کشکول مذهبی محراب
💠 فرازی از وصیت نامه امام علی علیه السلام به فرزندش امام حسن علیهالسلام (۱۶) 🌷 گاه چیزی از خدا می
💠 فرازی از وصیت نامه امام علی علیه السلام به فرزندش امام حسن علیهالسلام(۱۷)
🌷 (پسرم!) بدان تو برای آخرت آفریده شدهای نه برای دنیا، برای فنا نه برای بقا (در این جهان)، برای مرگ نه برای زندگی (در این دنیا) تو در منزلگاهی قرار داری که هر لحظه ممکن است از آن کوچ کنی، در سرایی که باید زاد و توشه از آن برگیری و راه آخرتِ توست.
🌹 و (بدان) تو رانده شده مرگ هستی (و مرگ پیوسته در تعقیب توست و سرانجام تو را شکار خواهد کرد) همان مرگی که هرگز فرار کنندهای از آن نجات نمییابد و هرکس را او در جستجویش باشد از دست نمیدهد و سرانجام وی را خواهد گرفت،
🌸 وَاعْلَمْ یا بُنَی أَنَّكَ إِنَّمَا خُلِقْتَ لِلاْخِرَةِ لالِلدُّنْیا، وَلِلْفَنَاءِ لالِلْبَقَاءِ، وَلِلْمَوْتِ لالِلْحَیاةِ، وَأَنَّكَ فِی قُلْعَة وَدَارِ بُلْغَة، وَطَرِیقٍ إِلَی الاْخِرَةِ، وَأَنَّكَ طَرِیدُ الْمَوْتِ الَّذِی لاینْجُو مِنْهُ هَارِبُهُ، وَلاَ یفُوتُهُ طَالِبُهُ، وَلاَ بُدَّ أَنَّهُ مُدْرِكُهُ،
📗 نهج البلاغه، نامه ۳۱
🌍 @kashkoolmazhabimehrab
💠 فرازی از وصیت نامه امام علی علیه السلام به فرزندش امام حسن علیهالسلام(۱۸)
🌷 بنابراین از این بترس که مرگ زمانی تو را بگیرد که در حال بدی باشی (حال گناه)؛ در صورتی که پیش از فرا رسیدن مرگ با خویشتن گفتگو میکردی که توبه کنی، ولی مرگ میان تو و توبه حایل میشود و اینجاست که خویشتن را به هلاکت افکنده ای.
🌹 فَكُنْ مِنْهُ عَلَی حَذَرِ أَنْ یدْرِكَكَ وَأَنْتَ عَلَی حَال سَیئَة، قَدْ كُنْتَ تُحَدِّثُ نَفْسَكَ مِنْهَا بِالتَّوْبَةِ، فَیحُولَ بَینَكَ وَبَینَ ذَلِكَ، فَإِذَا أَنْتَ قَدْ أَهْلَکْتَ نَفْسَكَ.
📗 نهج البلاغه، نامه ۳۱.
🌍 @kashkoolmazhabimehrab
کلاس اولی ها📚
کلاس دومی ها📚
کلاس سومی ها📚
کلاس چهارمی ها📚
کلاس پنجمی ها📚
کلاس ششمی ها📚
کلاس هفتمی ها📚
کلاس هشتمی ها📚
کلاس نهمی ها📚
کلاس دهمی ها📚
کلاس یازدهمی ها📚
کلاس دوازدهمی ها📚
♨️برای عضویت در کانال پایه خود کافیست بر روی آن کلیک کنید✅
📚کلی نمونه سوال، گام به گام، جزوه و.. 😱
✴️ یکشنبه 👈 18 اسفند 98
👈 13 رجب 1441👈8 مارس 2020
🏛 مناسبت های اسلامی و دینی.
🌿🌿🌿🌿🌿🌿🌿🌿🌿
❤️میلاد باسعادت حضرت مولی الموحدین امیرالمؤمنین علی علیه السلام(23 قبل از هجرت).
🌿🌿🌿🌿🌿🌿🌿🌿🌿
🗞صدور حدیث نورانی علی افضل الخلق در وصف امیر المؤمنین علیه السلام.
🔵اغاز ایام البیض و اعتکاف.
🌙🌟 احکام اسلامی و دینی.
📛صدقه صبحگاهی رفع نحوست کند.
📛از دیدارهای سیاسی پرهیز شود.
👼مناسب زایمان نیست.
✈️ مسافرت همراه صدقه باشد.
🔭احکام نجوم.
امروز برای امور زیر خوب است.
✳️خرید جواهرات.
✳️بنایی و خشت بنا نهادن.
✳️ختنه نوزاد.
