن ها مےگوید: سوگند ڪه هرگز دوست ندارم خونــــے از شما بر زمین بریـــزم. قاتل فرستــــاده تحویـــــل بدهیـــد و این غائله را ڪنید. اما تعداد زیادے از آن ها یڪ صدا پاسخ مے دهند: ما او را ڪشتیم! تـــــــــو را نیز خواهیــم ! علـــے به عده اے ڪه سڪوت ڪرده اند و با دیگران همصـــدا نشده اند، نگاه مےڪند؛ ڪورسوے امیدے براے هدایت آنان به چشم مے آید. علــــے تیر ترڪش مدارا و درنگ و مهـــلت را رهـــا مےڪند. پرچــــم امان را به دســـت ابو ایوب انصارے مے دهد و به او مےگوید این پرچــم را به اهتراز در آور و از آنان بخواه هرڪس ڪه مایل است، بدان پرچــــم پناه جوید و راه خود را جدا نمایـــد. ابو ایـــوب بانگ مےزند: اے بندگان خــــدا! هر ڪس از شما نه قتلــے ڪرده و نه معتـــرض ڪسے شده، زیر این پرچــــم در آید تا در باشد و هر ڪس از شما به ڪوفــــه برگردد و از این جماعـــت بیرون رود، در امـــان است. درست بیندیشید و با لجاجـــت و براے هیچ، فرزندان خود را يتيـــم و همسرانتان را بےشوے نگردانید. سڪوت سنگین بر سپاه خوارج سایه مےاندازد. لحظــــه، لحظــه ے تصمیم گیرے است. ناگهـــان پیرمردے از میان جمعیت راه باز مےڪند، جلو مے آید و مےگوید: به خــدا قسم نمےدانم به چه باید با علــــے بجنگــم. مــن و قبیلـــه ام اعلام بےطرفــے مےڪنیم و از این جنـــگ ڪنار مےڪشیم و به ڪوفه باز مے گردیم. ناگهــــان حدود پانصـــد نفر از خوارج جدا مے شوند و بدون اینڪه حرفی بزنند یا به ڪسے نگاه ڪنند، راه ڪوفه را در پیش مےگیرند. 🌍 @kashkoolmazhabimehrab