🔷
🔸🔷
🔸🔸🔷
🔸🔸🔸🔷
🔸🔸🔸🔸🔷
❣بِــــسْمِ اللہِ الرَّحـــمانِ الرَّحــــیم❣
✨ #قـدیـــــــس✨
#قسمت_هفتاد_و_هفتم
نویســـنده: #ابراهیم_حسن_بیگے
نخسـت درود مي فرستم بر حاڪم عادل و دادگر بنےامیه، امیـر عبدالرحمـن و بر اجداد او معاویـه و ابوسفیـان و لعـن و نفریـن می فرستم بر عمـروعـاص ملعـون ڪه دست نوشته هایش، سراسر دروغ و نیرنـگ اسـت.
او ڪسے است ڪه در دوران خلیفه ے سوم، عليه خلیفــه به مبــارزه برخاسـت و مـردم را بر ضـد او شوراند و بعد هم به خون خواهــے او قیــام ڪرد و خود را چــون ڪسے نشان داد ڪه براے گرفتن انتقــام خون عثمـان، به جهـاد برخاستـه است.
هر چند او براے گرفتن حڪمرانــے مصـر، در ڪنار معاویــه قرار گرفت و به او ڪمڪ هاے زیادے رساند، اما این دلیـل نمےشود ڪه چهره ي سیــاه او را در تاریـخ سفیـد ڪنیم.
من شڪے ندارم ڪه علــے در قتل عثمان نقشــے نداشت، اما برخــے از یارانش ڪه از صحابـــه ے رسول الله هم بودنـد، بر خلیفـه #حســادت مے ورزیدند و با او راه ستیــز و دشمنــے در پیش گرفتند؛ ڪه ابوذر غفارے و عمــار یاسـر، دو تـن از آنان بودند ڪه قصــد داشتند #فتنــه اے بزرگ را عليه خلیفه راهبرے ڪنند ڪه عثمان با درایــت، چشم فتنــه را ڪور ڪرد و ابـوذر را به تبعيــد فرستاد تا در آنجا مــرد و فراموش شد.
او مـرد گستاخــے بود ڪه بارها علیه خلیفه ے مسلمین سخــن راند و حتــے گستاخــے را به جایــے رساند ڪه در مسجــد در مقابــل دیدگان صدها تن از جا برخاست و رو به عثمان گفت:
تو بدعــت گذار بدے در دیــن خدا بودے!
ثروت ها اندوختــے، ڪاخ ها ساختـے، بستگان و خاندانـت را در مصـدر مهـم تریـن ڪارها گماردے.
دستان و یــاران لایــق پیامبــر را از خـود و از حڪومت دور ساختــے و آن ها را با تهمـت و افتـرا منزوے نمودے و آن ها را خارجــے شان خواندے و لایــق خلافــت نیستــے و ...
اراجیفــے از این دست ڪه خلیفه نیز او را به سزاے #گفتـــارش رسانـد.
هر چند عـده اے از جملــه علــے بر خلیفه خرده گرفتند ڪه ابوذر از صحابــه ے بزرگ رسول الله بود و چرا به دلــیل #انتقــاد از حؤومت، او را نواختـے و تبعیـدش ساختــے، و عثمان استدلال مےڪرد ڪه صحابــه و از #خــواص بودن، امتیازے نیســـت؛ همــان گونه ڪه پسر نوح از دیـن پدر بیرون رفت و به سزاے اعمالش رسید و ابوذر، همان راهــے را رفت ڪه پسر نوح رفت.
درود بر خلیفـه اے ڪه از دین برگشتگـان و مخالفان حڪومت دینــے، #ترحـــم نمےڪرد؛ حتــے اگر از صحابه ے رسول خــدا باشند.
معاویــه نیز با همیــن روش با معترضیـن و مخالفانـش برخورد مےڪرد ڪه اگر چنین نبود، حڪومتش آن همه به درازا نمےڪشید.
اما علــے رویه اے خلاف عثمان و معاویه داشت و #انتقــاد مخالفانش را #حـق آنان مےدانست؛ لذا حڪومتش بیش از ۵ سال دوام نیاورد و همان مخالفـــان، او را از میــان برداشتند.
🌍 @kashkoolmazhabimehrab
❣بِــــسْمِ اللہِ الرَّحـــمانِ الرَّحــــیم❣
✨ #قـدیـــــــس✨
#قسمت_هشتاد_و_پنجم
نویســـنده: #ابراهیم_حسن_بیگے
عمروعاص جواب داد:
به راستی که پیشنهاد #منصفانه ای است و این را هم بدان که اگر این پیشنهاد را نپذیری، تا دنیا باقی است این #ننگ و عار برای تو و خاندانت ثبت خواهد شد.
معاویه گفت:
ای عمروعاص، کسی مانند من با این حرف ها گول نمی خورد و مغرور نمی شود و خودش را به کشتن نمی دهد.
به خدا سوگند هیچ مردی نیست که با علی به #مبارزه برخیزد، جز آن که زمین خونش را بیاشامد.
معاویه این را گفت و به سرعت خود را به صف لشکریانش رساند.
حکایتی هم خواندم از #علاقه ای که بین علی و ابوذر وجود داشت.