✳️و جراحی و امثال ان نیک است.
💑مباشرت و مجامعت.
امشب (شب دوشنبه) مباشرت خوب و فرزند حاصل از ان به قسمت و روزی خود راضی خواهد بود.
⚫️ طبق روایات، #اصلاح_مو (سر و صورت) در این روز از ماه قمری،خوب نیست.
💉🌡حجامت خون دادن فصد و زالو انداختن
#خون_دادن یا #حجامت#فصد#زالو انداختن در این روز، از ماه قمری خوب نیست و موجب ناخوشی است.
💅 ناخن گرفتن
یکشنبه برای #گرفتن_ناخن، روز مبارک و مناسبی نیست و طبق روایات ممکن است موجب بی برکتی در زندگی گردد.
👕👚 دوخت و دوز
یکشنبه برای بریدن و دوختن #لباس_نو روز مناسبی نیست . طبق روایات موجب غم واندوه و حزن شده و برای شخص، مبارک نخواهد بود.
✴️️ وقت #استخاره در روز یکشنبه: از طلوع آفتاب تا ساعت ۱۲ و بعداز ساعت ۱۶ عصر تا مغرب.
❇️️ ذکر روز یکشنبه : یا ذالجلال والاکرام ۱۰۰ مرتبه
✳️️ ذکر بعد از نماز صبح ۴۸۹ مرتبه #یافتاح که موجب فتح و نصرت یافتن میگردد .
💠 ️روز یکشنبه طبق روایات متعلق است به #حضرت_علی_علیه_السلام و #فاطمه_زهرا_سلام_الله_علیها . سفارش شده تا اعمال نیک و خیر خود را در این روز به پیشگاه مقدس ایشان هدیه کنیم تا ثواب دوچندان نصیبمان گردد.
🌸 به امید نسلی مهدوی ان شاءالله🌸
📚 منابع مطالب
کتاب تقویم همسران
نوشته حبیب الله تقیان
انتشارات حسنین علیهما السلام
قم
پاساژ قدس زیر زمین پلاک 24
تلفن
09032516300
025 37 747 297
09123532816
📛📛📛📛📛📛📛📛📛📛📛
📩 این مطلب را برای دوستانتان حتما با لینک ارسال کنید مطلب بدون لینک شرعا حرام و ممنوع میباشد
📛📛📛📛📛📛📛📛📛📛📛
@taghvimehmsaran
🌍 @kashkoolmazhabimehrab
🕋 اوقات شرعی به افق یزد
🗓 یکشنبه ۱۸ اسفند ماه ۱۳۹۸
🕌 اذان صبح : ساعت َ۴:۵۲
🌅طلوع آفتاب: ساعت ۶:۱۱
🕌 اذان ظهر: ساعت َ۱۲:۰۳
🌄 غروب افتاب: ساعت َ۱۷:۵۶
🕌 اذان مغرب: ساعت َ۱۸:۱۳
🌃 نیمه شب شرعی: ساعت َ۲۳:۲۴
🌍 @kashkoolmazhabimehrab
☀️ امروز:
شمسی: یکشنبه - ۱۸ اسفند ۱۳۹۸
میلادی: Sunday - 08 March 2020
قمری: الأحد، 13 رجب 1441
🌹 امروز متعلق است به:
🔸مولی الموحدین امیر المومنین حضرت علی بن ابیطالب علیهما السّلام
🔸(عصمة الله الكبري حضرت فاطمة زهرا سلام الله عليها)
💠 اذکار روز:
- یا ذَالْجَلالِ وَالْاِكْرام (100 مرتبه)
- ایاک نعبد و ایاک نستعین (1000 مرتبه)
- یا فتاح (489 مرتبه) برای فتح و نصرت
❇️ وقایع مهم شیعه:
🔹ولادت مولی الموحدین امیرالمومنین حضرت علی بن ابیطالب علیهما السلام، 23سال قبل هجرت
🔹آغاز ایام البیض (اعتکاف)
📆 روزشمار:
▪️2 روز تا وفات حضرت زینب سلام الله علیها
▪️12 روز تا شهادت امام موسی کاظم علیه السلام
▪️13 روز تا وفات حضرت ابوطالب علیه السلام
▪️14 روز تا مبعث حضرت رسول صلی الله علیه و آله و سلم
▪️20 روز تا ولادت امام حسین علیه السلام
🌍 @kashkoolmazhabimehrab
💐 فرا رسیدن ایام البیض و شب های اعتکاف، شب هایی که از روز سپیدترند و میلاد مسعود مولی الموحدین امیر المومنین علی علیه السلام و اعیاد روح پرور رجب و بهار دل انگیز طبیعت در قاب نوروز، بر یکایک شما خداجویان، خجسته و مبارک باد. التماس دعا
🌺🌺🌺🌺🌺
💠 سه توصیه و سفارش راه گشا
🌷 امير المؤمنين علی عليه السّلام فرمودند:
شيوه فقها و حكما اين بود كه در نگارشات خود به یکدیکر، سه چيز مي نوشتند که چهارمى نداشت.
1⃣ هر كه هَمّ خود را آخرتش كند، خدا دنيايش را كفايت كند.
2⃣ هر كه درونش را اصلاح كند، خدا برونش را اصلاح كند.
3⃣ هر كه ميان خود و خدا را اصلاح كند، خدا ميان او و خلق را اصلاح نمايد.
🌹 كَانَتِ الْفُقَهَاءُ وَ الْحُكَمَاءُ إِذَا كَاتَبُوا بَعْضُهُمْ بَعْضاً كَتَبُوا بِثَلاَثٍ لَيْسَ مَعَهُنَّ رَابِعَةٌ مَنْ كَانَتِ اَلْآخِرَةُ هَمَّهُ كَفَاهُ اَللَّهُ هَمَّهُ مِنَ اَلدُّنْيَا وَ مَنْ أَصْلَحَ سَرِيرَتَهُ أَصْلَحَ اَللَّهُ عَلاَنِيَتَهُ وَ مَنْ أَصْلَحَ فِيمَا بَيْنَهُ وَ بَيْنَ اَللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ أَصْلَحَ اَللَّهُ لَهُ فِيمَا بَيْنَهُ وَ بَيْنَ اَلنَّاسِ.
📚 الأمالی للصدوق، ج 1، ص 34.
🌍 @kashkoolmazhabimehrab
💢عنوان: #اعتقادی
✅موضوع: 💐برخی از فضایل ویژه امیرالمومنین ( علیه السلام )💐
🌹به مناسبت ولادت حضرت علی(ع)🌹
بسم اله الرحمن الرحیم
🌱ابن ابی الحدید عالِم سنی معتزلی در مقدمه شرح نهج البلاغه اش می گوید: من چه بگویم درباره شخصیتی که هم دوستانش نام او را مخفی کردند، و هم دشمنانش؟!
🍂دوستانش از ترس و خفقان، و دشمنانش از حسادت، و با این حال، شخصیت این مرد، شرق و غرب جهان را پر کرده است!
🔰برخی از فضایل ویژه امیرالمومنین ( علیه السلام ) عبارتند از:
1⃣ طبق آیه مباهله(انفسنا و انفسکم) امام علی،جان پیامبر معرفی شده است ؛
چون هیچ موجودی برتر از پیامبر(صلی الله علیه و آله) نیست؛ پس به حکم خداوند، کسی برتر از نفس و جان پیامبر؛یعنی امیرالمومنین(علیه السلام) نیست. ۱
2⃣ اولین کسی که به پیامبر ایمان آورد حضرت علی علیه السلام بود وهیچ وقت بت نپرستید ۲
3⃣ در کعبه و خانه خدا بدنیا آمد و در خانه خدا شهید شد و در بهترین حالت یعنی سجده نماز شهید شد. ۳
4⃣ خطبه بی نقطه و خطبه بدون الف خوانده است. ۴
5⃣ رسول خدا صلی الله علیه و آله تمام درهایی را که به مسجد آن حضرت باز می شد بستند، به جز در خانۀ مولا علی علیه السلام. ۵
6⃣ مولا علی علیه السلام آن کسی بود که جان خود را فدای جان رسول خدا صلی الله علیه و آله کرد و جامۀ او را پوشید و شب بر جای او خوابید و مشرکان تا صبح به گمان اینکه او پیغمبر است، او را بکشند. ۶
7⃣ شجاعترین فرد بود بطوری که زرهش پشت نداشت و در تمام جنگها پیروز برگشت.
⚜خداوندا محبت و ولایت همراه با اطاعت را به همه ما عنایت بفرمابد به برکت صلوات برمحمد و ال محمد⚜
✨✨✨
📚پی نوشتها:
1⃣ (الفصول المختاره، ص۳۸)
2⃣(تاریخ الطبری، ج۲، ص۳۱۰)
3⃣(مستدرک حاکم، ج3، ص483)
4⃣(بحار الأنوار، ج۷۷، ص۳۴۲- نهج السعادة فی مستدرک نهج البلاغة، ، ج 1، ص 109 – 111)
5⃣( مسند احمد، ج۲، ص۲۶)
6⃣(السیرة الحلبیة، ج۲، ص۳۲+ المستدرک حاکم، ج۳، ص۵)
7⃣(الجمل،ص355)
🌍 @kashkoolmazhabimehrab
❤️🍃❤️🍃❤️🍃❤️🍃❤️🍃❤️🍃❤️
#عـاشـقـانــہدومـدافـع
#قسمت_1
آخر هفته قرار بود بیان واسه خواستگاری
زیاد برام مهم نبود که قراره چه اتفاقی بیوفته حتی اسمشم نمیدونستم ،
مامانم همی طور گفته بود یکی می خواد بیاد....