می گویند در زمان خلافت عثمان، چون او بیت المال را حیف و میل می کرد و آن را به اقوام خویش می بخشید، ابوذر از هر فرصتی برای #انتقاد از عملکرد او استفاده می کرد.
او روزی به حالت انتقاد از مردمی که در کنارش بودند، پرسید:
#آیا #رهبر اسلامی می تواند #بیت_المال را به عنوان #قرض برای خود بردارد و هر وقت که توانست آن را پس بدهد؟
مردی به نام کعب الاحبار که یهودی زاده بود، گفت:
بله، هیچ اشکالی ندارد.
ابوذر با عصبانیت گفت:
ای یهودی زاده!
آیا تو دین را به ما یاد می دهی؟
عثمان او را فرا خواند و گفت:
اعتراض های تو به من و یاران من بیش از #حد شده و از این به بعد حق ماندن در مدینه را نداری و باید به شام بروی.
به این صورت ابوذر به شام که تحت فرمانروایی معاویه بود، تبعید شد.
او در شام نیز از روش انتقادی خود دست بر نداشت و افشاگری و ایستادن در برابر #ظلم و #ستم را روش و سیره و سفارش پیامبر اسلام می دانست و از آن، به امر معروف و نهی از منکر یاد می کرد که در قرآن بدان سفارش شده است.
تا این که معاویه از عثمان خواست تا او را به مدینه باز گرداند.
در مدینه باز ابوذر به کار خود ادامه داد تا این که یک روز در جمع عثمان و یارانش، خطاب به او گفت:
تو باید بیت المال را در راه درست هزینه می کردی و به دست بندگان خدا می رساندی، اما من از رسول خدا شنیدم که فرمود هرگاه دودمان عاص، به سی نفر برسد، #مال خدا را از آن خود می دانند و بندگان خدا را #غلام خود می شمارند.
عثمان از حاضرین، صحت گفته ی ابوذر را پرسید، آن ها گفتند ما چنین مطلبی را نشنیده ایم، اما ابوذر گفت:
من #دروغ نمی گویم؛ می خواهی باور کن و میخواهی نکن.
عثمان کسی را به سراغ على فرستاد.
وقتی علی وارد شد، عثمان مسأله را با او در میان گذاشت و گفت:
آیا تو چنین مطلبی را از قول پیامبر شنیده ای؟
ادامـــه دارد ...
🌍 @kashkoolmazhabimehrab
کشکول مذهبی محراب
❣بِــــسْمِ اللہِ الرَّحـــمانِ الرَّحــــیم❣ ✨ #قـدیـــــــس✨ #قسمت_هشتاد_و_پنجم نویســـنده: #اب
❣بِــــسْمِ اللہِ الرَّحـــمانِ الرَّحــــیم❣
✨ #قـدیـــــــس✨
#قسمت_هشتاد_و_ششم
نویســـنده: #ابراهیم_حسن_بیگے
علــے گفت:
#قرابـــــت من با پیامبـــر، دلیــل نمےشود ڪه هر چه او گفتـه من شنیده باشـم، اما این را مےدانم ڪه ابوذر راست مےگوید؛ چرا ڪه پیامبر درباره ے او به من فرمود:
ابـــــوذر یڪــــــے از #راستگوترین مردم دنیاست.
اما عثمان ڪه نمےتوانست ابوذر و #انتقاد هایش را تحمل ڪند، او را فتنــه گرے نامید ڪه قصــد سرنگونــے حڪومتش را دارد.
لذا ابـــوذر را به صحراے ربذه تبعید ڪرد.
عثمان دستور داد ڪه هیچ ڪس حق ندارد با ابوذر سخـــن بگوید یا به بدرقـــه ے او برود و مروان بن حڪم را مراقب اجرای این حڪم ڪرد.
أمير المؤمنان و پسرانش به همراه عقیــل برادر علــے و عمار یاس، به بدرقه ے او رفتند و با او سخن گفتند و از او دلجویے نمودند.
مروان با حڪم بر سر آن ها فریـــــاد زد و آن ها را به #سڪــوت و بازگشت فراخواند.
امام به مرو گفت:
از این جا دور شو ڪه تو مردے از #جهنمــــے!
پس رو به ابوذر فرمود:
اے ابـــــوذر!
تو براے خدا خشم ڪردے، لذا مردم به خاطر #دنیایشان از تو ترسیدند و از اطراف تو پراکنده شدند و تو به خاطر دینــــت از آن ها ترسیدے.
پس دنیا را به آن ها واگذار ڪه #پیروزے واقعے از آن توست.
در روایت دیگرے آمده است ڪه یڪے از دختران امير المؤمنین (ع) از ابن رافع خزانه دار بيت المال، گردنبندے قیمتـــے ڪه از غنایم بصره و جزء بیت المال بود، به عنوان عاریه گرفت تا در عید قربان، با آن خود را زینت ڪند و پس از سه روز باز گرداند.
علی گردنبند را در گردن دخترش دید و شناخت. از او پرسید:
این گلوبند از ڪجا به تو رسیده است؟
🌍 @kashkoolmazhabimehrab