فقط بخاطر مامان قبول کردم که بیان برای آشنایی ....
ترجیح میدادم بهش فکر نکنم
_ عادت داشتم پنج شنبه ها برم بهشت زهرا پیش“ شهید گمنام ”
شهیدی که شده بود محرم رازا و دردام رفیقی که همیشه وقتی یه مشکلی
برام پیش میومد کمکم میکرد ...
”فرزند روح الله“
این هفته بر عکس همیشه چهارشنبه بعد از دانشگاه رفتم بهشت زهرا
چند شاخه گل گرفتم
کلی با شهید جانم حرف زدم احساس آرامش خاصی داشتم پیشش
_ بهش گفتم شهید جان فردا قراره برام خواستگار بیاد.....
از حرفم خندم گرفت ههههه
خوب که چی االن این چی بود من گفتم ....
من که نمیخوام قبول کنم فقط بخاطر مامان...
احساس کردم یه نفر داره میاد به این سمت ، پاشدم
دیر شده بود سریع برگشتم خونه
تا رسیدم مامان صدااااام کرد
- اسمااااااااء
_ (ای وای خدا)سلام مامان جانم
_ جانت بی بال فردا چی میخوای بپوشی
_ فردا
_ اره دیگه خواستگارات میخوان بیاناااااا
اها.....
یه روسری و یه چادر مگه چه خبره یه آشنایی سادست دیگه عروسی که
نیست....
اینو گفتم و رفتم تو اتاقم
یه حس خاصی داشتم نکنه بخاطر فردا بود
وای خدا فردا رو بخیر کنه با این مامان جان من...
همینطوری که داشتم فکر میکردم خوابم برد....
چیزی نمونده بود که از راه برسن
من هنوز آماده نبودم مامان صداش در اومد
_ اسمااااااء پاشو حاضر شو دیگه الانه که از راه برسن انقد منو حرص نده
یکم بزرگ شو
_ وای مامان جان چرا انقدر حرص میخوری الان.....
یدفعه زنگ رو زدن!
✍ خانم علی آبادی
ادامه دارد...
🌍 @kashkoolmazhabimehrab
❤️🍃❤️🍃❤️🍃❤️🍃❤️🍃❤️🍃❤️
❤️🍃❤️🍃❤️🍃❤️🍃❤️🍃❤️🍃❤️
#عـاشـقـانــہدومـدافـع
#قسمت_2
دیگه چیزی نگفتم پریدم تو اتاق تا از اصابت ترکشای مامان در امان باشم
سریع حاضر شدم نگاهم افتاد به آینه قیافم عوض شده بود یه روسری
آبی آسمانی سرم کرده بودم با یه چادر سفید با گلهای آبی
سن رو یکم برده بود بالا
با صدای مامان از اتاق پریدم بیرون
عصبانیت تو چهره ی مامان به وضوح دیده میشد
گفت:راست میگفتی اسماء هنوز برات زوده
خندیدم، گونشو، بوسیدم و رفتم آشپز خونه
اونجا رو به پذیرایی دید نداشت
صدای بابامو میشنیدم که مجلس رو دست گرفته بود و از اوضاع اقتصادی
مملکت حرف میزد انگار ۲۰ساله
مهمونا رو میشناسه
همیشه همینطور بود روابط عمومی بالایی داره بر عکس من
چای و ریختم مامان صدام کرد
_ اسماء جان چایی و بیار
خندم گرفت مثل این فیلما
چادرمو مرتب کردم. وارد پذیرایی شدم سرم پایین بود سلامی کردم و چای
هارو تعارف کردم
به جناب خواستگار که رسیدم
کم بود از تعجب شاخام بزنه بیرون ، آقای سجادی
این جا چیکار میکنه
یعنی این اومده خواستگاری من
وای خدا باورم نمیشه
چهرم رنگش عوض شده بود اما سعی کردم خودمو کنترل کنم
مادرش از بابا اجازه گرفت که برای آشنایی بریم تو اتاق
دوست داشتم بابا اجازه نده اما اینطور نشد حالم خیلی بد بود
اما چاره ای نبود باید میرفتم .....
سر جام نشسته بودم و تکون نمیخوردم
سجادی وایساده بود منتظر من که راهو بهش نشون بدم اما من هنوز
نشسته بودم باورم نمیشد سجادی دانشجویی که همیشه سر سنگین و سر
به زیر بود اومده باشه خواستگاری من
من دانشجوی عمران بودم
اونم دانشجوی برق چند تا از کلاس هامون با هم بود
همیشه فکر میکردم از من بدش میاد. تو راهرو دانشگاه تا منو میدید راهشو
کج میکرد.
منم ازش خوشم نمیومد خیلی خودشو میگرفت.....
چند سری هم اتفاقی صندلی هامون کنار هم افتاد که تا متوجه شد جاشو
عوض کرد.
این کاراش حرصم میداد. فکر میکرد کیه البته ناگفته نماند یکمی هم ازش
میترسیدم جذبه ی خاصی داشت.
تو بسیج دانشگاه مسئول کارای فرهنگی بود. چند بار عصبانیتشو دیده بودم
غرق در افکار خودم بودم که
با صدای مامان به خودم اومدم
اسمااااااء جان آقای سجادی منتظر شما هستن
از جام بلند شدم به هر زحمتی بود سعی کردم خونسردیمو حفظ کنم
مامان با تعجب نگام میکرد
رفتم سمت اتاق بدون اینکه تعارفش کنم و بگم از کدوم سمت باید بیاد
اونم که خدا خیرش بده از جاش تکون نخورد. سرشو انداخته بود پایین
دیگه از اون جذبه ی همیشگی خبری نبود. حتما داشت نقش بازی میکرد
جلوی خانوادم
حرصم گرفته بودم هم تو دانشگاه باید از دستش حرص میخوردم هم اینجا
حسابی آبروم رفت پیش خانوادش
برگشتم و با صدایی که یکم حرص هم قاطیش بود گفتم......
✍ خانم علی آبادی
ادامه دارد...
🌍 @kashkoolmazhabimehrab
❤️🍃❤️🍃❤️🍃❤️🍃❤️🍃❤️🍃❤️
✴️ دوشنبه 👈 19 اسفند 98
👈14 رجب 1441👈9 مارس 2020
🕌مناسبت های اسلامی.
🌙🌟احکام اسلامی و دینی.
📛صدقه صبحگاهی رفع نحوست کند.
✅ تحصیل علم.
✅و خرید و فروش نیک است.
👶مناسب زایمان است و نوزاد عمری دراز دارد و به تحصیل علم و دانش علاقمندو خوش نویس دانا گردد.ان شاالله.
🤒بیمار امروز شفا یابد ان شاءالله.
🛫 مسافرت مکروه است اگر ضروری است حتما همراه صدقه باشد.
👩❤️👩حکم مباشرت امشب.
مباشرت شب سه شنبه و روز سه شنبه مکروه و ممکن است فرزند حاصل از ان جن زده و دچار صرع و غش گردد.
🔭 احکام و اختیارات نجومی.
🌓انجام اموری از قبیل:
✳️خرید و فروش ملک.
✳️شکار و صید.
✳️دیدارهای سیاسی.
✳️و معامله و تجارت نیک است.
💇♂ طبق روایات، #اصلاح_مو (سر و صورت) در این روز از ماه قمری ،خوب و موجب شادی است.
🔴 #خون_دادن یا #حجامت در این روز از ماه قمری،خوب نیست و باعث خارش است.
🔵 دوشنبه برای #گرفتن_ناخن، روز
مناسبی است و برکات خوبی از جمله قاری و حافظ قران گردد.
👕 دوشنبه برای بریدن و دوختن #لباس_نو روز بسیار مناسبی است و آن لباس موجب برکت میشود.
✴️️ وقت #استخاره در روز دوشنبه: از طلوع فجر تا طلوع آفتاب و بعداز ساعت ۱۰ تا ساعت ۱۲ ظهر و از ساعت ۱۶ عصر تا عشای آخر( وقت خوابیدن)
❇️️ ذکر روز دوشنبه : یا قاضی الحاجات ۱۰۰ مرتبه
✳️️ ذکر بعد از نماز صبح ۱۲۹ مرتبه #یا لطیف که موجب یافتن مال کثیر میگردد
💠 ️روز دوشنبه طبق روایات متعلق است به #حضرت_امام_حسن_علیه_السلام و #امام_حسین_علیه_السلام . سفارش شده تا اعمال نیک و خیر خود را در این روز به پیشگاه مقدس ایشان هدیه کنیم تا ثواب دوچندان نصیبمان گردد.
🌸زندگیتون مهدوی🌸
📚 منبع مطالب ما
تقویم همسران
نوشته ی حبیب الله تقیان
انتشارات حسنین علیهماالسلام
قم:پاساژ قدس زیر زمین پلاک 24
تلفن
025 377 47 297
0912 353 2816
0903 251 6300
📛📛📛📛📛📛
📩 این مطلب را برای دوستانتان حتمابا لینک ارسال کنید مطلب بدون لینک کانال ممنوع و حرام است
📛📛📛📛📛📛
@taghvimehmsaran
🌍 @kashkoolmazhabimehrab
🕋 اوقات شرعی به افق یزد
🗓 دوشنبه ۱۹ اسفند ماه ۱۳۹۸
🕌 اذان صبح : ساعت َ۴:۵۰
🌅طلوع آفتاب: ساعت ۶:۱۰
🕌 اذان ظهر: ساعت َ۱۲:۰۳
🌄 غروب افتاب: ساعت َ۱۷:۵۶
🕌 اذان مغرب: ساعت َ۱۸:۱۴
🌃 نیمه شب شرعی: ساعت َ۲۳:۲۳
🌍 @kashkoolmazhabimehrab
☀️ امروز:
شمسی: دوشنبه - ۱۹ اسفند ۱۳۹۸
میلادی: Monday - 09 March 2020
قمری: الإثنين، 14 رجب 1441
🌹 امروز متعلق است به:
🔸سبط النبي حضرت امام حسن مجتبی علیه السّلام
🔸سیدالشهدا و سفينة النجاة حضرت امام حسین علیهما السّلام
💠 اذکار روز:
- یا قاضِیَ الْحاجات (100 مرتبه)
- سبحان الله و الحمدلله (1000 مرتبه)
- یا لطیف (129 مرتبه) برای کثرت مال
📆 روزشمار:
▪️1 روز تا وفات حضرت زینب سلام الله علیها
▪️11 روز تا شهادت امام موسی کاظم علیه السلام
▪️12 روز تا وفات حضرت ابوطالب علیه السلام
▪️13 روز تا مبعث حضرت رسول صلی الله علیه و آله و سلم
▪️19 روز تا ولادت امام حسین علیه السلام
🌍 @kashkoolmazhabimehrab
کشکول مذهبی محراب
❤️🍃❤️🍃❤️🍃❤️🍃❤️🍃❤️🍃❤️ #عـاشـقـانــہدومـدافـع #قسمت_1 آخر هفته قرار بود بیان واسه خواستگاری زی
❤️🍃❤️🍃❤️🍃❤️🍃❤️🍃❤️🍃❤️
#عـاشـقـانــہدو مـدافـع
#قسمت_3
آقای سجادی بفرمایید از اینور
انگار تازه به خودش اومده بود سرشو آورد بالا و گفت بله
بله بله معذرت میخواهم
خندم گرفته بود از این جسارتم خوشم اومد
رفتم سمت اتاق،، اونم پشت سر من داشت میومد
در اتاقو باز کردم و تعارفش کردم که داخل اتاق بشه...
وارد اتاق شد
سرشو چرخوند تا دور تا دور اتاقو ببینه. محو تماشای عکسایی بود که رو
دیوار اتاقم بود...
عکس چند تا از شهدا که خودم کشیده بودم و به دیوار زده بودم
دستمو گذاشته بودم زیر چونم و نگاهش میکردم عجب آدم عجیبیه این
کارا یعنی چی...
نگاهش افتاد به یکی از عکسا چشماشو ریز کرد بیینه عکس کیه رفت
نزدیک تر اما بازم متوجه نشد
سرشو برگردوند طرفم ، خودمو جمع و جور کردم
بی هیچ مقدمه ای گفت این عکس کیه چهرش واضح نیست متوجه نمیشم
چقدر پرو هیچی نشده پسر خاله شد اومده با من آشنا بشه یا با اتاقم
ابروهامو دادم بالا و با یه لحن کنایه آمیزی گفتم
بخشید آقای سجادی مثل این که کامل فراموش کردید برای چی اومدیم
اتاق
بنده خدا خجالت کشید تازه به خودش اومد و با شرمندگی گفت معذرت
میخوام خانم محمدی عکس شهدا منو از خود بیخود کرد بی ادبی منو
ببخشید
با دست به صندلی اشاره کردم و گفتم
خواهش میکنم بفرمایید
زیر لب تشکری کرد و نشست،، منم رو صندلی رو بروییش نشستم
سرشو انداخت پایین و با تسبیحش بازی میکرد
دکمه های پیرهنشو تا آخر بسته بود
عرق کرده بود و رنگ چهرش عوض شده بود احساس کردم داره خفه میشه
دلم براش سوخت
گفتم اون عکس یه شهید گمنامه چون چهره ای ازش نداشتم به شکل
یک مرد جوون که صورتش مشخص نیست کشیدم
سرشو آورد بالا لبخندی زد و گفت حتما عکس همون شهید گمنامیه که
هر پنج شنبه میرید سر مزارش
با تعجب نگاش کردم بله شما از کجا میدونید؟؟؟
راستش منم هر....
در اتاق به صدا در اومد ....
مامان بود...
اسماء جان
ساعت رو نگاه کردم اصلا حواسمون به ساعت نبود یڪ ساعت گذشته
بود
بلند شدم و درو اتاق و باز کردم
جانم مامان!!!!
حالتون خوبه عزیزم آقای سجادی خوب هستید،، چیزی احتیاج ندارید ،،
از جاش بلند شد و خجالت زده گفت
بله بله خیلی ممنون دیگه داشتیم میومدیم بیرون
اینو گفت و از اتاق رفت بیرون
به مامان یه نگاهی کردم و تو دلم گفتم اخه الان وقت اومدن بود...
چرا اونطوری نگاه میکنی اسماء
هیچی آخه حرفامون تموم نشده بود..
نه به این که قبول نمیکردی بیان نه به این که دلت نمیخواد برن !!!!
اخمی کردم و گفتم واااااا مامان من کی گفتم...
صدای یا الله مهمونا رو شنیدیم
رفتیم تا بدرقشون کنیم
مادر سجادی صورتمو بوسید و گفت چیشد عروس گلم پسندیدی پسر
مارو؟؟
با تعجب نگاهش کردم نمیدونستم چی باید بگم که مامان به دادم رسید.
حاج خانم با یه بار حرف زدن که نمیشه ان شاالله چند بار همو ببینن حرف
بزنن بعد...
سجادی سرشو انداخته بود پایین
اصلا انگار آدم دیگه ای شده بود..
قرار شد که ما بهشون خبر بدیم که دفعه ی بعد کی بیان...
بعد از رفتنشون نفس راحتی کشیدم و رفتم سمت اتاق که بوی گل یاس
رو احساس کردم
نگاهم افتاد به دسته گلی که با گل یاس سفید و رز قرمز تزيین شده بود
عجب سلیقه ای
منو باش دسته گل شب خواستگاریمم ندیده بودم...
شب سختی بود انقد خسته بودم که حتی به اتفاقات پیش اومده فکر نکردم
و خوابیدم
صبح که داشتم میرفتم دانشگاه
خدا خدا میکردم امروز کلاسی که با هم داشتیم کنسل بشه یا اینکه نیاد
نمیتونستم باهاش رودر رو بشم!!!
✍ خانم علی آبادی
ادامه دارد...
🌍 @kashkoolmazhabimehrab
❤️🍃❤️🍃❤️🍃❤️🍃❤️🍃❤️🍃❤️
❤️🍃❤️🍃❤️🍃❤️🍃❤️🍃❤️🍃❤️
#عـاشـقـانــہدومـدافـع
#قسمت_4
داشتم وارد دانشگاه میشدم که یه نفر صدام کرد ،،،سجادی بود،، بدنم یخ کرد
فقط تو خونه خودمون شیر بودم
خانم محمدی...
سرمو برگردوندم
ازم فاصله داشت دویید طرفم
نفس راحتی کشید. سرشو انداخت پایین و گفت:
سلام خانم محمدی صبحتون بخیر
موقعی که باهام حرف میزد سرش پایین بود
اصن فک نکنم تاحاال چهره ی منو دیده باشه
پس چطوری اومده خواستگاری الله و اعلم
_ سلام صبح شما هم بخیر
اینو گفتم و برگشتم که به راهم ادامه بدم
صدام کرد ببخشید خانم محمدی صبر کنید
میخواستم حرف ناتموم دیشب رو تموم کنم
راستش...من...
انقد لفتش داد که دوستش از راه رسید آقای (محسنی) پسر پر شرو شور دانشگاه رفیق صمیمیی سجادی بود اما
هر چی سجادی آروم و سر به زیر بود محسنی شیطون و حاضر جواب اما
در کل پسر خوبی بود
رو کرد سمت من و گفت به به خانم محمدی روزتون بخیر...
سجادی چشم غره ای براش رفت و از من عذر خواهی کرد و دست
محسنی رو گرفت و رفت
خلاصه که تو دلم کلی به سجادی بدو بیراه گفتم
اون از مراسم خواستگاری دیشب که تشریف آورده بود واسه بازدید از اتاق
اینم از الان
داشتم زیر لب غر میزدم که دوستم مریم اومد سمتم و گفت به به عروس
خانم چیه چرا باز داری غر غر میکنی مثل پیر زنها
اخمی بهش کردم گفتم علیک سلام بیا بریم بابا کلاسمون دیر شد
خندید و گفت: اوه اوه اینطور که معلومه دیشب یه اتفاقاتی افتاده.
یارو کچل بود زشت بود
نکنه چایی رو ریختی رو بنده خدا بگو من طاقت شنیدنشو دارم
دستشو گرفتم وگفتم بیا کم حرف بزن تو حالاحالاها احتیاج داری به
این فک.تازه اول جوونیته
تو راه کلاس قضیه دیشب و تعریف کردم اونم مثل من جا خورد
تو کلاس یه نگاه به من میکرد یه نگاه به سجادی بعد میزد زیر خنده.
نفهمیدم کلاس چطوری تموم شد کلا تو فکر دیشب و سجادی و....بودم
خدا بگم چیکارت کنه ما رو از درس و زندگی انداختی....
بعد دانشگاه منتظر بودم ڪه سجادی بیاد و حرفشو تموم کنه اما نیومد...
پکرو بی حوصله رفتم خونه
تارسیدم مامان صدام کرد...
اسماااااا
سلام جانم مامان
سلام دخترم خسته نباشی
سلامت باشی... این و گفتم رفتم طرف اتاقم
مامان دستم و گرفت و گفت:
کجاچرا لب و لوچت آویزونه
هیچی خستم
آهان اسماء جان مادر،، سجادی ،زنگ
برگشتم سمتش و گفتم خب خب
مامان با تعجب گفت:چیه چرا انقد هولی
کلی خجالت کشیدم و سرمو انداختم پایین
اخه مامان که خبر نداشت از حرف ناتموم سجادی...
گفت که پسرش خیلی اصرار داره دوباره باهم حرف بزنید
مظلومانه داشتم نگاهش میکردم
گفت اونطوری نگاه نکن
گفتم که باید با پدرش حرف بزنم
إ مامان پس نظر من چی !!!!
خوب نظرتو رو با همون خب اولی که گفتی فهمیدم دیگه
خندیدم و گونشو بوسیدم
وگفتم میشه قرار بعدیمون بیرون از خونه باشه
چپ چپ نگاهم کرد و گفت:
خوبه والا جوون های الان دیگه حیا و خجالت نمیدونن چیه ما تا اسم
خواستگارو جلومون میوردن نمیدونستیم کجا قایم بشیم!!!
دیگه چیزی نگفتم ورفتم تو اتاق
شب که بابا اومد مامان، باهاش حرف زد
مامان اومد اتاقم چهرش ناراحت بود و گفت
اسماء بابات اصن راضی به قرار دوباره نیست... گفت خوشم نیومده ازشون...
از جام بلند شدم و گفتم چی چرااااااا
مامان چشماش رو گرد کرد و با تعجب گفت
شوخی کردم دختر چه خبرته
تازه به خودم اومد لپام قرمز شده بود....
مامان خندید ورفت به مادر سجادی خبر بده مثل این ڪه سجادی هم
نظرش رو بیرون از خونه بود
خلاصه قرارمون شد پنج شنبه
کلی به مامان غر زدم که پنجشنبه من باید برم بهشت زهرا ...
اما مامان گفت اونا گفتن و نتونسته چیزی بگه...
خلاصه که کلی غر زدم و تو دلم به سجادی بدو بیراه گفتم.....
دیگه تا اخر هفته تو دانشگاه سجادی دورو ورم نیومد
فقط چهارشنبه که قصد داشتم بعد دانشگاه برم بهشت زهرا بهم گفت اگه
میشه نرم ...
این از کجا میدونست خدا میدونه هرچی که میگذشت کنجکاو تر میشدم
بالاخره پنج شنبه از راه رسید..
قرار شد سجادی ساعت ۱۰ بیاد دنبالم
ساعت 9/30 بود
وایسادم جلوی آینه خودمو نگاه کردم
اوووووم خوب چی بپوشم حاالاااااا
از کارم خندم گرفت
نمیتونستم تصمیم بگیرم همش در کمد و باز و بسته میکردم
داشت دیر میشد کلافه شدم و یه مانتو کرمی با یه روسری همرنگ مانتوم
برداشتم و پوشیدم...
✍ خانم علی آبادی
ادامه دارد...
🌍 @kashkoolmazhabimehrab
❤️🍃❤️🍃❤️🍃❤️🍃❤️🍃❤️🍃❤️